محمد صابری | هر شب و پس از پایان سریال محبوب «پایتخت7» کنداکتور پخش شبکه یک سیما در خدمت گزارشهایی نخنما قرار میگیرد که بهنظر میرسد مطابق فرمولهای شکستخورده تلویزیون در چند دهه اخیر، هدفگذاری اصلیاش نه مخاطبان میلیونی تلویزیون در آن لحظات که مدیران پشتمیز نشین است!
1) حالا دیگر کمتر کسی در این گزاره تردید دارد که «پایتخت7» با تمام حواشی مرتبط با فرآیند تولید، با فاصله یکی از موفقترین تولیدات نمایشی تلویزیون در یک دهه اخیر بوده و کیفیت و کمیت استقبال مخاطبان از آن، امیدها برای بازگشت بخشی از آبرو و اعتبار به باد رفته «سیما» را بهصورت موقت زنده کرد. همه شواهد و قرائن حکایت از آن دارد که تیم محسن تنابنده و همراهان در تجربه تازه خود، قلهای دیگر را در پاسخگویی به نیاز مخاطبان فتح کردهاند و پاسخ درخوری هم بابت آن گرفتهاند اما واقعیت تلخ و عجیب اینکه گویی همه متوجه اهمیت این اتفاق هستند، جز مدیران سیما!

2) از چند شب پیش و حوالی ساعت 23 و زمانی که تیتراژ پایانی مجموعه «پایتخت7» به اتمام میرسد، شاهد استمرار پخش ملودی آشنای این سریال روی تصاویری هستیم که حکم دیوار سخت واقعیت را دارند! مخاطبانی که دل به حال و هوای متفاوت «پایتخت» داده و بعد از مدتها احساس پشیمانی ندارند که دقایقی را در کنار خانواده به تماشای تلویزیون نشستهاند، ناگهان به خود میآیند تا با تمهید درخشان «همان همیشگیها» متوجه شوند که تا همینجا بس بوده و بهتر است زودتر خود را از قرار گرفتن در معرض تلویزیون نجات دهند؛ یک سقوط تمام عیار برای سیما، پس از پخش یک تیتراژ!

3) پخش سلسله گزارشهای کلیشهای از مردم کوچه و خیابان درباره تماشای سریال «پایتخت» فرمولی بهشدت دمده و نخنما در تلویزیون است که بعد از این همه سال تکرار، هنوز مشخص نیست دقیقا قرار است کدام یک از مأموریتهای تلویزیون را نمایندگی کند؟ آیا مخاطبانی که پس از سالها قهر با آنتن تلویزیون در این ساعت پای آن مینشینند، نیاز به یادآوری دارند که چقدر به قصههای نقی و خانوادهاش علاقهمند شدهاند؟ این گزارشها جز آنکه در طلاییترین تایم مواجهه طیف متنوعی از مخاطبان با آنتن سیما بلافاصله پس از تیتراژ هر قسمت به آنها یادآوری میکند که در این قاب هیچچیز تغییر نکرده و هنوز در اتاقهای فکر تولید محتوا، درها بر همان پاشنههای قبلی میچرخد، کارکرد دیگری هم دارد؟!

4) ایجاد ارزش افزوده برای یک محصول موفق، البته ایدهای قابلاحترام است و اتفاقا در همین تلویزیون نمونههای موفقی از ایدهپردازی برای توسعه و تعمیق ارتباط مخاطبان با یک مجموعه نمایشی در قالب تولیدات انضمامی را در طول دهههای گذشته شاهد بودهایم اما نکته تعجببرانگیز و پرافسوس این است که چه میشود خروجی اتاق فکر سیما، در حوزه طراحی ضمیمه تصویری برای یکی از موفقترین و مهمترین مجموعههای نمایشی سالهای اخیر خود، دمدستترین و نخنماترین ایده میشود؟ ایدهای که خروجیاش چیزی شبیه گزارشهای ایام انتخابات برای تشویق مردم به حضور پای صندوقهای رأی است!

5) اما این بدسلیقگی، شب گذشته سروشکل مبهمی هم به خود گرفت؛ جایی که پس از پخش قسمت بیستم، شاهد حضور دوربین صداوسیما به همراه یک خبرنگار در منطقه شیرگاه و لوکیشن واقعی محل ضبط سریال بودیم! آن هم با شلختهترین طراحی و در شرایطی که در همین ایام نوروز خبر مربوط به اجاره کلان این خانه به گردشگران، سوژه شبکههای اجتماعی شده بود! واقعا لزوم پخش این گزارش عجلهای و بیکیفیت از خانه محل ضبط سریال «پایتخت» در طلاییترین تایم حضور مخاطبان پای تلویزیون چه بود؟ بدبینانه است که بخواهیم به مراودات مالی پشتپرده برای رقم خوردن چنین فاجعهای فکر کنیم اما واقعا هیچکس نبود که از منظر زیباییشناسی و نکات ابتدایی بر تولید چنین گزارشی، نظارت داشته باشد؟ حتما تماشای لوکیشن واقعی یک سریال محبوب برای مخاطب جذاب است اما حرفهایتر نبود که این مواجهه در قالب مستندی تروتمیز از پشتصحنه رقم بخورد؟ واقعا اگر اتاقی بهنام اتاق فکر در سیما وجود دارد، در آن چه میگذرد؟
6) صداوسیما پس از سالها دستوپنجه نرم کردن با بحران مخاطب و متحمل شدن شکستهای متواتر و سنگین بابت ایدههای برآمده از شعار «تحول»، این شبها فرصتی طلایی به نام «پایتخت7» را در اختیار دارد تا بلکه جبران مافات کند. مخاطبانی که بعد از سالها به بهانه همین سریال خود را راضی کردهاند تا آنتن تلویزیون خریداری کنند و دقایقی بهجای ماهواره، شبکههای داخلی را تماشا کنند، سرمایههای ارزشمند برای تلویزیون به شمار میروند اما ای کاش خارج از تایم یک ساعته پخش این سریال هم کمی احترام به خود میدیدند! ای کاش کسی در صداوسیما میبود که قدر این سرمایه را میدانست!