در سه قسمت ابتدایی سریال «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» با شخصیتی محوری به اسم نیما روبهرو هستیم؛ شخصیتی پر از ویژگیهای جذاب که میتوان رگههایی از ویژگیهای شخصیتهای محوری آثار مختلف سروش صحت را در او پیدا کرد. به بهانه انتشار قسمت سوم این سریال، ضمن بررسی ویژگیهای جالب نیما، نگاهی داریم به ویژگیهای مشترک او با شخصیتهای اثار قبلی سروش صحت. در بخش بعدی این گزارش، سراغ مرور سایر نقاط اشتراک این سریال با اثار قبلی این کارگردان خواهیم رفت.
به گزارش فیلمنیوز، سروش صحت از جمله کارگردانهایی است که ترجیح میدهد برای شخصیت محوری اثارش دست روی بازیگرانی کمتر شناخته شده اما در عینحال موفق بگذارد. او بعد از معرفی بهنام تشکر، پژمان جمشیدی، محمد نادری و هوتن شکیبا، حالا در این سریال، شخصیت اصلی نیما را در اختیار مجید یوسفی قرار داده است؛ بازیگری که پیش از این مخاطبان با چهرهاش آشنایی نداشتند اما در همین سه قسمت ابتدایی، توجههای زیادی را جلب کرده.
خرابکاری و سرخوردگی مدام | نیما در سریال «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» مجموعهای از ویژگیهای مختلف شخصیتهای جذاب سریالهای سروش صحت را در خودش جمع کرده است. یکی از مهمترین ویژگیهای نیما این است که مدام از سوی نامزدش تحقیر میشود و پشت سر هم بدبیاری میآورد. با اینحال اعتمادبنفس زیادی دارد و با اینکه مدام همه نادیدهاش میگیرند و مدام خرابکاری میکند اما سرخورده نمیشود و کماکان این اعتمادبنفس را حفظ میکند. از این منظر، شخصیت نیما به دکتر نیما افشار سریال «ساختمان پزشکان»، هوشنگ سریال «شمعدونی» و پژمان سریال «پژمان» شباهت دارد. نیما افشار روانشناسی بود که هیچکس قبولش نداشت. مدام از سوی پدر و مادر و برادرش تحقیر میشد و هیچکس تخصصش را به عنوان یک روانشناس جدی نمیگرفت. حتی مخاطبان برنامه رادیویی هم توجهی به حرفهایش نشان نمیدادند. در سریال «شمعدونی» هم هوشنگ چنین شخصیتی داشت. هرکاری میکرد بتواند همسرش را خوشحال کند یا خودش را به عنوان یک پدر باحال و امروزی به فرزندانش ثابت کند، نمیتوانست و مدام خرابکاری میکرد. هیچکس توی خانواده قبولش نداشت و هیچ کاری را درست انجام نمیداد. در سریال «پژمان» هم با فوتبالیستی روبهرو بودیم که عمر بازیاش تمام شده بود و درست درحالی که گمان میکرد همه او را میشناسند و برایش سرودست میشکنند با این موقعیت مواجه میشد که هیچکس اسمش را هم نشنیده است. هیچ باشگاهی او را به عنوان بازیکن نمیپذیرفت و حتی در خانوادهاش هم ارزش و اعتباری نداشت و مدام سرخورده میشد.
مواجهه با دخترها | نیما از ابتدای سریال به عنوان پسری معرفی میشود که در ارتباط با دختری به نام گلی است و تمایل دارد این رابطه را به هر شکلی حفظ کند. با اینحال علاقه به گلی باعث نمیشود دور دخترهای دیگر را خط بکشد. در قسمت اول میبینیم که با هزارجور تلاش بالاخره گلی را راضی میکند که او را ببیند اما هنوز از در دفتر بیرون نرفته، با دیدن دختری که موبایلش را قاپیدهاند، یک مرتبه گلی را فراموش میکند.دستش را طرف دختر دراز میکند و از او میخواهد اسم کوچکش را صدا بزند. البته این تمام ماجرا نیست چون حتی شماره موبایل و خانهاش را هم به او میدهد. این ماجرا مجددا تکرار میشود و در قسمت سوم هم او را درحالی میبینیم که از موبایلقاپ خواهش میکند موبایل دختر را پس بدهد تا جلوی او قهرمان به نظر برسد. این علاقه زیاد به دخترهای مختلف یک جورهایی با شخصیت حبیب سریال «لیسانسهها» شباهت دارد. گرچه حبیب هیچکسی را به عنوان نامزد نداشت و در آرزوی ازدواج سراغ دخترها میرفت.
ترسو بودن | نیما با وجود تمام ادعایی که دارد اما به شدت ترسو است. او برای پس گرفتن موبایل دختر دنبال موتوری میدود و فریاد میکشد اما تا موتوری میایستد و به طرفش میآید، فرار میکند و بعد از آن خواهش میکند که دست از سرش بردارد و برای پس گرفتن موبایل خودش هم التماس میکند. این ویژگی ترسو بودن در قسمت سوم هم به نحو دیگری تکرار میشود. او باز هم دنبال موتوری میدود و بعد از فرار از او خواهش میکند جلوی دختر آبرویش را نبرد. در قسمت سوم میبینیم که بین همه آنهایی که توی خانه هستند فقط اوست که از مار بینهایت میترسد. وقتی پسربچه با مار توی دستش بیرون میآید، تمام کوچه را از دستش فرار میکند. این ویژگیها بیشباهت به ویژگیهای حبیب «لیسانسهها» نیست. او را بارها در موقعیتهایی دیده بودیم که با اعتمادبنفس کامل برای انجام کاری پا پیش میگذاشت و بعد که عرصه بر او تنگ میشد فرار میکرد. حتی وقتی عکسش به عنوان قهرمان شکست دادن یک زورگیر همه جا منتشر شد، تلاش میکرد هرطور شده کتک زدن زورگیر را گردن این و آن بیندازد و خودش از مهلکه فرار کند.
بیکاری و بیپولی | نیما به عنوان فردی معرفی میشود که تعهدی به کارش ندارد. مدام رئیسش را قال میگذارد و از دفتر بیرون میرود. بعد هم اخراج میشود و عملا آه در بساط ندارد. او مدام ماشین پسرعمویش را برمیدارد و وقتی آن را میدزدند جسارت اینکه واقعیت را به او بگوید ندارد. این ویژگیها شباهت زیادی به کاراکتر مسعود در «لیسانسهها» دارد. او هم آنقدر کارش را در آزمایشگاه سرسری انجام میداد و به بهانههای مختلف محل کارش را ترک میکرد که بالاخره اخراج شد. او هم جایی برای زندگی نداشت و برای رستوران بردن نامزدش دست به دامان حبیب میشد. یکبار هم که پدرش ماشین صفری را در اختیارش گذاشته بود، آن را ته دره انداخت و نمیدانست چطور مسئله را به پدر بگوید و هیچ پولی هم برای جبران خسارت نداشت. بهرهکشی نیما از شهرام و گرفتن ماشین او باز هم یادآور شخصیت مسعود است.
ویژگیهای منحصربفرد | نیما علاوه بر اینکه در برخی ویژگیها با سایر شخصیتهای سروش صحت اشتراکهایی دارد اما ویژگیهای منحصربهفردی هم دارد که او را خاص میکند. همین بلاتکلیفیاش در امور احساسی و تغییر موقعیتهای مختلف در ذهن خودش، ویژگی های جالبی است که در کنار سایر موارد، به جذابیت این شخصیت کمک میکند. البته در تمام آثار صحت، شخصیتها تازه بعد از چند قسمت برای مخاطبان جا میافتادند و به نظر میرسد هنوز چند قسمتی مانده تا مخاطبان کامل بتوانند با نیمای «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» ارتباط عمیقی پیدا کنند.
«مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» به کارگردانی سروش صحت پنجشنبهها توسط پلتفرمهای فیلمی و نماوا منتشر میشود.