پردیس احمدیه در گفت وگویی که با برنامه «روب رو» انجام داده ، صحبتهای هادی حجازیفر را مبنی بر افزایش پیشنهادها و دستمزد بازیگران پوست شیر بعد از این سریال را تایید کرده است. او همچنین در این گفت وگو از بازی در آخرین ساخته سینمایی زندهیاد داریوش مهرجویی و سبک کاری او در هدایت بازیگران گفته است.
به گزارش فیلمنیوز، پردیس احمدیه بازیگر جوان سینما و شبکه خانگی به تازگی گفت و گویی با برنامه روب رو انجام داده که طی آن کارنامه بازیگریاش مرور شده شده است. او در این گفت وگو نکات جالبی را درباره حضور در آخرین فیلم زندهیاد داریوش مهرجویی بیان کرده و از بازی در نقش ساحل در سریال «پوست شیر» و تاثیرات آن بر روند کاریاش گفته است. بخ اول این گفت وگو را در ادامه بخوانید.
در ابتدا گفتگو را با یاد و خاطره آقای مهرجویی شروع میکنیم. در همان روزهای اول قتل دلخراش ایشان ویدئویی از شما در فضای مجازی وایرال شد که با حال و هوای آن ایام همخوانی داشت؛ شما در آن ویدئو قبل از پلان آخر فیلم به شدت گریه میکردید. در رابطه با حس و حالتان در آن لحظه بگویید.
حرف زدن راجع به این اتفاق مقداری سخت است. اگر بخواهم در رابطه با شب آخر صحبت کنم، باید بگویم احساس میکردم واقعاً لطف خدا باعث شد در این کار بازی کنم. بسیار از تمامشدن کار غمگین بودم و میدانستم این کار برایم تجربهای تکرارنشدنی است. میدانستم فرصتی طلایی در اختیارم بوده که نفسهای آخرش را میکشد و دلتنگی ویژهای داشتم. طبیعی است که جدا شدنها از تیم و نقش در همه کارها احساس ناراحتی و جدا شدن را پدید میآورد، اما جنس این کار متفاوت بود و همان لحظه فیلم گرفتم تا یادم بماند قدر آن را بدانم و هیچوقت از خاطر نبرم که کجا بودم و چه اتفاقی رخ داد. قسمت شد که در آن بازه زمانی این ویدئو را بگذارم.
قبل از گرفتن فیلم فکر میکردید به این صورت گریه کنید یا یکباره اشکتان جاری شد؟
از یکی، دو روز قبل حال خوبی نداشتم، آن شب هم هوا سرد بود و به قدری گریه کردم که فشارم افتاد و اورژانس آمد.
اگر اشتباه نکنم قبل از «لامینور» با تهیهکننده کار آقای دُرمیشیان فیلم «مجبوریم» را کار کرده بودید آیا این همکاری در انتخاب شما برای نقشتان در «لامینور» داشت؟
آقای مهرجویی از سال 90 وقتی که 19 ساله بودم من را میشناختند. خاطرم هست آقای رضا سخایی برای فیلم «اشباح» از دفتر آقای جهانگیر کوثری با من تماس گرفتند، به آنجا رفتم و به اتفاق آقایان رضا سخایی و حمید سروری به منزل آقای مهرجویی رفتیم. تست لباس و گریم دادم، البته آن فیلم را بازی نکردم، اما چون همزمان دانشجوی موسیقی بودم، وقتی خودم را به آقای مهرجویی معرفی کردم گفتم موسیقی میخوانم، سازم سنتور است و برایشان ساز زدم. «لامینور» در دفتر آقای درمیشیان تولید میشد و من در کار قبلیشان بازی کرده بودم، اما آقای مهرجویی نمیدانستند که من در «مجبوریم» حضور داشتم، درواقع نمیخواستیم بدانند چون میخواستیم کاراکتر نادی در ذهن آقای مهرجویی باشد و چون ساز میزدم پروسه انتخاب هم طولانی نبود.
یعنی استرس زمان «اشباح» را نداشتید که ممکن است انتخاب نشوید؟
بله. زمان «اشباح» 19 ساله بودم و با دنیای سینما خیلی بیگانه بودم. در راه که تا کرج میرفتیم بچهها اطلاعاتی به من دادند و راجع به آقای مهرجویی صحبت کردند که اینطور و آنطور باش و من خیلی استرس گرفته بودم.
اکثر سکانسهایتان با آقای نصیریان بود. ایشان سابقهای طولانی در کار داشتند و همسن و سال آقای مهرجویی بودند و زبان مشترک با ایشان داشتند؛ شما اما فاصله زیادی با هر دو داشتید در آن سکانسهای مشترک چطور با هم تعامل برقرار میکردید.
سکوت میکردم و میدانستم که باید این لحظهها را قورت دهم. دیدن آنها بسیار جالب بود. شب آخر فیلمبرداری داخل ساختمان موزه سینما نشسته بودیم و خانم بیتا فرهی هم حضور داشتند، آقای مهرجویی یکباره به من گفتند که نادی باورت میشود وقتی به دنیا نیامده بودی بیتا برای من بازی میکرد، گفتم بله آقا، البته غیرقابل باور و عجیب بود؛ سال 68 فیلم «هامون» ساخته شد و خانم فرحی نقش مهشید را برای آقای مهرجویی بازی کردند و بعد میگذرد و من به دنیا میآیم و بعد میزانسنی اتفاق میافتد که من با آقای مهرجویی و خانم بیتا فرهی نشستهام و همین اتفاق با آقای نصیریان هم رخ داد. مقداری عجیب است، انگار تاریخ به من فرصت داد با چنین آدمهایی نشست و برخاست داشته باشم و در اتمسفری که آنها نفس میکشند، نفس بکشم. برای همین سکانسهایی که آقای نصیری و آقای مهرجویی با هم گپ میزدند فقط نگاه میکردم. البته شیطنتهای ریزی هم داشتم چون آقای مهرجویی منعطف، شوخوشنگ، مهربان و سرپا بودند.
در همکاری با آقای مهرجویی نکته ناگفتهای دارید؟
چیزی که خوب به خاطر دارم این است که ایشان هیچوقت کات نمیگفتند. احساس کردم آقای مهرجویی چیزی گفتند، اما متوجه نشدم. گفتند «بَس» بعد فهمیدم ایشان هیچوقت کات نمیگویند، کات برایشان به معنای تمام شدن و خداحافظی و کات قطعی بود، اما بس انگار همواره جریانی ادامه داشت و جاری بود. با اتفاقی که رخ داد این احساس در من به وجود آمد که آقای مهرجویی همیشه در آثار، منش، رفتار، سواد و بزرگیشان جاری هستند. در صحبت از ایشان من خیلی جاها از فعل گذشته استفاده نکردهام چون حتی نمیخواهم به آن اتفاق فکر کنم. همهچیز خیلی سینمایی اتفاق افتاد و من در اینستاگرامم هم همین را نوشتهام.
اصالت شما از کجاست؟ هموطن هستیم؟
بله. من زاده ایران هستم. پدر و مادرم و نسلهای قبلم هیچ رگی از کشور دیگری ندارند. زاده شهرستان مراغه و بزرگ شده تهرانم. از طرف پدری به مشهد و از طرف مادری به تبریز و مراغه مرتبط میشوم و چون آنجا به دنیا آمدم بیشتر فرهنگ ترکها را از نزدیک دیدم. طی چند وقت اخیر مطرح شده که من در افغانستان به دنیا آمدم، جدا از اینکه اینطور نیست اما برایم جای تعجب است که مگر چه ایرادی دارد آدم در افغانستان، گرجستان یا جای دیگری به دنیا بیاید؟ چرا این را با حمله و ناسزا بیان میکنند؟! مگر چه ایرادی دارد یا مگر دست خود شخص است یا مگر چیز بدی است؟ در بین ما در همین سینما کسانی زندگی میکنند که زاده افغانستان هستند و مهم نیست که زاده کجا هستید.
شما را بیشتر به نام ساحل میشناسند. این برای یک بازیگر خوب است یا بد و اینکه این اتفاق برایتان افتاد چه مصافی با آن داشتید؟
الان در خیابان هم وقتی میخواهند من را صدا کنند به من ساحل میگویند که این هم خوب است و هم بد. اینکه تا این حد عمیق کاراکتر ساحل و محصول آن سریال تأثیرگذاشته و بهیادماندنی شده است خوب است، اما اینکه احساسی نسبت به نقشهای دیگر هم وجود دارد و آدم با خود فکر میکند که نکند آن فیلمها را به خاطر ندارند. در هر صورت این اتفاق رخ داده و شاید حتی خیلیها من را با کاراکتر ساحل شناختند.
آقای حجازیفر در مصاحبه اخیرشان با صراحت اعلام کردند که پس از «پوست شیر» هم پیشنهادات ما زیاد شد و هم دستمزدهایمان افزایش پیدا کرد، آیا این صحبت که به نیابت از شما گفتند واقعی است یا تکذیب میکنید؟
طبیعتاً هر کاری که انجام میدهید اگر موفق باشد نسبت به قبل بیشتر دیده میشوید و دستمزدتان به مراتب بالاتر میرود.
ایشان صراحتاً «پوست شیر» را نام بردند.
خب «پوست شیر» خیلی دیده شد، اما اگر حقیقت را بخواهید من بعد از «پوست شیر» قرارداد ویژهای نبستم. اخیراً کاری سینمایی با آقای سعید سهیلی انجام دادم که دستمزدها خیلی متفاوت است.
کار آقای نعیمی که بعد از «پوست شیر» انجام دادید، سینمایی بود؟
بله. هنوز در رابطه با سریال صحبتی نکردم، اما قابل حدس است که صددرصد همینطور است.
پیشنهاداتتان هم زیاد شد؟
بله. این را تأیید میکنم و راجع به دستمزد هم تکذیب نمیکنم، اما باید به طور قطعی برایم پیش بیاید.
اگر مختار به انتخاب همه نقشهای سریال پوست شیر بودید، نقشی که انتخاب میکردید چه نقشی بود؟ آیا ساحل را انتخاب میکردید یا شخصی دیگر را آن هم بدون توجه به اینکه به سن شما میخورد که مرد است یا زن.
اگر ساحل در گزینهها نبود نقش رضا پروانه را انتخاب میکردم.
خب ساحل هم هست.
ساحل را انتخاب میکردم. البته همه نقشهای این سریال جذاب هستند، من طبیعتاً میگویم ساحل چون با ساحل دیده شدم، اما اگر مختصاتم به نقشهای دیگر میخورد احتمالش زیاد بود که نقش رضا پروانه را انتخاب کنم. بزنبهادری و مشتی بودن را دوست دارم.
معمولاً سریالهایی از جنس پوست شیر که خیلی بین مردم سروصدا میکند، همه دنبال نتیجه آن هستند و از هر آشنایی که دارند سعی میکنند بپرسند. قطعاً با توجه به حضور شما در این سریال اطرافیان شما را بیشتر در معرض این سئوال قرار میدادند چه میگردید که داستان لو نرود؟ آیا مجبور شدید در جایی داستان را لو بدهید؟
صادقانه میگویم نه حتی به خواهرانم هم نگفتم و اگر بیشتر سئوال میپرسیدند گمراهشان میکردم. راجع به مردم هم خجالت میکشیدم چون با آن هیجان میپرسیدند، ولی از یک جا یاد گرفتم که پاسخ میدادم که مثلاً الان رضا پروانه یا مشکات این کار را میکنند و خودشان مخالفت میکردند.
قبل از پوست شیر در فیلم «مجبوریم» با آقای پیرزاده همبازی بودید، آنجا هم ایشان شما را اذیت میکرد، اما در پوست شیر آزار و اذیتش به شکل دیگر بود. در زمانی که سکانسهای محل اختفا را میگرفتید آقای پیرزاده انتخاب شده و شما بازی رودررو داشتید یا کسی دیگری در آن صحنهها نقش منصور را بازی میکرد؟
بله مجتبی پیرزاده انتخاب شده بود و آن سکانس محبس که من زندانی بودم حضور داشت، آفیشهایمان تقریباً با هم مشترک بود، حتی سکانسی که در را باز میکند و از پشت سر برای من غذا میگذارد و من نباید برگردم خودش آمد غذا را گذاشت و سکانسی که من را خفه میکند دست خودش بود، بله کاملاً مجتبی حضور داشت.
اینکه خودش بازی میکرد تأثیر داشت؟
کاملاً تأثیر داشت. یک روز برای پلان خفگی با دست مجتبی آف شده بود و از یکی از بچههای گروه کارگردانی استفاده کردیم و نشد. فردای آن روز مجتبی آمد و خودش این سکانس را بازی کرد، نحوه گریم و حضورش روی بازی من مقابل او تأثیر زیادی داشت.
تا چند وقت درگیر ساحل بودید؟
خیلی زیاد.
برای یک بازیگر خوب است که تا این حد درگیر یک نقش بماند؟
نه، اما اجتنابناپذیر است. برای من همینطور بود این کاراکتر با توجه به عمیق بودن اتفاق و درونش بعد از سکانس تجاوز (من در پشت صحنه پوست شیر هم صحبت کردم) برایم یک مقدار زمان برد که بتوانم حجم تلخیای که چشیده بودم را حذف کنم و بهطور کل از آن خلاص شوم.
در دوره کاریتان 11، 12 فیلم سینمایی بازی کردید و 3 سریال خانگی و یک تلویزیونی، با توجه به اینکه از لحاظ کمی تعداد کم است، اما به لحاظ کیفی پربار است زیرا در کارنامه شما همکاری با سه کارگردان نسل اولی دیده میشود یعنی آقای داوودنژاد در فیلم «کلاس هنرپیشگی»، آقای فرمانآرا در «دلم میخواهد برقصم» و مرحوم آقای مهرجویی در «لامینور» و در کنار این عزیزان همکاریای هم با آقای جیرانی به عنوان کارگردان صاحب سبک پس از انقلاب دارید. همکاری با این عزیزان و شانسی که پیدا کردید برای خودتان چه موقعیتی دارد؟ الان که از دور این کارنامه را میبینید چه احساسی دارید؟
بله من خوششانس بودم و همیشه خدا را شکر میکنم که اینطور است. مگر من چه کسی هستم که بخواهم در فیلم آقای مهرجویی، آقای داوودنژاد یا دیگر عزیزان بازی کنم، به جز شانس، نگاه خدا، خوشبختی و تواضع آن آدمها که با ما همکاری میکنند و میشویم جزوی از تاریخ آنها. قطعاً چیزهایی که از این عزیزان یاد گرفتم کم نیستند، یک پکیج و مجموعه کامل است. راجع به آقای مهرجویی گفتم که ایشان مانند یک خورشید تابیدند و من هم ذرهای کوچک بودم از آن نور استفاده کردم. بقیه عزیزان هم همینطور آقای داوودنژاد برای من شروع حرفهای سینما بودند چون قبل از آن هیچ آشناییای با این حرفه نداشتم و زندگی کردن و خود بودن را از آقای داوودنژاد آموختم. خیلی دوست دارم دوباره با آقای داوودنژاد همکاری کنم.
خیلی کوتاه خدمت آقای فرمانآرا بودم، از معاشرت با ایشان میشود لذت برد. آقای جیرانی هم که تجربه دیگری بود. خیلیها من را در فیلم «خفگی» به خاطر ندارند، تعجب میکنند و میگویند مگر آنجا بازی کردی؟ آقای جیرانی خیلی باحوصله هستند. صبر و حوصله ایشان چیزی بود که خیلی سعی کردم از ایشان بیاموزم.
کارهای آقای داوودنژاد اکثراً خانوادگی است؛ آشناها و دوستانشان در «کلاس هنرپیشگی» جمع شده بودند، چطور به این جمع خانوادگی راه پیدا کردید؟
در تلهفیلم آقای ناصر رفاهی بازی میکردم که سجاد سپهریشکیب (خواهرزاده آقای داوودنژاد) عکاس کار بودند. دختری برای کارشان میخواستند و آقای سپهریشکیب من را به داییشان یعنی آقای داوودنژاد معرفی کردند. حدود 3، 4 ساعت در دفتر ایشان بودم و از خاطرات کودکیام پرسیدند. چون من از خانوادهشان نبودم و فرمت کارشان به این صورت بود که شناخت کامل داشته باشند با من راجع به کودکیام صحبت کردند اطلاعاتی را به صورت کلی و جزئی در اختیارشان گذاشتم، قصد داشتند حس نزدیکی که من هم جزوی از خانواده بشوم ایجاد شود که بتوانند آنچه میخواهند را از من بیرون بکشند. صحبت کردیم و من کار کردم.
از شما تست نگرفتند؟
نه. صحبت کردیم.
در آن جمع خانوادگی پذیرفته شدید؟
بله. آنقدر جمع صمیمی است که من را سریعاً جزئی از خودشان کردند. در همان یکی دو روز اول با آنها احساس راحتی کردم و بعد راجع به نحوه بازی گرفتن آقای داوودنژاد آب در دل من تکان نخورد، اصلاً من کاری نکردم اگر آنجا کسی تعریفی میکند که خوب بازی کردم صددرصد هنر آقای داوودنژاد و تسلط ایشان است.
شما به عنوان غریبهای که وارد جمع شدید، فضای کار آقای داوودنژاد به چه شکل است؟
چیز جالبی که آقای داوودنژاد دارند، این است که اتفاقاً همیشه در سکوت هستند، راه میروند و فکر میکنند، ولی در هنگام توضیح کامل این کار را میکنند و انگار که آن اتفاق افتاده است. یک بخش زیادی به همان اتفاقی برمیگردد که در جلسه اول میافتد و ایشان درباره زندگی خودم با من صحبت کردند و به دلیل تجربه زیادشان جدای از سینما یعنی تجربه زندگیشان میتوانند آنالیز کنند که با چه آدمی روبهرو هستند و طبق آن بازیگر را در موقعیت قرار میدهد. یعنی اگر تشخیص بدهند که پردیس آدم احساساتی است، آقای داوودنژاد بلد است از بخش احساساتی بودن پردیس استفاده کند. من سوادش را ندارم و هنوز هم ندارم، آن زمان فقط در موقعیت قرار گرفته بودم و خاطرم هست که فقط آقای داوودنژاد توضیح میدادند. کار در پروسه تمرین و گپوگفت انجام میشد، دقیقاً مثل کلاس هنرپیشگی.
پایان بخش اول | ادامه دارد