این ماهها، دورانِ خوشی برای سیتمای ایران نبود؛ پاییزی بود که خزانِ بسیای از چهرههای سینمایی شد. از داریوش مهرجویی تا بیتا فرهی و پروانهی معصومی و حالا هم «رضا صفاییپور. این مرگ اما غریبانهتر از درگذشتهای پیشین است؛ صفاییپور در سالهای اخیر حضورِ چندانی در عرصهی سینما نداشت و شاید به همین خاطر بود که در یکی از آخرین گفتوگوهایش، سینما را «حرفهای نامرد» توصیف کرد؛ اما بازیگری که «طوفان» میخواندنش، در سالهای دور یکی از معروفترین «بدمن» سینمای ایران بود. «رضا طوفان» با آن سبقهی ورزشیاش، نقشهای بسیاری بازی کرد که حالا خیلیهایش در تاریخِ هنر این سرزمین ماندگار شده است.
به گزارش فیلمنیوز ، زنده یاد رضا صفاییپور، ابتدا کشتی کَج کار میکرد و بعد از چند مقام قهرمانی در ورزش، وارد سینما شد و نامش «طوفان» شد. او وقتی تنها 14 سال داشت (سال 1342) به عنوان بدلکار در فیلم «ترس و تاریکی» به کارگردانی محمد متوسلانی حضور یافت و در سال ۱۳۴۸ با فیلم سینمایی «قهرمانان» به کارگردانی ژان نگولسو (محصول مشترک ایران و امریکا) به عنوان بازیگر جلوی دوربین رفت. او پیش از انقلاب ده فیلم بازی کرد. آرزوی دیرینهی او اما چتربازی بود و در امتحاناتِ آن نیز موفق شد؛ اما بهخاطر صاف بودن کف پایش نتوانست آن کار را ادامه دهد و سینما، وسیلهای شد برای تحققِ آن رویای دیرین و بارها در فیلمهای مختلف چتربازی کرد.
حضور در سینما | صفاییپور پس از انقلاب در سال ۱۳۶۲ با «میرزا کوچکخان» به دنیای بازیگری بازگشت و در فیلمهایی چون «فصل خاکستری»، «کانی مانگا»، «فصل خاموش»، «شکار در شب»، «پلاک» و «ضربه آخر» و … بازی کرد. آخرین حضورِ او اما در سینمای ایران به سالِ 86 و فیلم «پرچمهای قلعه کاوه» باز میگردد، فیلمی اساطیری که خودش آن را بسیار دوست داشت. پس از آن در فیلم «گیجگاه» به کارگردانی عادل تبریزی نیز به همراه جمشید هاشمپور بازی کرد. این فیلم در حقیقت ادای دینی به بازیگران دههی 60 بود و طوفان هم در آن سه- چهار دقیقه حضور داشت. در این سالها هم اگرچه، گاه و بیگاه نقشهایی به او پیشنهاد میشد؛ اما تمایلی به حضور در آن نداشت و میگفت: «دوست ندارم آنچه را ساختهام راحت خراب کنم، ممکن است سخت بگذرد ولی تحمل میکنم تا ببینم چه پیش میآید.»پس از چهار دهه فعالیت در سینما، به صفاییپور صفاییپور مدتها بیکار ماند و با مشکلاتِ اقتصادی مواجه شد؛ هر چند بیگلایه میگفت: «فعلا چارهای ندارم. این حرفها را هم برای جلب توجه یا ترحم کسی نمیزنم، میخواهم بگویم برای کارم حرمت قایل هستم. اگر همهی آن سالها کار دیگری را ادامه میدادم، شاید شرایطم مناسبتر بود.»
سالهای عسرت | صفاییپور که تمام عمرش روزی چندین ساعت ورزش میکرد، روزهای آخر زندگیاش را با بیماری و درد گذراند. با پارکینسون و آرتروز گردن و از همه بدتر دوری از سینما. خودش تعریف میکرد: «سخت میگذرد؛ اما تحمل میکنم. کاری که من در سینما کردم، خودش یک ژانر بود، ژانر خطرناکی هم بود و مونوپول خودم؛ اما در این سالها نقشهایی به من پیشنهاد شد که در شان من نبود؛ من بدمن سینمای ایران بودم؛ ولی دیگر به آن شکل در سینما بدمن نداریم. الان هر کسی از هر صنفی میآید و بازیگر میشود. در حالی که سینما یک تخصص است و باید آن را بلد باشی. بعضیها فقط دوست دارند بازی کنند و ورود بیرویه، این کار را خیلی خراب کرده، چون برایش ارزش قائل نمیشوند. اساتیدی سالها در سینما کار میکردند که بازی کردن مقابلشان خیلی زحمت داشت. همان قدر که زحمت داشت، ارزش خاصی هم داشت.»
بی مهری سینما | حالا از ستارههای سینمای ایران در دههی 60، خبری نیست. چهرههای جدیدی آمدهاند که احتمالا آنها هم خیلی زود جایشان را به دیگران میدهند و میماند قضاوتِ تاریخ که کدامشان ماندگار خواهند شد. اما آنچه در این میان نمیتوان از نظر دور داشت، افتِ کیفیتِ فیلمها و سریالها نسبت به گذشته است، لااقل «صفاییپور» چنین اعتقادی داشت و یکبار در گفتوگویش با ایسنا گفت: «آن زمان فیلمنامهها متفاوت بودند، الان دیالوگها همه سطحی، پر از حرف رکیک و… نمیدانم سینما به کجا میرود. همه چیز با زمانی که ما کار میکردیم فرق کرده. ما عاشقانه کار میکردیم و دغدغهمان مخاطب بود نه اینکه فقط دنبال فروش فیلم باشیم.» بازی او در فیلمِ «خط آتش» در سرمای زمستان در حالیکه درِ هلی کوپترِ در حال پرواز باز بود و آنها مدت زیادی در آن شرایط فیلمبرداری کردند، شاید شاهدِ خوبی برای آن چیزی باشد که او میگوید.
رضا صفاییپور سالها مبتلا به بیماری پارکینسون بود، او در روز یکشنبه 26 آذر ماه و در سن 74 سالگی چشم از جهان فروبست.