محمد بزرگنیا پس از دو تجربه درخشان خود یعنی «کشتی آنجلیکا» و «جنگ نفتکشها»، درست در نیمه دهه هفتاد فیلمی به نام «طوفان» را کارگردانی کرد؛ فیلمی که هرچند روایتش در سالهای جنگ میگذرد اما بازخوانی بزنگاههای دراماتیک و حماسیاش بینسبت با حال و روز این روزهایمان که داغ بندرعباس را به وسعت یک ایران بر سینه داریم، نیست.
به گزارش فیلمنیوز، بالاخره امروز (دوشنبه) روز عزای عمومی اعلام شد؛ برای داغی که نه هنوز از عمق واقعی آن خبر داریم و نه تصویر روشنی از مسبب آن پیش رویمان است. زخمی که ظهر شنبه بر پیکر بندرعباس نشست و یک ایران را داغدار کرد، به این راحتیها قابل التیام نیست و چه کسی میتواند ادعا کند از دل بستگان و عزیزان 40 جانباختهای که تا امروز در آمار رسمی نامشان فهرست شده، خبر دارد؟ گویی سهمیه خونی دلی که باید برای این «خانه خوبان» میخوردیم، هنوز به پایان نرسیده است!
محمد بزرگنیا، از کارگردانان شاخص سینمای ایران است که هر چند قریب به دو دهه میشود که بر کرسی کارگردانی فیلمی تکیه نزده اما زمانی در ساخت فیلمهای عظیم و بهتعبیر سینمایی بیگپروداکشن، پرچمدار بود و اتفاقا فیلمهای خاطرهانگیزی را هم به حافظه جمعی سینمادوستان تقدیم کرده است.او که در سال 67 فیلم «کشتی آنجلیکا» را ساخته بود، در سال 72 و با حمایت شرکت ملی نفت، فیلم درخشان «جنگ نفتکشها» را درباره ابعاد ناگفته جنگ هشتساله به تصویر درآورد و به اتکای همین تجربه، به فاصله سه سال بعد، فیلم «طوفان» را کارگردانی کرد؛ فیلمی که معجونی از تراژدی و حماسه را در دل خود جای داده و بعد از سالها و همزمان با داغ تازهای که حادثه بندر شهید رجایی در بندرعباس به جانمان نشاند، بازخوانی و مرور آن را خالی از ذرهای التیام، ندیدیم.
برداشت اول | تهدید گلوگاه اقتصادی

خط اصلی روایت «طوفان» ارتباط مستقیمی با ابعاد مختلف حادثه انفجاری که در بندرعباس رقم خورد ندارد. داستان فیلم در سالهای ابتدایی دهه 60 و در اوج جنگ تحمیلی، در جزیره خارک روایت میشود. حبیب، فرهاد و جمشید، سه رفیق متخصص در امور نفت هستند که در سایه تهدیدهای متواتر دشمن، قرار است از داشتههای صنعت نفت ایران، صیانت کنند. آنچه که میتوان وجه تمایز داستان این فیلم با دیگر آثار شاخص سینمای دفاع مقدس دانست، تمرکز بر شرایط یک «گلوگاه اقتصادی» در اوج جنگ است. مدیر ارشد سه کاراکتر اصلی، با بازی عزتالله انتظامی، از همان دقایق ابتدایی فیلم جزیره خارک را گلوگاه اقتصادی ایران توصیف میکند که در صورت خدشه وارد آمدن به آن، یکی از شاهرگهای حیاتی کشور مسدود میشود و این چیزی کم از شکست در میدان جنگ ندارد. اتفاقا در همان دقایق ابتدایی فیلم هم شاهد بازنمایی حمله هوایی دشمن به سکوی نفتی سلمان هستیم که اولین موقعیت بحرانی را برای حبیب و فرهاد بهعنوان دو قهرمان اصلی فیلم رقم میزند. در میان خبرهای مرتبط با حادثه تلخ بندرعباس هم بارها به این واقعیت اشاره شد که بندر شهید رجایی، یکی از گلوگاههای اقتصادی ایران در شرایط شبهجنگی حاصل از تحریمها محسوب میشود. حالا این گلوگاه، بهواسطه یک انفجار عظیم و دهشتناک، در معرض یک تهدید قرار گرفته و این اولین نقطه عزیمتی است که ما را از دل داغ امروز، به جهان داستانی «طوفان» پرتاب میکند.
برداشت دوم | جدال با آتش

زیرمتن هر حادثه تراژیکی، سرشار از خردهحماسههایی است که معمولا پس از فروکش کردن پسلرزههای حادثه، بیشتر به چشم میآیند؛ چه زمانی که آتشسوزی پلاسکو را به چشم دیدیم و چه امروز که سرانجام تلاشها برای مهار شعلههای آتش در بندرعباس را رصد میکنیم. در ماجرای سلسله حملات هوایی عراق به جزیره خارک و اسکلههای نفتی آن هم، معجونی از تراژدی و حماسه، در دل تاریخ دفاع مقدس، جا خوش کرده است. محمد بزرگنیا که پیشتر در «جنگ نفتکشها» هم تصویری حماسی از تکاپوی نیروهای متخصص ایرانی برای صیانت از ثروت ملی در مواجهه با حملات دشمن را به تصویر کشیده بود، در «طوفان» هم بخشی از سکانسهای اکشن و پرماجرای خود را به تکاپوی همین جان برکفان اختصاص داده است. حبیب و فرهاد، پس از نجات از بمباران سکوی نفتی سلمان، باردیگر به خارک بازمیگردند و اینبار با انگیزهای مضاعف و با همراهی جمشید، تلاش میکنند جدیتر از گذشته، معادلات دشمن برای اختلال در حیات این گلوگاه اقتصادی را برهم بزنند. حملات هوایی اما اینبار به خارک و محل سکونت خانوادهها میرسد و این آغاز جدال قهرمانان فیلم با شعلههای آتش است. جریان نفت سوزان، هر لحظه زندگی ساکنان را تهدید میکند و نیروهای شرکت نفت فرصت اندکی دارند تا مسیر این شعلهها را به سمت پرتگاه منحرف کنند؛ این غیرت ملی را چقدر همین روزها و در بریده ویدئوهای وایرالشده از تکاپوی نیروهای آتشنشانی و امدادگران در میان شعلههای آتش در بندرعباس میبنیم.
برداشت سوم | خون دلها خوردهایم…

در دقایق پایانی فیلم «طوفان» اما دومینوی حوادث منجر به حادثهای میشود که قرابت حالوهوای فیلم با حادثه تلخ بندر شهیدرجایی را بیشتر میکند؛ درست پس از موفقیت عملیات انحراف مسیر شعلههای آتش به سمت پرتگاه و زمانی که حبیب و فرهاد پیروزی را به یکدیگر تبریک میگویند، ناگهان یکی از لولههای انتقال گاز براثر گرمای ناشی از شعلههای آتش، منفجر میشود و این نقطه آغاز بحرانی تازه است. از میان افرادی که در تلاش برای نجات مردم شهر بودند، یکی از نیروها از شدت موج انفجار به سمت دره پرتاب میشود و در آستانه سقوط، جمشید به او میرسد و تلاش میکند او را نجات دهد. محمد بزرگنیا در مقام کارگردان با تبحر، تعلیق و هیجان روایت خود را در این دقایق به اوج میرساند. حبیب و فرهاد در تلاش برای پیدا کردن جمشید هستند و جمشید، یک تنه تلاش میکند تا همرزم خود را نجات دهد. کاش به سنت فیلمهای دفاعمقدسی آن سالها، اینجا هم بزرگنیا همه چیز را ختم به یک پایان خوش میکرد اما او ترجیح داد، طعم تلخ واقعیت را به جان مخاطبش بنشاند؛ درست در لحظهای که حبیب و فرهاد، جمشید را پیدا میکنند و به سمت او میدوند تا نجاتش دهند، توان و انرژی او به پایان میرسد و همراه با همرزمش، به قعر دره شعلهور از آتش سقوط میکند. یک پایان تلخ و تکاندهنده برای روایت واقعیتی که گویی هنوز هم داریم در دل آن زندگی میکنیم. و چه ضرباهنگ فراموشنشدنی دارد، کلمات حبیب، آنجا که در میان شعلههای آتش فریاد میزند؛ «فرهاد کجایی، جمشید سوخت!»
فیلم سینمایی «طوفان» را محمد بزرگنیا در سال 1375 با نقشآفرینی عزتالله انتظامی، مجید مظفری، دانیال حکیمی و جمشید جهانزاده و با سرمایهگذاری شرکت ملی نفت ایران، کارگردانی کرد.