یکی از شخصیتهای اصلی فیلم «نگهبان شب» به کارگردانی رضا میرکریمی، دختری کمشنوا به نام نصیبه است؛ دختری که شخصیت اصلی فیلم به او دل میبندد و زندگیاش به واسطه همراهی با او دستخوش تغییراتی میشود. در سینمای ایران بارها با فیلمهایی روبهرو بودهایم که داستانشان در ارتباط با مسئله ناشنوایی بوده است. در بعضی از آنها شخصیتهای اصلی فیلم ناشنوا یا کمشنوا بودهاند و در برخی دیگر داستان اصلی با مسئله ناشنوایی یک شخصیت گره خورده است. به بهانه اکران فیلم «نگهبان شب» و جذابیت شخصیت نصیبه در این فیلم، مروری داریم بر آثاری که شخصیت اصلی یا یکی از شخصیتهای مهم آنها ناشنوا بودهاند.
به گزارش فیلمنیوز، تعداد فیلمهایی از این قبیل بیشتر از اینهاست. سعی کردهایم روی آثاری دست بگذاریم که مخاطبان بیشتر به خاطر دارند و مسئله ناشنوایی شخصیتهایشان بیشتر قابل اهمیت است.
رابطه| پوران درخشنده | 1365
پوران درخشنده در فیلم «رابطه» به مشکلات یک پسر نوجوان ناشنوا پرداخته بود. داستان به طور کلی پیرامون زندگی نوجوانی ناشنوا و لال به نام ناصر روایت میشد. او قادر به ایجاد رابطه با اطرافیانش نبود. پدر و خواهرش به او بیتوجهی میکردند و فقط یک مادر دلسوز داشت که کاری از دست او هم برنمیآمد. ناصر به مرز افسردگی رسیده بود و نمیتوانست از چیزی لذت ببرد تا اینکه معلمش به شیوه جدیدی در آموزش به او رسید و مجبورش کرد از پیلهای که دور خودش تنیده بیرون بیاید. «رابطه» اولین تجربه ساخت فیلم سینمایی توسط پوران درخشنده بود و همچنین اولین بار بود که درخشنده تلاش میکرد در یک فیلم به مشکلات معلولان در جامعه بپردازد.
پرنده کوچک خوشبختی | پوران درخشنده | 1366
یک سال بعد از ساخت «رابطه»، پوران درخشنده دست روی داستانی با محوریت دختری ناشنوا گذاشت و به مشکلات و محدودیتهای سیستم آموزشی در قبال ناشنوایان در دهه شصت اشاره کرد. ماجرای فیلم درباره دختری به نام ملیحه است که براثر ضربه روحی (فوت مادرش) در کودکی قدرت تکلمش را از دست داده. ناتوانی در صحبت کردن فقط بخشی از مشکلات اوست. دختر هنوز نتوانسته است با تصویر مرگ مادرش کنار بیاید و هرموقع به یاد آن مسئله میوفتد تشنج میکند. از طرف دیگر پدر ملیحه هم هنوز نتوانسته با مشکل ناشی از مرگ همسر و بیکلام شدن دختر کنار بیاید. مدام با او دعوا میکند و تعادل روحی ندارد. در این بین حضور یک معلم میتواند شرایط را آرام کند.
آواز گنجشکها | مجید مجیدی| 1386
در فیلم «آواز گنجشکها»، دختر کریم ناشنواست و بدون سمعک نمیتواند هیچ صدایی را تشخیص دهد. گرچه دختر نقش خیلی زیادی در مسیر داستان ندارد اما این مشکل ناشنوایی دختر یک جورهایی دوز مشکلات پیش روی این خانواده را بیشتر میکند و از طرف دیگر سمعک یک جورهایی به عامل حرکت کریم در طول فیلم بدل میشود. ابتدای فیلم در شرایطی که کریم به خاطر فرار یک شترمرغ از مزرعه، بیکار شده، سمعک دخترش هم خراب میشود و برای اینکه سمعک را تعمیر کند به شهر میرود. دکتر به او میگوید سمعک تعمیر نمیشود باید یکی جدید تهیه کند که مبلغش خیلی زیاد است. همان موقع که با نارحتی از مطلب بیرون میآید، خیلی اتفاقی یک مسافر سوار موتورش میشود و کرایه خوبی به او میدهد. همین هم باعث میشود کریم به فکر مسافرکشی بیفتد و وارد زندگی پرافتوخیز جدیدش شود.
بیپولی| حمید نعمتالله | 1387
در فیلم «بیپولی» به کارگردانی حمید نعمتالله، بابک حمیدیان نقش پسر ناشنوایی به نام شاهرخ را بازی میکند. حمیدیان یکی از بهترین نقشهایش را برای نمایش این شخصیت به نمایش گذاشته. ویژگی مهم شخصیت شاهرخ این است که از میان یک گروه دوستانه، نسبت به بقیه بیشتر به رفاقتهایش پایبند است و شرایط سخت دوستش را بیشتر از سایرین درک میکند و میخواهد هرطور شده به شیوه خودش به او کمک کند. درکل سکانسهای مربوط به چهار دوست بیکار با بازی امیر جعفری، سامک انصاری، بابک حمیدیان و علی سلیمانی، جزو جذابترین سکانسهای فیلم بود و بازی بابک حمیدیان به عنوان یک ناشنوا این موقعیت را جذابتر میکرد.
هیچ | عبدالرضا کاهانی | 1388
فیلم «هیچ» عبدالرضا کاهانی درباره خانوادهای از طبقه فرودست بود که اعضای آن به نحوی بامشکلاتی دستوپنجه نرم میکردند. با موقعیت جدیدی که در این خانواده ایجاد میشد، رفته رفته به ثروت دست پیدا میکردند و در رفتارشان تغییراتی به وجود میآمد. محترم با بازی پانتهآ بهرام، یکی از اعضای این خانواده، مشکل تکلم داشت و نمیتوانست جملات را به دستی ادا کند. با این حال یکی از جذابترین شخصیتها به حساب میآمد. او به همسرش شک داشت و از اینکه نمیتوانست صدایش را به کسی برساند میرنجید. همسرش به واسطه منبع مالی جدیدی که به دست آورده بود تنوعطلب شده بود و دیگر به اندازه قبل او را دوست نداشت. محترم هم این را میفهمید و بیشتر رنج میکشید تا اینکه بالاخره از خانه میرفت.
چشموگوش بسته | فرزاد موتمن | 1397
از میان فیلمهایی که داستانشان به نحوی با مقوله ناشنوایی گره میخورد، در سالهای اخیر به فیلم کمدی «چشم و گوش بسته» هم میتوانیم اشاره کنیم. فرزاد موتمن در این فیلم دو شخصیت خلق کرده بود. بهروز با بازی امین حیایی، ناشنوا بود و فقط از طریق لبخوانی میتوانست منظور دیگران را متوجه شود و سعید با بازی بهرام افشاری، نابینا بود و در عوض حس بویایی و چشایی بسیار قوی داشت. زندگی این دو شخصیت خیلی اتفاقی به واسطه قتلی در یک پاساژ بهم گره میخورد. آنها که به تنهایی نمیتوانستند گره از ماجرا باز کنند کنار هم قرار میگرفتند و به صورت مکمل یکدیگر، وارد ماجراهایی بامزه میشدند.
بیصدا حلزون | بهرنگ دزفولیزاده | 1398
محور اصلی داستان فیلم «بیصدا حلزون» روی زندگی خانوادهای ناشنوا و کم شنوا بنا شده. مادری کمشنوا و پدری ناشنوا دارای فرزندی ناشنوا هستند. پزشکان معتقدند اگر فرزند تا قبل از چهار سالگی عمل کاشت حلزون را انجام دهد میتواند مثل بچههای عادی بشنود. مسئله اصلی زمانی شکل میگیرد که پدر با عمل مخالفت میکند. او میترسد با شنوا شدن پسرش، تنها بماند و او را از دست بدهد. هانیه توسلی و محسن کیایی به عنوانی زنی کمشنوا و مردی ناشنوا، بازی درست و دقیقی از خود به نمایش گذاشته بودند و تلاشهایشان باورپذیر از آب درآمده بود.
نگهبان شب | رضا میرکریمی | 1400
در فیلم «نگهبان شب» لاله مرزبان دختری کمشنوا به نام نصیبه ست که فقط از طریق لبخوانی میتواند متوجه منظور طرف مقابل شود. او خیلی سخت صحبت میکند اما بهرحال میتواند منظورش را برساند. مواجهه رسول با نصیبه و رابطه عاشقانه آنها، بخش مهمی از جذابیت فیلم را میسازد. کارگردان سعی کرده است از کمشنوا بون نصیبه در جهت انتقال معانی مختلف بهره ببرد. رسول به واسطه علاقه به نصیبه در موقعیتهایی قرار میگیرد که رفته رفته زندگیاش دستخوش تغییر میشود. لاله مرزبان تحت هدایت میرکریمی توانسته به خوبی از عهده نقش یک ناشنوا بربیاید و مخاطب را با خودش همراه کند. بهرهگیری درست مرزبان از خرده رفتارهای افراد کم شنوا در بازیاش موجب شده تا حتی مخاطب دچار این اشتباه شود که ب یک نابازگر کم شنوا مواجه است.
جنگ جهانی سوم | هومن سیدی | 1401
روزگار شکیب، کارگر روزمزد فیلم «جنگ جهانی سوم» در تمام طول فیلم، تیره است و مدام با چالشی جدید روبهروست. تنها نقطه روشن زندگی او دختر ناشنوا و تنهایی است که شکیب بعضی شبها به او سر میزند. شکیب که مادرش هم ناشنوا بوده، راهورسم صحبت کردن با دختر را میداند. وقتی شکیب با او ویدئوکال میکند و ماکت خانه هیتلر را که شبها در آنجا میماند را به او نشان میدهد، دختر از محل کارش که خانهای پست در محلات پایین شهر است، فرار میکند و خودش را به او میرساند. شکیب او را مخفی میکند اما دلالانی که دختر برایشان کار میکرده، شکیب را مجبور میکنند که اگر میخواهد دختر را نزد خودش نگه دارد باید صد میلیون پول بدهد و در گیرودار جور کردن این پول، ماکت خانهی هیتلر آتش میگیرد و دختر نمیتواند صداهای اخطار آتشسوزی را بشنود و …