رضا کیانیان ازجمله بازیگرانی است که حتی ضعیفترین آثار کارنامهاش هم از یک حد استاندارد پایینتر نیستند. درواقع او خودش را در سینما بهخوبی ثابت کرده و دیگر نیازی به اثبات بیشتر ندارد. او در تمام طول سالهای بازیگریاش، مصاحبههای مختلفی انجام داده و درباره مسائل ریز و درشت کارنامهاش به وفور صحبت کرده است. به بهانه 29 خرداد؛ سالروز تولد این بازیگر، برخی نکات مهم گفتوگوهایش را مرور میکنیم.
به گزارش فیلمنیوز، از میان گفتههای جذاب رضا کیانیان سعی کردهایم روی مسائلی دست بگذاریم که به مهمترین ویژگیهای بازی او برمیگردد.
تلاش برای ورود به سینما | از اولین حضورم در سینما که با فیلم «تمام وسوســههای زمین» ساخته مرحوم سمندریان آغاز شد، تصمیم گرفتم نقشهای مختلفی بازی کنم و در یک نقش باقی نمانم. بعد از آن نقش کوتاهی در فیلم «ایلیا نقاش جوان» ساخته ابوالحسن داودی بازی کردم که آن فیلم هیچوقت نمایش داده نشد. برای اینکه بتوانم وارد سینما شوم –چون ورود به سینما مشکل بود- همه کار کردم؛ از دستیاری طراحی صحنه بگیر تا نوشتن فیلمنامه، برای اینکه وارد سینما شوم و نقشهای مختلف بازی کنم تا از آن نقشها لذت ببرم، نه اینکه صرفًا بازیگر نقش اول باشم. بعد از آن در چند فیلم بازی کردم تا به «کیمیا» رسیدم. بعد از «کیمیا» عملا اسم من بر روی میز کارگردانها و تهیهکنندهها قرار گرفت.
به دنبال نقشهای کوتاه و عمیق | سریالها یا فیلمهایی که قرار بود ساخته شوند را رصد میکردم تا ببینم کدام نقش متفاوت است؛ اندازه نقش برایم اهمیت نداشت، مهم تفاوت بود. در «کیف انگلیسی» کارگردان میخواست یکی از نقشهای اصلی را به من بدهد، قبول نکردم. یا در «دوران سرکشی» کمال تبریزی، نقش کوتاه قاضی را بازی کردم. در فیلم «همیشه پای یک زن در میان است»، تبریزی هم همینطور. کمال تبریزی درباره من گفته بود: «وقتی رضا نقش کوتاهی برای بازی انتخاب میکند، حتمًا چیزی در آن نقش کشف کرده که ما آن را ندیدهایم و وقتی برای ما عمق نقش را مطرح میکند، تازه متوجه میشویم که آن نقش چه نکته عمیقی داشت.»
همکاری موفق با فرمانآرا و تبریزی | یکی از خوشبختیهای من این است که آدمی مثل فرمانآرا را پیدا کردهام. او میگوید مرا توی آژانس شیشهای کشف کرده بوده وگوشه لپش گذاشته بود تا وقتی بخواهد فیلم بسازد. بعد رفیق شدیم و دیدم او همانی که من میگویم را میگوید و من هم همانی که او میگوید را. در یک وجه دیگری با کمال تبریزی این رابطه را دارم. او میداند من کی هستم و همانی را که میخواهم را او هم میخواهد. یک نکته در من هست و اتفاقا بهنوعی در کمال تبریزی و بهمن فرمانآرا نیز هست و آن اینکه به این نتیجه رسیدهایم که دنیا شوخی است. یک شوخی درجه یک بزرگ که گاهی شاید خداوند با آن قهقهه میزند. اینجا شوخی است چون قرار است آن دنیای جدی جای دیگری باشد.
تمایل به غافلگیر کردن مخاطب | دوست دارم همیشه مخاطبم را در هر هنری شگفتزده کنم و به او شوک بدهم، مخاطب به یکباره با شعبدهای جدید روبهرو شود و با خود بگوید؛ چه جالب! برای رسیدن به نقش عادت ندارم تحقیقات انجام دهم زیرا تحقیقاتم را در زندگی کردهام. مثلا برای بازی در نقش یک فرد آلزایمری در فیلم «کفشهایم کو؟» تحقیق خاصی نکردم. چون هربار یک انسان آلزایمری در زندگیام دیدهام در ذهنم ثبت شده است. درواقع زمان ایفای نقش این شخصیت، ذهنم مانند سایت گوگل عمل کرد، به اینشکل که ذهنم آنقدر جستوجو کرد تا بالاخره رفتارهایی از افراد آلزایمری که در گذشته در زندگی دیده بودم پیدا کرد، بعد مشخصات دیگری به ذهنم دادم برای جستوجو تا به جزئیات بیشتری برسم.