شامگاه جمعه بیست و هفتم مهرماه ، آخرین اجرای کنسرت نمایش «سیصد» بر صحنه رفت و پرونده آن بسته شد. این نمایش علاوه بر اینکه مورد توجه هزاران مخاطب در هر اجرا قرار میگرفت، نکات قابل توجهی هم دارد. «سیصد» بر بازی بازیگرانش استوار بود و یکی از بازیگرانی که در اجرا بازی اثر گذاری داشت، بهرام رادان در نقش ملکشاه بود. «سیصد» دومین تجربه رادان در عرصه تئاتر است.
به گزارش فیلمنیوز، از عمر شروع فعالیت هنری بهرام رادان 24 سال میگذرد. کارنامه بازیگری او فراز و فرودهای زیادی دارد. در مقطعی او ترجیح داد در آثار کمدی بازی کند، یا مدتی پشت سرهم در فیلمهای سینمایی ساخته کارگردانهای بزرگ سینما حضور پیدا میکرد. اما رادان تا سال 1392 تجربه حضور در تئاتر را نداشت. تا اینکه با نمایش «سی» به صحنه تئاتر راه یافت و در همان تجربه اول نشان داد، از نظر فیزیکی و قدرت بازیگری، بر صحنه تئاتر هم توجه مخاطب عام و منتقدان را جلب میکند. حالا که «سیصد» به پایان رسیده، میتوان نگاه دوبارهای داشت به حضور او در عرصه تئاتر.
مقطع اول: قبل از حضور در صحنه تئاتر | بهرام رادان سال 1379 و با انتخاب برای بازی در فیلم «شور عشق»، وارد سینما شد. او پیش از آن در کلاسهای بازیگری فهیمه راستکار شرکت کرده بود و از همان طریق هم به فیلم معرفی شد. رادان پس از این فیلم به یک بازیگر محبوب و پرکار در سینما تبدیل شد و در 6 سال اول کار خود تا 1385 با کارگردانهای بزرگ سینما مثل مسعود کیمیایی در دو فیلم «سربازان جمعه» و «حکم»، رخشان بنیاعتماد در «گیلانه» و «خونبازی» و داریوش مهرجویی در «سنتوری» همکاری کرد. او در این دوران توانست جوایز مهمی از جشنوارههای داخلی مثل دو سیمرغ بهترین بازیگر مرد از جشنوراه فجر را در کارنامه خود ثبت کند. پس از این دوران او از قالب جوان اول فیلمها خارج شد و تا اوایل دهه 90 فرصت تجربه نقشهای متفاوت را پیدا کرد. نقشهایی کوتاه اما تاثیرگذار مانند فیلم «کنعان» یا نقشهایی که بسیار متفاوت از دیگر آثار کارنامهاش بود مانند «بیپولی».
مقطع دوم: حضور در کنسرت نمایش «سی» | شروع دهه 90 با تجربهگرایی بیشتر برای رادان در سینما همراه بود. او در سالهای ابتدایی این دهه حضور در نقش یک مرد فقیر ژولیده را در فیلم «تراژدی» تجربه کرد و در چند ملودرام و کمدی مثل «آتش بس 2» و «بارکد» حضور داشت. در همین دوران در سال 1396 بود که پیشنهاد بازی در کنسرت نمایش «سی» به او شد. نمایشی که درباره داستانهای شاهنامه بود و نقش زال، پدر رستم پهلوان مشهور ایرانی به رادان رسیده بود. حضور در «سی» جسارت بزرگی برای رادان به حساب میآمد. او بعد از سالها حضور در سینمای ایران و یافتنِ شمایلی ستارهگون، برای اولین بار در صحنهی تئاتر حضور پیدا کرد. همبازی او در این اجرا، کسانی بودند که اگرچه دیگر ستارهی سینما بودند؛ اما سالها تجربهی تئاتر داشتند (از مهدی پاکدل گرفته تا بانیپال شومون و صابر ابر و البته سحر دولتشاهی). را دان اما برای نخستین بار مشغولِ تجربهای با وسعتِ بسیار بود. گام نخست تئاتر، گام دشواری برای «رادان» بود؛ اول آنکه «سی» از حضور ستارهی بیبدیل موسیقی ایران (همایون شجریان) بهره میگرفت که تمام توجه صحنه را خواهناخواه از آنِ خود میکند و از آن گذشته، این اتفاق در فضای باز کاخ سعدآباد با بیش از چهارهزار نفر تماشاگر انجام میشد. رادان به دعوتِ «سهراب پورناظری» به این کار آمد و «زالِ» سی شد. قصه با ورود او شروع میشود. زال به شوق وصال رودابه قدم در راه گذاشته، او رودابه را ندیده و تنها از روی شنیده عاشق او شده است. سیمرغ نیز به هیچ پیغام زال برای یاری در این راه پاسخ نداده است. زال بیتاب از نرسیدن است و رادان در این اثر به خوبی سرگشتگیهای یکی از مهمترین شخصیتهای فردوسی را به نمایش میگذارد. او چنان خوب این نقش را ایفا میکند که هر که او را دید، شگفتزده شد و خیلیها از جمله «محمدحسین مهدویان» به این موضوع صحه گذاشتند.
مقطع سوم: حضور در کنسرت نمایش «سیصد» | 7 سال پس از «سی»، سهراب پورناظری ادامهای بر این کنسرت نمایش را در تابستان 1403 به اجرا رساند. پورناظری 2 سال پیش از آن «سیصد» را با نگاهی به نسلکشی مغولها در نیشابور ساخته بود. اما رادان در آن حضور نداشت. در «سیصد؛ گات» که سال 1403 بر صحنه رفت، بهرام رادان پیشنهاد حضور در یکی از نقشهای اصلی کار یعنی ملکشاه را پذیرفت. شخصیتی که او برعهده گرفته بود، یک سردار ایرانی بود که در پی مبارزه با مغولان شهر به شهر میرفت تا کشور را به دست آنها ندهد. او پیش از این در نمایش «سی» هم تجربه حضور در یک پروژه اینچنینی را داشت. اما حالا با نقش گلشاه و اینبار سرپنجهتر از قبل در «سیصد» به روی صحنه رفت و بازیاش بیشتر به چشم آمد. مفهوم این نمایش ایستادگی در برابر ظلم است و شاید تعمد ترکیب آن با موسیقی و ترانه را بتوان در دیالوگی کوتاه که میان گلشاه و یکی از سربازان زیر دستش رد و بدل میشود، متوجه شد. این سردار ایرانی پس از یک جنگ با چهره خونین به سوی سپاه بر میگردد و در حال آوازخوانی است و فردی از سپاهیان فریاد میزند:«چه وقت شعرخوانی است در این خونریزی؟» و گلشاه پاسخ میدهد:«آنها خون میریزند که ما شعر نخوانیم!» رادان در این نمایش توانسته با آنالیز درستی که از نقش داشته تصویری واقعی و باورپذیر از این شخصیت ارائه دهد. او با پیدا کردن لحن درست این کاراکتر ، دیالوگهایش را به نحوی ادا میکند که مخاطب عمق فاجعهای که در حال وقوع است را درک میکند و همگام با او میشود تا در کنارش مانع این اتفاق شود. همراهی مخاطب با کاراکتر و درک اتفاقی که در نمایش به آن اشاره میشود مهمترین اتفاقی است که رادان در ایفای نقش «گلشاه» رقم زده است. آرایش موهای رادان و زخمهای که بر سر وصورت دارد هم به هیبت او جلال دیگری بخشیده است.
این برنامه با بودن اقای رادان واقای نوید محمد زاده و خانم دانیا آرام خوب بود اگه از خواننده دیگری هم استفاده می شد خیلی بهتر بود واز یکنواختی کاسته می شد