پایانبندی هر سریال اهمیت ویژهای دارد. خیلی از سریالها بودهاند که روندی قابلقبول یا حتی موفق داشتهاند اما در نقطه پایانی چنان ضعیف ظاهر شدهاند که نهایتا خاطره خوشی در ذهنها باقی نگذاشتهاند و بعضی سریالهای متوسط به خاطر پایان درخشانشان ماندگار شدهاند. دیروز در بخش اول این پرونده، دوازده سریال را از منظر پایانبندی بررسی کردیم و در بخش دوم پرونده سراغ دوازده پایان دیگر خواهیم رفت.
به گزارش فیلمنیوز، تعداد سریالهای منتشر شده در شبکه نمایش خانگی بیش از اینهاست. سعی کردهایم در این انتخابها صرفا سراغ آثاری برویم که در زمان نمایش بسیار موفق بودهاند و خاطرات خوشی در ذهنها گذاشتهاند.
سیاهچاله | کارگردان : حسین نمازی | سال تولید : 1402
«سیاه چاله» از همان قسمت های ابتدایی که بوی نفت در خانه پیچید تا دلش خواست به مسولان گوشه و کنایه زد و در فصل زندانی شدن خدابنده به اختلاس گران دانه درشت اقتصادی تاخت که خیلی راحت در حال گذران زندگی هستند. سوژه «سیاه چاله» قابل اعتنا بود اما پرداختی درست نداشت ؛ شیوه روایت داستان به کمدی های دست چندم تلویزیون تنه می زد و شخصیت ها بیش از اندازه رها بودند. داستان «سیاه چاله» بدون منطق روایی پیش می رفت و حتی گره گشایی در قسمت پایانی و نجات رستم بیش از حد باسمه ای بود. به همین نسبت رفتار غالب شخصیت ها کاریکاتورگونه بود که خب احتمالا توجیه این است که در کمدی چنین مجوزی صادر شده! با این حال فقط عباس جمشیدی فر در نقش یک وکیل گیج و بی خیال درکی درست از شخصیت داشت و اغراق نیست اگر بگوییم رفتار او تکیه کلام های تکرار شونده در همه سکانس ها از مخاطب خنده می گرفت. ژاله صامتی از یک جا به بعد تغییر موقعیت داد و وارد جلد زنی کاملا جدی شد. این اتفاق در نهایت به نفع او شد و عملکردش نمره قبولی گرفت. شهره سلطانی در نقش زنی خوش خیال و الناز حبیبی در نقش دختری احساسی اما فراتر از نقش های تجربه شده پیشین خود نرفتند. «سیاه چاله» برای حسن پورشیرازی، مهران احمدی، مجید نوروزی و بهرنگ علوی هم یک گام به جلو نبود.
آقازاده | کارگردان: بهرنگ توفیقی| سال تولید: 1399
«آقازاده» همانطور که از نامش هم برمیآید یکی از سیاسیترین پروژههای تولید شده در شبکه نمایش خانگی محسوب بود که سوژهای جسورانه داشت و البته حضور سازمان اوج بهعنوان سرمایهگذار در این جسارت بیتأثیر نبود. داستان اصلی سریال درواقع روایت تقابل دو آقازاده به نامهای حامد و نیما بود که یکی بهشدت درگیر مفاسد اقتصادی و اخلاقی شده بود و دیگری قصد مقابله با او را داشت. سریال «آقازاده» هر چقدر در انتخاب سوژه و بسط داستان تا نیمه راه جسور بود، از جایی بهبعد گرفتار محافظهکاری شد و البته این مسئله قابلپیشبینی هم بود. هرچند در پایان داستان سرنوشت شخصیتها مشخص شد و دو کاراکتر اصلی یعنی نیما و راضیه هم کشته شدند، اما سریال نتوانست داستان مربوط به دانهدرشتهای فساد سیستمی را به سرانجام برساند.
میخواهم زنده بمانم | کارگردان: شهرام شاهحسینی | سال تولید: 1399
شهرام شاهحسینی در اولین تجربه سریالسازی خود در شبکه نمایش خانگی، تصویری کاملا متفاوت از خود ارائه کرد. ماجرا از این قرار بود که اواخر دهه 60 اتفاقی برای همایون حقی رخ میداد و او در معرض صدور حکم اعدام قرار میگرفت. حالا دخترش هما، تلاش میکرد تا به هر طریقی که میتواند به پدر کمک کند. نزدیک شدن او به فرد متنقذی که قدرت نجات پدر را داشت و در ازای این لطف درخواست ازدواج از هما داشت، گره اصلی سریال بود. مهمترین خط داستانی «میخواهم زنده بمانم» انتقام نادر بهعنوان نامزد سابق هما از امیر شایگان بود. در فصل پایانی اما این شایگان بود که نادر را از پا درمیآورد. هما اما راهی خارج از مرزها میشد چون مطمئن بود کاوه بهعنوان متهم اصلی قصد دارد خودش را معرفی کند و پدرش را از اعدام نجات دهد. برخی نشانهگذاریها در پایان روایت سریال حکایت از دنبالهدار بودن آن برای فصلهای بعدی داشت که البته محقق نشد.
سیاوش| کارگردان: سروش محمدزاده| سال تولید: 1399
داستان «سیاوش» همانطور که از نامش برمیآید با محوریت شخصیتی به همین نام شکل گرفت؛ یک کشتیگیر سابق که حالا بهواسطه تأمین هزینه درمان نامزدش با چالشهایی مواجه شده است. بخش عمدهای از بار داستانی فیلم هم بردوش شرح روابط میان سیاوش و اعضای خانوادهاش است. موتور محرکه اصلی روایت هم میراث کلانی است که قرار است به سیاوش و خواهر و برادرهایش برسد. پایانبندی سریال «سیاوش» را به معنای واقعی میتوان یک پایان بد برای یک روایت خوب توصیف کرد. ماجرای خانواده «ساقی» و خردهداستانهای مرتبط با کینه آنها نسبت به شخصیت نصرت تا قسمت پایانی به خوبی بسط پیدا کرده بود اما در قسمت پایانی بهناگاه همه چیز بلاتکلیف رها میشود تا جایی که مخاطب گمان میکند، دنبالهای در کار است، که نبود!
کرگدن | کارگردان: کیارش اسدیزاده | سال تولید: 1398
ماجرای «کرگدن» از حضور چند جوان در یک چالش آغاز میشد و با مرگ یکی از آنها در فرآیند اجرای چالش، روابط آنها به بحران میکشید. بخش اصلی داستان هم مربوط به تکاپوی اعضای این گروه، برای پیبردن به پشتپرده چالشی بود که احساس میکردند همه آنها را بازی داده است. گردشهای روایت در بازخوانی گذشته کارکترها یکی از جذابیتهای سریال بود. یکی از ویژگیهایی که باعث شد پایانبندی «کرگدن» انتظارات مخاطبان این سریال را برآورده نکند، کیفیت خوب سریال در روایت داستان و رمزگشاییهای جذاب از روابط کاراکترها در قسمتهای قبل بود. البته سرنوشت کاراکتر اصلی با خروج از کشور مشخص شد اما باقی جزییات بهگونهای در پایان رها شد که گویی قرار بر ادامه داستان در فصلهای بعدی است؛ اتفاقی که هنوز رخ نداده است.
قورباغه | کارگردان: هومن سیدی | سال تولید: 1398
«قورباغه» اولین دورخیز سیدی برای سریالسازی بود که با ترکیب ویژهای از بازیگران به سرانجام رسید. نام «قورباغه» اشاره به نوعی ماده مخدر تخیلی در داستان داشت که مصرفکننده را تبدیل به یک فرمانبر تمام عیار میکرد و هر چه به او دستور میدادند را اجرا میکرد. برگبرنده اصلی سریال «قورباغه» نقشآفرینی بازیگران و البته شخصیتپردازیهای ویژه سریال بود. هر چند سریال برای پایانبندی کاراکتر اصلی یعنی نوری را حذف کرد و موقعیتهای مواجهه رامین با باندهای مواد مخدر در خارج از کشور هم، چندان باورپذیر نبود، اما استیصال رامین در سودای دستیابی به قدرت بیانتها، در تکگویی پایانی سریال را میتوان یک پایانبندی معقول برای این داستان قلمداد کرد.
همگناه | کارگردان: مصطفی کیایی | سال تولید: 1398
داستان سریال «همگناه» درباره خانواده صبوری بود. خانوادهای که بهظاهر زندگی آرامی را تجربه میکردند اما ورود یک غریبه به جمع آنها، روابطشان را با چالش مواجه کرد. آرامآرام و با کشف ناگفتههایی مرتبط با اتفاقات تلخی که در گذشته برای فریبرز بهعنوان یکی از برادران صبوری و ماجرای فقدان ناگهانی همسرش رخ داده بود، سهم دیگر اعضای خانواده در این جریانات عیان میشود. پایانبندی «همگناه» دو وجه داشت. بخش مربوط به رو شدن دست خواهر و برادر فریبرز در بلایی که برسرش آورده بودند، بهصورتی منطقی و تأثیرگذار به جمعبندی رسید اما بخش مهمتر داستان که مربوط به کاراکتر همسر فریبرز و بازگشت او پس از سالها بود با تمهیدی عجیب و غریب سرهمبندی شد؛ او اصلا زنده نبود، بلکه توهم فرزندش بود که ما در مقام مخاطب سریال را هم چند هفته سرکار گذاشته بود.
ممنوعه | کارگردان: امیر پورکیان | سال تولید: 1397
«ممنوعه» یکی از سریالهایی بود که چندین خط داستانی داشت و اتفاقا یکی از مواردی که خیلی زود در فرآیند ارتباط این مجموعه با مخاطبانش اختلال ایجاد کرد، پراکندهگویی آن بود. روابط پیچیده شخصیتها و تکرار چالشهایی همچون خیانت و دورویی در ترسیم روابط میان کاراکترها، حتی داستانهای بهظاهر جوانانه سریال را هم ابتر و کلیشهای کرده بود.هر چند امیر پورکیان مدعی شد که در حدود 300 دقیقه از سریالش ممیزی شده است اما این مسئله به مخاطبی که سریال را برای به سرانجام رسیدن کاراکترها دنبال کرده بود، ارتباطی نداشت! آنچه مخاطب در قسمتهای پایانی سریال میدید، مجموعهای از موزیک ویدئوها بود که کارگردان در لابهلای آنها سری هم به کاراکترها میزد! اعتراض اصلی به پایانبندی این مجموعه از سوی مخاطبان هم مشخص نشدن تکلیف بخش عمدهای از شخصیتها بود.
نهنگ آبی | کارگردان: فریدون جیرانی | سال تولید: 1397
سریال «نهنگ آبی» زمانی کلید خورد که یک بازی رایانهای به همین نام در فضای مجازی بهواسطه شایعه تأثیرش بر خودکشی کاربران، توجهها را به سمت خود جلب کرده بود. داستان این سریال اما ارتباط مستقیمی با این بازی نداشت و درباره یک فعالیتهای غیرقانونی یک شرکت از طریق فضای مجازی و تلاش اعضای اصلی این شرکت برای تسویه حساب و دور زدن یک دیگر بود. ابتدا این اختلاف و قهر لیلا حاتمی با گروه تولید بود که منجر به حذف یکی از کاراکترهای اصلی شد و در ادامه هم بهرام توکلی نتوانست چفت و بست درستی برای زنجیره اتفاقات مرتبط با تلاش اعضای شرکت برای رسیدن به فرد اصلی پشت ماجراها ردیف کند. آخر سر هم که همه چیز به قاعده سریالهای تلویزیونی، ختم به لحظات خوش عاشقانه میان کاراکتر اصلی و دختر موردعلاقهاش شد!
عاشقانه | کارگردان: منوچهر هادی | سال تولید: 1395
داستان «عاشقانه» با رفاقت و شراکت سه دوست آغاز و آرامآرام جزییات زندگی خصوصی هر کدام تبدیل به موتور محرکه سریال شد. با ورود زنی به نام «گیسو» روابط میان آنها دستخوش بحران میشود و همین حضور زندگی خانوادکی زوجهای داستان را هم برهم میزند. معمای رابطه گیسو با پدر یکی از آنها به نام رضا، به پیچیدگیهای داستان را مضاعف کرد. داستان «عاشقانه» برخلاف نامش، کمتر رنگ و بوی عاشقانه داشت و از جایی به بعد روایت با عبور از چالشهای زناشویی کاراکترها، روی گیسو متمرکز شد. کاراکتری که احتمالا قرار بود جنبهای سیاسی و امنیتی به داستان «عاشقانه» بدهد اما راویانش مجبور به عقبنشینی از آن شدند. رمزگشایی از هویت گیسو در پایان سریال یک کمدی ناخواسته را رقم زد! ادامه این سریال در قالب سریال «گیسو» هم چیزی جز یک شکست مطلق به همراه نداشت.
شهرزاد | کارگردان: حسن فتحی | سال تولید: 1394
روایت «شهرزاد» هر چند نیم نگاهی به تحولات تاریخ معاصر ایران در دهه 30 داشت اما داستان محوری آن رقابت فرهاد و قباد برای وصال به شهرزاد بود. سریال با عشق فرهاد و شهرزاد کلید میخورد و در ادامه قباد به اجبار بزرگآقا وارد زندگی شهرزاد میشود. رابطه احساسی میان قباد و شهرزاد بازگشت شرایط به قبل را ناممکن میکند اما دست تقدیر سرنوشت دیگری برای آنها رقم میزند.اگر «شهرزاد» در همان فصل اول به پایان میرسید احتمالا حکمی که امروز برای پایانبندیاش صادر میکردیم مثبتتر بود چراکه داستان با مرگ بزرگآقا و وصال مجدد فرهاد و شهرزاد به سرمنزل خوبی رسید. ادامه آن در فصل دوم هم تا حدودی به کمک خرده داستانهای سیاسی و اجتماعی داستان قابلقبول بود اما قصه آن برای ادامه در سومین فصل قوت لازم را نداشت.
شاهگوش | کارگردان: داود میرباقری | سال تولید: 1392
داستان «شاهگوش» خیلی ساده شروع شد. شخصیتی به نام «رحمان کلهپز» در یک تصادف جان خود را از دست داده و حالا مأموران کلانتری در تلاش برای یافتن راکب ماشین و به تعبیری «قاتل» هستند. در همین راستا هم در هر قسمت شاهد ورود شخصیتهای مختلف بهعنوان مظنون به داستان بودیم. برای قضاوت درباره پایانبندی سریال «شاهگوش» باید این نکته را در نظر داشت که داود میرباقری اساسا نگاه کلاسیک به داستان معمایی خود نداشته است و شاید به همین دلیل بهرغم داستان معماییاش، در پایان روایت برخلاف انتظار مخاطب، قاتل واقعی دیده نمیشود. میرباقری تلاش داشت قضاوت و داوری نسبت به مظنونین محور اصلی روایتش باشد و لازمه این تمرکز، به حاشیه رفتن اهمیت مواجهه مخاطب با قاتل اصلی بود.
قلب یخی فصل اول و دوم | کارگردان: محمدحسین لطیفی | سال تولید: 1392
شروع داستان «قلب یخی» با معمای یک قتل بود و سروشکل کلی سریال بیش از هر چیز یادآور داستانهای جنایی بود اما در ادامه و احتمالا برمبنای ایدهای که عنقا از ابتدا در ذهن خود داشت، اتفاقات سریال ابعاد پیچیدهتری پیدا کرد و پای جریانات شیطانپرستی و فعالیت گروههای زیرزمینی هم به داستان باز شد.«قلب یخی» در ابتدا برای سه فصل 12 قسمتی طراحی شده بود اما در پایان فصل دوم به دلیل بروز اختلاف میان عوامل، گروه از هم پاشید و همه چیز در بلاتکلیفی مطلق باقی ماند! فاجعه اصلی هم این بود که داستان سریال پر از معماهایی بود که طبیعتا در پایانبندی باید رمزگشایی میشد تا مخاطب احساس نکند سرکار بوده است. فصل سوم «قلب یخی» که سامان مقدم کارگردانی کرد ربطی به دو فصل قبلی نداشت و به خاطر توزیع نامنظم چندان دیده نشد.