طبق آخرین آمار، «شنای پروانه» به کارگردانی محمد کارت، یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان فروش داشته و صدرنشین گیشه ۹۹ است. روزنامه جام جم در ادامه به بررسی موفقیت و استقبال مردم از این فیلم پرداخته است.
کمی خوشبینانه به نظر میرسد اما کسانی هستند از اهالی فیلم و سینما و همچنین روزنامهنگاران که معتقدند پیشتازی «شنای پروانه» حکایت از تغییر سلیقه مردم از فیلمهای کمدی به سینمای جدی دارد.
از همین حالا به اندازه تقریبا یک سال که به عقب برگردید، با دورهای مواجه میشوید که به جز ویروس کرونا و قرنطینه یک تم تلخ دیگر هم بر زندگی ما حاکم بود و آن عبارت است از: «قتل ناموسی!»
اما یکی از مهمترین و اصلیترین اتفاقات سینمایی که سال گذشته تجربه کردیم، رفع توقیف فیلم «خانه پدری» بود. این فیلم سال ۹۳ بر پرده رفت اما یک هفته بعد، خشونت موجود در فیلم که به قتل ناموسی ارتباط داشت، باعث توقف اکران فیلم شد. آبان پارسال بود که بالاخره فیلم رفع توقیف شد و نمایش دوبارهاش باعث شد ماجرای قتلهای ناموسی شاخکهای مخاطبان بیشتری را تیز کند.
بعد از فیلم «خانه پدری» اتفاق مرتبط با تم قتل ناموسی را تجربه کردیم؛ رخدادی خارج از قاب سینما و در زندگی واقعی. رومینا دختر ۱۳ سالهای که به دست پدر در خواب به قتل رسید و این اتفاق موج هراسانگیز را به وجود آورد که تا مدتها در جهان واقعی و فضای مجازی دربارهاش حرف داشتیم و هنوز هم گاهی به هر بهانهای سراغش میرویم. خلاصه این که روزگار ما در ماههای اخیر به ترتیبی پیش رفت که قتلهای ناموسی از یاد نروند و کنجکاو باشیم بدانیم یک نفر چطور میتواند ناموسش را، نزدیکترین کسش را به قتل برساند و حق زندگی را از او بگیرد. این کنجکاوی احتمالا درصدی از ما را به تماشای «شنای پروانه» مشتاقتر کرده و بدون تردید در فروش فیلم موثر بوده است.
در کنار تمام دلایل، شواهد و آمارها و تحلیلیهای ثانوی، یک دلیل ساده و اصلی وجود دارد که فیلم «شنای پروانه» بیشتر بفروشد و آن هم خوشساخت بودن یک فیلم اولی است. «شنای پروانه» اثری خوش ساخت از کار درآمده؛ ایده اولیه داستان جذاب است، به خوبی گسترش پیدا میکند، شاخوبرگ میگیرد و موقعیتها و فضاهای تازهای پیش روی مخاطبش قرار میدهد.
قهرمان فیلم (با بازی جواد عزتی) از جنس مردم است و کاملا ملموس و قابل همذات پنداری. فیلم حرفش را سر راست میزند و با آن که همچون یک اثر جادهای، در مسیر جستوجو با قهرمانش همراه میشود اما ریتمش را از دست نمیدهد و از تک و تا نمیافتد. در نهایت «شنای پروانه» با یک تلنگر به پایان میرسد و قصه را به سرانجامی باورپذیر و در عین حال تاثیرگذار میرساند.
«شنای پروانه» سال گذشته بیشترین آرای مردمی را در جشنواره فیلم فجر از آن خود کرد و اگر کرونا نبود باید در فهرست اکران نوروزی قرار میگرفت؛ اما نشد تا تقدیر تابستان را برای نمایش فیلم رقم بزند. اولین پچپچها درباره بازی امیرآقایی در این فیلم بود و حضور متفاوتش. قبل از اکران فیلم در جشنواره، ویدئو کوتاهی از بازی امیرآقایی با گریمی متفاوت دست به دست میشد که برای عدهای شمایل یک لوطی را زنده میکرد و برای عدهای دیگر یادآور اشرار معروفی بود که در گذشته نه چندان دور، از محلههای جنوبی شهر درباره آنها میشنیدیم و بعدها در فضای مجازی تماشاگر رجزخوانیهایشان بودیم.
فیلم «شنای پروانه» برای بسیاری از مخاطبان، وسوسهای بود برای آشنا شدن با این جماعت معروف اما ناشناخته. مردانی که به زور بازو و رجزخوانی و غیرت و تعصب و مرام و لوطیگری شهره هستند، سر و صدا دارند و حضورشان پررنگ است اما انگار همانی نیستند که باید باشند. گویی در گذر سالها از این مردان همان پوسته ظاهری و شمایل قهرمانگونه باقی مانده و از درون دچار اضمحلال شدهاند.
حالا به جای گلریزان، به جای دفاع از ناموس و جان دادن برای خانواده و بچهمحلها، قاچاق میکنند، ناموس میکشند و خانواده را پوشش قرار میدهند برای کاسبی؛ کاسبی با همه چیز حتی با جان و آبروی آدمها.
«شنای پروانه» بهخصوص پایان تلخ فیلم، تصویری واقعگرایانه است از یک حقیقت تلخ درباره مردانی که در جلد لوطیها فرورفتهاند یا لوطیهای جهشیافتهای هستند که امروز بیشتر در دایره اوباش و اشرار جای میگیرند چون دیگر نه هیبت و هیمنهشان نظر کسی را جلب میکند، نه برو و بیا و نوچههایشان برای کسی حسرتبرانگیز است و نه اخلاقمداری و انسانیتشان باورکردنی است.
با «شنای پروانه» است که مخاطب سینما با لبخندی تلخ و دردآلود از کنار قهرمانهای ستودنیاش در فیلمفارسیها عبور میکند و به معنای آبرو، شرف، غیرت و تعصب طور دیگری میاندیشد.
با «شنای پروانه» است که مخاطب ایرانی با آن عقبه و سابقهای که از سینما دارد، با قهرمان به معنای کلاسیکش خداحافظی میکند.
با «شنای پروانه» است که مخاطب تصمیم میگیرد با حجت و حجتها همراه شود و قهرمانی را جای دیگری و به شکل دیگری جستوجو کند.