پیمان معادی که این روزها فیلم «بمب»اش روی پرده سینماهاست و با فروش قابل قبولی روبرو شده، در مصاحبه با ماهنامه «فیلم» به نکات جالبی درباره ساخت این فیلم اشاره می کند. او در این مصاحبه از پیشنهاد ابراهیم حاتمی کیا برای ساخت فیلمنامه «بمب؛ یک عاشقانه» صحبت به میان می آورد و معتقد است تنش حاکم بر جامعه در دهه شصت، روی رفتار معلمان با دانش آموزان تاثیر مستقیمی داشته است. در ادامه بخش های مهم مصاحبه پیمان معادی را بخوانید.
پیشنهاد حاتمی کیا برای ساخت «بمب» خیلی بزرگ نبود
ابراز تمایل آقای حاتمی کیا واقعا چیز چندان بزرگی نبود . یعنی این طوری نبود که من طرح مفصلی نوشته باشم و به آقای حاتمی کیا بدهم . بعد از موفقیت «آواز قو» با او روی قصه ای کار کردیم که به نتیجه نرسید ، همان زمان حبیب رضایی طرح «بمب» را برایش تعریف کرده بود . اشاره من به این اتفاق بیش تر یک ارجاع تاریخی است که یادم بیاید از اوایل دهه هشتاد و حدود سال ۸۳ طرح «بمب» را در ذهن داشتم.
نمی خواستم طنازی این فیلم تنها به رخ کشیدن دهه شصت باشد
من اصلا دهه شصت را نوستالژیک نمی بینم در اولین نشستی که با محسن شاه ابراهیمی داشتم به او گفتم نمی خواهم لوندی و طنازی این فیلم به رخ کشیدن عناصر دهه شصت باشد . قطعا ما مجبوریم از آن عناصر و نشانه ها استفاده کنیم و وقتی شخصیت فیلم می خواهد از این طرف خیابان به آن طرف برود، مجبوریم کل خیابان را بسازیم ولی نمی خواهم مخاطب با دیدن پاک کن و باجه تلفن و خلاصه نشانه ها و عناصر آن دوران دائما به وجد بیاید .ما قرار است قصه ای را در دوره ای تعریف کنیم ، اتفاقا تاکید روی آن نشانه ها مخاطب را از قصه دور می کند.
اوضاع امروز معلم ها مثل دهه شصت نیست
مادر و خاله من سی سال معلم بوده اند . من در محیطی فرهنگی بزرگ شدم . اوضاع معلم ها امروز خوب نیست . آن زمان زندگی متوسطی داشتند . کتابخانه امروز پدیده ای لاکچری شده است . آن دوره در اکثر خانه ها کتابخانه بود . همه مطالعه می کردند ، حالا به فراخور سلیقه و سطح دانش شان ، مجله ها و کتاب های جورواجور می خواندند . حتی آدم های غیر فرهنگی هم مطالعه می کردند . سرگرمی دیگر نبود . مثل الان هر کس در دستش یک گوشی نداشت . روی تخت خوابیدن و روی مبل نشستن آدم ها هم دلیلی بر رفاه شان نیست .
آن زمان اختلاف طبقاتی معنا نداشت
خانواده ما در دهه شصت در یک ساختمان هشت واحدی زندگی می کرد . پدر من وکیل دادگستری بود . یکی از سینماداران مشهور کشور هم در واحد دیگری ساکن بود و روبه رویش در همان ساختمان یکی از بهترین بازیگران سینمای ما زندگی می کرد . طبقه بالا متعلق به یکی از بستگان ما بود که سرکنسول ایران در چند کشور اروپایی بود و واحد روبه رویی او را فراش یک مدرسه خرید! یعنی واقعا آنقدر اختلاف طبقاتی معنا نداشت.
نمی خواستم به فیلم نمک اضافه کنم!
من و سیامک و علی رضا عصار هم مدرسه ای بودیم . در «بمب» هم شبیه همان مدرسه را ساختم . لباس ها و اسم مسئولان مدرسه و… هم عینا از مدرسه دوران کودکی مان گرفته شد . سیامک دقیقا می دانست دارد چه کسی را بازی می کند و آن آدم چه ویژگی های رفتاری ای داشته است . واقعا دغدغه مدیر مدرسه ما وسط موشک باران این بود که چرا بچه ها سیفون دستشویی را نمی کشند. به هیچ وجه نمی خواستیم به فیلم نمک اضافه کنیم .
20 دقیقه از فیلم کوتاه شد
نسخه جشنواره این فیلم ۱۱۶ دقیقه بود . الان حدود بیست دقیقه کوتاه تر شده و تقریبا تمام جاهایی را که از مخاطب خنده می گرفت درآوردیم . حتی اطرافیانم مرا از این تصمیم پرهیر دادند ولی دیدم سیامک بدون این که لودگی کند دادر خنده می گیرد و این را نمی خواستیم .
تنش حاکم بر جامعه روی رفتار معلمان تاثیر داشت
من سر همین فیلم، معلم دوران مدرسه ام را پیدا کردم . فیلم را دیده بود و به من پیغام داد و با هم قراری گذاشتیم . از او پرسیدم چرا ما را می زدی ؟ گفت من هرگز دست روی کسی بلند نکردم . خیلی صریح انکار کرد . چون ریشه آن رفتار تنش حاکم بر جامعه بود . سکانسی که ناظم چند خودکار بین انگشتان یک دانش آموز می گذارند عینا برای خودم پیش آمد . من و برادرم را به دفتر مدرسه بردند و به برادرم گفتند یا انگشتان من را فشار بدهد یا با خودش چنین خواهند کرد؛ من اصرار می کردم دستم را فشار دهد . خب این چه معنایی داشت جز این که آن ناظم یا معلم از نمایشی که اجرا می کرد و نقش مقتدر خودش در آن لذت می برد ؟
از بازی در «بمب» در خوشحالم!
از بازی در «بمب» خوش حالم . چون تجربه بزرگی بود ، حالا برای بودن یا نبودن در فیلم های بعدی ام بهتر می توانم تصمیم بگیرم . ولی مهم ترین دلیلم برای بازی در «بمب» این بود که می دانستم این نقش یک جور یک نواختی مینی مالیستی دارد که رعایتش برای من به عنوان بازیگر کار سختی ست . حرفم این نیست که نقش خیلی سخت و پیچیده ای ست ولی اندازه ای داشت که باید رعایت مشد و بیرون نمی زد .