بهنام شریفی: با نگاهی به عناوین فیلمهای رضا درمیشیان میتوانیم بفهمیم چه معنایی پشت این تصاویر صادقانه وجود دارد. تصاویری که جامعه و پیرامون خود را گزارش میدهند و قصه آدمهایی را روایت میکنند که میخواهند در برزخ میان زیستن و نتوانستن بار اندوه خود را بر زمین بگذارند و به شدن برسند. اما دست زمانه نامراد وزن این بار را بسیار سنگین کرده است.
حامد «بغض» بار سرگشتگی پشت سرش را بر شانههای ظریفش حس میکند. میخواهد عاشق باشد و نمیتواند. به پیش برود و نمیشود. بخواهد و زندگی را بنوشد. اما حاصل قرابه زهر است و انتظار پوچ.کاتهای تند و دوربین بیقرار درمیشیان این سرگشتگی را مشدد کرده بود.
نوید «عصبانی نیستم» کسی بود که میخواست بار رنج پیرامونش را به درونش بریزد و این خشم درونی کار دستش میداد. خشمی مقدس از آرمانخواهی تنها که میخواست زندگی کند. از کوچکترین مواهب زندگی بهره ببرد و حتی بودن سادهاش نیز برتابیده نمیشد. سرنوشت فیلم مانند سرنوشت کاراکتر اصلیاش شد. در محاق و تنهایی جایی میان بغض یک نسل آرام گرفت. اما سینه به سینه تکثیر شد. آنجایی که نوید با میزانسن ساده و عمیق درمیشیان در مقابل ستاره اش میشکست، زانوان خمیده مان در مقابل یک وضعیت در قلبمان مچاله میشد و در خود میشکستیم. ما میخواستیم باشیم و عصبانی نباشیم. بگذریم از بود و نبود و هستن را تمرین کنیم. اما انگار زمانه نام تازهتری برایمان تدارک دیده بود.
«لانتوری» از دل این وضعیت بیرون آمد.سرگشتگی فیلم اول و فریاد فروخورده فیلم دوم به عصیان این اثر رسید. عصیان گروهی از خودبیگانه که میخواستند از پیرامونشان انتقام بگیرند. تدوین عصبی فیلمهای پیش به اوج خود رسید و فوران خشم در فرم اثر جاری شد. قربانی و ظالم لانتوری دو روی یک سکه بودند .سکهای به نام جامعه که مسبب این وضعیت بود.
حالا اسم رضا درمیشیان مترادف نوع تازهای از سینما در دهه ۹۰ شده بود. نام فیلم تازه او «مجبوریم» است. فیلمی که از پس بغض و فریاد و عصیان آمده است. امید که فیلم بدون مشکل به نمایش دربیاید.
رضا درمیشیان عاصی نجیب سینمای ماست.کسی که در سینمایش زیبایی از دست رفته را هشدار میدهد و میخواهد مثل تمام انسانهایی با حساسیت بالا درد درونش را گزارش بدهد. چرا که به قول رضا براهنی: « دردی که آدم حسی احساس میکند، بیانتهاست».