بهنام شریفی: شاید در تاریخ سینمای بعد از انقلاب سعید روستایی تنها کارگردانی باشد که تنها با ساختن دو فیلم بلند به چنین جایگاهی رسیده است. کارگردانی از جنس مردم که هم مردم دوستش دارند و هم صاحبنظران سینما.
فیلمهای او فیلمهایی رئالیستی درباره آدمهای درماندهای است که میخواهند از قفس تنانگی و روزمرگی خود رها شوند اما ناگهان خود را در زندانی بزرگ تر میبینند. آنجایی که ناصر خاکزاد در «متری شیش و نیم» برای لحظاتی آزادی را تجربه میکند و دوباره به سوی پلیسها بازمیگردد، انگار به صورت ناخودآگاه میداند که جامعه زندان بزرگتری را دور او خواهد تنید.
اهمیت کار روستایی توجه به بازیهای رئالیستی، ساختن مود و لحن یگانه و ترکیب سینمای داستانی با نگاهی ناتورالیستی است. سکانس دستگیری محسن در «ابد و یک روز» از فرط واقعی بودن هراس انگیز است. سکانس افتتاحیه «متری شیش و نیم» با کارگردانی بسیار هوشمندانه و نامرئی روستایی هم یکی از بهترین افتتاحیههای سالهای اخیر و یک فیلم کوتاه پر از ریتم و تعلیق و هیجان است. شکل دیالوگنویسی روستایی و تآکیدش روی تیم بازیگری ویژه خودش و نحوه ادای دیالوگها و جزییات ساده و کاربردی فیلمهایش آنها را به متن زندگی ما نزدیک میکند.
مثلا وقتی صمد از نامزد ناصر بازپرسی میکند، همراه با حرکات خود، پوشه در آوردنش، نگاهها و ریتم خاص حرف زدنش زن و تماشاگر را تحت تأثیر قرار میدهد. شکل نمایشی بودن این سکانس با وجود سادگی و رئالیسم خاصش به جان تماشاگر مینشیند. فیلمهای روستایی آوای از پا افتادگان و حاشیهنشینها را با لحنی تازه وارد سینمای ایران کرد.
محسن ، مرتضی و سمیه «ابد و یک روز» و صمد و ناصر «متری شیش و نیم» در تنگناهای پیچیدهی زندگی مانند مرغی سرکنده می دوند و به هیچ جا نمیرسند. روستایی در این مسیر از صحنههای دریغ آلود و تلخ اجتناب نمیکند و چه خوب که نگران قضاوت ها نیست و کار خودش را میکند. سکانسهای فرار ناصر و تمرین ژیمناستیک کردن کودک ( که نمود کودکی از دست رفتهی ناصر است) و سکانس گریه محسن برای سمیه ( که وارد فرهنگ تودهها شد) و بردن محسن به کمپ از این نمونهها هستند.
سعید روستایی سی و یک ساله مسیری طولانی در سینمای ایران دارد و باید مراقب جایگاهش باشد. او با ساختن همین دو فیلم خودش را به عنوان یکی از پدیدههای دهه ۹۰ سینمای ایران تثبیت کرده است.