امیر آقایی در هشتمین شب نوروز 1401 مهمان برنامه « روب رو» بود. او در این گفت وگو از روزهای حضورش در صحنه تئاتر و بعد راهیابی اش به عرصه تصویر و همکاری با کارگردانان مختلف حرف زد و از حضور در فیلم «خائن کشی» گفت.
♦ روزهایی که تئاتر کار می کردم روزهای بی نظیری بود، مسولیت هایمان کمتر بودتمام دغدغه هایمان تجربه کردن بود و آموختن. من خاطرم هست صبح زود می رفتیم تئاتر شهر و شب میآمدیم بیرون و لذت می بردیم.
♦ آن زمان مثل حالا نبود که هرکسی بتواند تئاتر کار کند، باید از یک عقبه ای برخوردار بودی که می توانستی تئاتر کار کنی.
♦ من در زمانی که تئاتر کار می کردم می نوشتم و کارگردانی هم می کردم، اما خیلی اتفاقی با گروه تئاتر سبز به سرپرستی خانم آزیتا حاجیان آشنا شدم. من خیلی از آن گروه و نمایش هایی که با آنها کار کردم آموختم. تمام آن سال ها آزمون و خطا بود توانستم بیشتر خودم را بشناسم.
♦ هیچ رویایی به غیر از تئاتر نداشتم.فکر می کردم که یک تئاتری باید فقط تئاتر کار کند و لاغیر. انگار ما ساخته شده ایم که فقط تئاتر کار کنیم. تا بعدها که مسیر عوض شد.
♦ سال 82 و در آخرین شب اجرای نمایش «روی زمین» به کارگردانی افروز فروزند ، وقتی کار تمام شد و داشتم آنجا ترک می کردم خاطرم هست که برگشتم رو به تئاتر شهر و گفتم : « خداحافظ، خیلی دوستت دارم اما سقف تو برای رویاهای من خیلی کوتاه ست.»
♦ من همیشه به خودم می گفتم شاید در تئاتر بتوانی آزمون و خطا کنی ، اما در سینما حق این کار را نداری چون یک اشتباه مساوی است با خداحافظی.جوری انتخاب کن که به کار بعدیت کمک کند.
♦ اگرچه در مسیر بازیگری ام اشتباهاتی داشتم ، اما همیشه سعی کرده ام آن را جبران کنم.
♦ من خودم را مدیون بهرام عظیم پور می دانم. من نمایشی را کارگردانس می کردم به بنام «یکسال و یک دوم» که در سالن شماره دو تئاتر شهر اجرا می شد. در همان مقطع بهرام عظیم پور هم یک نمایش روی روی صحنه داشت. ما وقتی اجرای نمایش هایمان شروع می شد. هر دو می آمدیم داخل راهرو و با هم گپ می زدیم ، آشنایی ما از همانجا شروع شد. او دستیار ابراهیم حاتمی کیا در سریال خاک سرخ بود و من را به آن پروژه معرفی کرد.
♦ وقتی من به پروژه «خاک سرخ» معرفی شدم، دو ماه عجیب و غریبی را پشت سر گذاشتم تا ابراهیم حاتمیکیا برای انتخاب من به قطعیت برسد. و این از شانس خوب من بود که کار تصویر را به شکل جدی با ابراهیم حاتمی کیا شروع کردم و جلوی دوربین او با پرویز پرستویی همبازی شدم.
♦ ارتفاع پست تجربه بسیار خوبی بود، کار در یک محیط بسته انجام می شد و همین آن را برای من شبیه به یک تئاتر کرده بود.
♦در «اولین شب آرامش» قرار نبود پیمان را بازی کنم، قراردادم برای نقش پلیس بود، در طول دوران روخوانی، نقشم عوض شد و قرار شد پیمان را بازی کنم. کاراکتری که آن را دوست داشتم ، چون حس می کردم او را خیلی می شناسم.
♦ کاراکتر کاوه کیهان در «نوار زرد» را خیلی به سروان فرید سریال «بیگناهان» نزدیک می دانم. در واقع این فاصله زمانی، 20 ساله بین این دو سریال باعث پختگی سروان فرید شده که ماحصل آن را در قالب کاراکتر کاوه کیهان می بینیم.
♦ من در چهار چوب فیلمنامه برای نقشم می جنگنم، نه خارج ازآن من حتی زیاد دیالوگ ها یم را تغییر نمی دهم. اما برای زیر و زبر شخصیت می جنگم. یک زمانی کارگردان همراهم می شود و یک زمانی وتو می کنند. زمانی که همراه نشوند من صندلی ام را برمیدارم و می نشینم یک گوشهای فقط اجرا می کنم. البته سعی می کنم درست ترین اجرا را داشته باشم.
♦ من اولین بار به عنوان هنرور در فیلم «ضیافت» آقای کیمیایی بازی کردم. من یکی از همان جوان هایی بودم که به کافه ماطاوس حمله می کنند و شیشه ها و صندلی هایش را می شکنند و می روند.
♦ من دیر به مسعود کیمیایی نرسیدم ، اتفاقا به موقع بود. چون معتقدم چگونه رسیدنم هم مهم بود. البته در طول این سال قسمت نشد با او کار کنم تا رسیدیم به خائن کشی. در این فیلم من لحظه به لحظه مسعود خان کیمیایی را رصد می کردم و در مقابلش تلمز می کردم.
♦ مسعود کیمیایی به معنی مطلق کلمه سینماست. کیف می کردم با او دارم کار می کنم. به جرات می توانم بگویم کسی به تیزهوشی کیمیایی ندیدم. در لحظه کاری می کردند که شکل صحنه عوض می شد.
♦ ما بیایم به چند تا کارگردان کار نداشته باشیم. کسانی مثل مسعود کیمیایی که در هشتاد و چند سالگی می آید و فیلمی مثل خائن کشی را می سازد. او جز اسطوره هاست و بگذاریم کارش را بکند و به خودمان اجازه ندهیم که بی محبا نقدش کنیم.
♦ از بین قهرمانان فیلم های کیمیایی ، کاراکتر «نوری» با بازی مرحوم هادی اسلامی در فیلم «سرب» را بیشتر دوست دارم.