چند سالی است که کارگردانهای تلویزیون و سینما به کمدیهای روستایی توجه نشان دادهاند و به این فکر افتادهاند که میتوان از پتانسیل زندگی در روستا برای خلق کمدیهای جذاب استفاده کرد. البته سابقه ساخت کمدیهای روستایی در ایران به پیش از انقلاب و فیلمهای سینمایی «صمد» برمیگردد که هنوز هم تماشایشان خالی از لطف نیست. بعد از انقلاب و در اوایل دهه شصت، چند فیلم با همین مختصات ساخته شد اما از یک جایی به بعد رو به فراموشی رفت تا اینکه سال ۹۰ سیروس مقدم «پایتخت» را برای تلویزیون ساخت و مجددا توجهها را به این سمت جلب کرد.
به گزارش فیلمنیوز، از ابتدای دهه نود با موفقیت چشمگیر «پایتخت»، چند فیلم و سریال کمدی در این حیطه ساخته شدهاند که البته همه آنها موفق نبودهاند. فیلم کمدی «شهسوار» به کارگردانی حسین نمازی، جدیدترین تلاش در این عرصه است؛ فیلمی که این روزها در جشنواره فیلم چهلودوم فجر به نمایش درآمده است. به این بهانه مروری داریم بر مهمترین فیلمهای کمدی روستایی سینمای ایران. «شهسوار» تا حدودی به حالوهوای فیلم قبلی حسین نمازی با نام «شادروان» نزدیک است اما بستر روستایی این فیلم باعث شده موقعیتهای بامزهتری در آن رقم بخورد.
شهسوار | حسین نمازی | 1402
در فیلم «شهسوار» حسین نمازی، ماجراها در ارتباط با خانواده دو برادر در یک روستا پیش میرود. عموی بزرگ خانواده تعدادی خر اجاره کرده و اعضای خانواده در طویله از آنها مراقبت میکنند. با مرگ عموی بزرگ، آنهم درست در روز عروسی فرزندان این برادرها باهم، آنها مجبور میشوند خرها را پس دهند و کار و زندگیشان به خطر میافتد. اینجاست که به پیشنهاد یکی از افراد فامیل که تازه از زندان آزاد شده تصمیم میگیرند با صحنهزنی، از جنازه عمو پول دربیاورند. نام فیلم از سوار اسب گرفته شده و ماجرای اصلی آن با طویلهای پر از خر گره خورده است. به همین دلیل هم در وهله اول میتوان گفت روایت این داستان در روستا باورپذیر از آب درآمده. فیلم روی ساده بودن زیست و نیازهای مردم روستا و مشکلات جوانان روستایی آنهم در دوره و زمانه فعلی دست گذاشته و درواقع مشکلات زندگی آنها را به نقد کشیده است.
خجالت نکش | رضا مقصودی | 1396
در کمدی روستایی «خجالت نکش» به کارگردانی رضا مقصودی، داستان روی محور بچهدار شدن دیر هنگام یک زوج میانسال در روستا و تلاش آنها برای پنهان کردن این مسئله از فرزندان و همسایهها بنا شده بود. قنبر مردی ساده و میانسال بود که بعد از سروسامان دادن فرزنداندش با داشتن عروس و نوه تصمیم میگرفت به حرف رئیسجمهور گوش دهد و مجددا بچهدار شود. رضا مقصودی روی سادهدلی مردم روستا دست گذاشته و البته در بیان برخی روایتها به چفتوبستهای منطقی فیلم بیتوجه مانده بود. با این حال از آن جهت جهت دست روی سوژه جدیدی گذاشته و از تصمیمگیریها و سیاستهای اشتباه مسئولان در زمینه کاهش و افزایش جمعیت استفاده درستی کرده بود، اثر قابلقبولی به نظر میرسید. درواقع فیلم روی این مسئله تاکید داشت که شعارهای دولتمردان چقدر تغییر میکند و هیچ ثباتی برای زندگی در این زمانه وجود ندارد.
زاپاس | برزو نیکنژاد | 1394
برخلاف سایر فیلمهای روستایی، ماجراهای زاپاس آنطور که باید با محیط روستا تنیده نشده و حتی بازیگران هم لهجه را بهدرستی استفاده نمیکنند. به همین دلیل هم باورپذیری موقعیت مکانی چندان برای مخاطبان زیاد نیست. ماجرا از این قرار است که یک تیم فوتبال دسته سه از شهر کوچک رامیان به دسته دوم صعود میکند و سعید که یکی از بازیکنان اصلی فیلم است به خاطر مشکلی که برای تاندون پایش پیش میآید نمیتواند همراه تیم باشد. از طرف دیگر داود، مربی تیم، شوهرخاله سعید است و سعید هم سالهاست به نعنا دخترخالهاش علاقه دارد و میخواهد با او ازدواج کند. داود که متوجه می شود پای سعید آسیب دیده و دیگر قادر به فوتبال بازی کردن نیست، شرط میگذارد که تا بهبود کامل پایش به او دختر نمیدهد.
ناردون | فریدون حسنپور | 1394
داستان فیلم «ناردون» درباره روستایی است که دیگر ظرفیت دفن جسد جدیدی را ندارد و روستای بالادست هم اجازه دفن مردههای بیرون از روستا را نمیدهد. حالا در این بین شکور، زمینگیر شده و در آستانه مرگ است اما از بی قبر ماندن میترسد. تنها کسی که میتواند مردگان را در زمین خودش دفن کند شیرمرد، ثروتمند روستاست که او هم با کلک میخواهد قیمت زمینش را بالاتر ببرد. داستان در نگاه اول بسیار جذاب است و به نظر میرسد محیط روستا هم بتواند در رسیدن کارگردان به هدف او را یاری کند. فریدون حسن پور تاکید زیادی روی استفاده از روستاهای شمال کشور در ساخت فیلمها و سریالهایش دارد اما معمولا با وجود استفاده درست از روستا موفق به خلق اثر جذابی نمیشود.
ایران برگر | مسعود جعفری جوزانی | ۱۳۹۳
مسعود جعفری جوزانی سعی کرده تا در «ایران برگر»، داستانی نمادین برای مخاطبانش تعریف کند و یک جورهایی تلاش های نامزدها در انتخابات و مسائل پشت پرده تبلیغات انتخاباتی را در فضایی مانند روستا به نمایش بگذارد. در واقع اینجا روستا ماکت کوچکی از کل جامعه است؛ ماکتی اغراق شده از تمام مسائلی که در ایام انتخابات توسط نامزدها و مشاورانشان رخ میدهد. فرهنگ مردم روستا، مشکلاتی که دارند، سادگی آنها و … همگی در جهت رسیدن فیلم به هدف مناسبش انتخاب شدهاند. ماجرای «ایران برگر» در جریان نامزد شدن بزرگان دو ایل در انتخابات شوراها شکل میگیرد. امرالله و فتح الله که سالیان سال است با هم اختلاف دارند حالا رقیب انتخاباتی شدهاند و تلاش میکنند هر طور شده رای مردم روستا را به سمت خودشان بکشند. در واقع کل فیلم به ماجرای تلاش این دو نامزد برای پیروزی در انتخابات و باز شدن پای چند مشاور شهری به فضای روستا اختصاص دارد.
کفشهای میرزا نوروز | محمد متوسلانی | 1364
این فیلم با اینکه همزمان با «اتوبوس» ساخته شده اما تلویزیون خیلی بیشتر آن را پخش کرده و قطعا بیشتر مخاطبان یک بار هم که شده آن را تماشا کردهاند. داستان درباره یک جفت کفش قدیمی و حرص دربیار است. میرزانوروز سالیان سال حاضر نمیشود کفشهایش را عوض کند. او کفشهای پاره را مدام میپوشد و حرص تمام افراد خانوادهاش را در میآورد و مضحکه مردم روستا میشود. خلاصه وقتی میبیند همه او را به خاطر کفشهایش طرد کردهاند آنها را دور میاندازد اما این کفشها حاضر به رها کردن میرزا نیستند و همه جا دنبالش میآیند. شاید این داستان میتوانست در هر موقعیت جغرافیایی دیگری اتفاق بیفتد اما محمد متوسلانی ترجیح داد داستانش را در روستا پی بگیرد. شاید علت اصلی این انتخاب به رابطه پررنگ مردم روستا با هم و اثری که روی زندگی هم میگذارند ربط داشته باشد. البته سادهدلی همراه با اندکی رندی که در شخصیت میرزا دیده میشود هم در بستر روستا بیشتر قابل درک است.
اتوبوس | یدالله صمدی | ۱۳۶۴
در فیلم «اتوبوس» یدالله صمدی، اقتضائات داستان ایجاب میکرد که فیلم در روستا ساخته شود و حتی سعی شده بود تا از عناصر فولکلور منطقه آذربایجان غربی هم برای طبیعیتر شدن فضای روستا استفاده شود. داستان درباره اختلاف بین دسته نعمتیها و حیدریها در یک روستا بود. کدخدا تلاش میکرد بین آنها دعوا راه بیندازد. سرکرده نعمتیها نمکزارشان را به کدخدا میفروخت و با پولش یک اتوبوس میخرید تا مسافرکشی کند. از آنجایی که سرکرده حیدریها یک گاریچی است و مردم را با گاریاش اینطرف و آنطرف میبرد وقتی میبیند اتوبوس جدید کسبوکارش را کساد کرده تصمیم میگیرد آسیاب حیدریها را به کدخدا بفروشد و یک اتوبوس بخرد. همین باعث بالا گرفتن دعواها میشود. در این فیلم هادی اسلامی و مرتضی احمدی، به عنوان بازیگران اصلی، لهجه کاملا تهرانی دارند و همین مسئله هم باعث شده تا زمان اکران فیلم انتقادهای زیادی به آن وارد شود.