بهنام شریفی: کارنامه بازیگری نوید محمدزاده آینه یک وضعیت است.بازیگری که تناقضهای دوران خود را در کالبد و روحش حمل میکند و عصیان، خشم مقدس و مهرش بر پردهها نقش میبندد. انگار روح بیقرارش در کالبدش جا نمیشود. روح بیقراری که برخلاف نسل آرمانخواه گذشتهاش تنها میخواهد زندگی کند و نمیتواند و نمیگذارند.
نوید «عصبانی نیستم» اولین نقش مهم کارنامهاش همه ویژگیهای کاراکترش را یک جا دارد: جوانی عاصی که در پی عشق میدود و نمیرسد. میخواهد زندگی کند و زمانهی نامراد نمیگذارد. محمدزاده این خشم سالیان را که نشان اندوهی بزرگ بود، در چشمهای نجیب، میمیک و بدنش ترسیم کرد. سیمرغ در آخرین لحظه به او نرسید و انگار سرنوشت کاراکتر به سرنوشت او گره خورد. اما محمدزادهیی که تجربهی حضوری درخشان در تئاتر را داشت، مانند یک سوار مصمم به پیش تاخت. خسته نشد.
کاراکتر بازیگریاش را قوام بخشید و سرانجام با «ابد و یک روز» نامش میان مردم پیچید. آنجایی که در اوایل فیلم به برادر کوچکش پول میدهد تا بساط جنسش را جور کند، میخواستیم بغلش کنیم. او شبیه هیچ بازیگری در تاریخ سینمای ایران نبود. شبیه ما میخندید. شبیه درد رگهای ما بغض میکرد و به همین خاطر سکانس گریهاش برای سمیه وارد فرهنگ تودهها شد. نتیجه یک سیمرغ دیرهنگام بود. حالا بازیگری به سینمای ایران اضافه شده بود که مردم و صاحبنظران به یک اندازه دوستش داشتند.
موسای «بدون تاریخ بدون امضا» جهانیاش کرد. سکانسهای گریه و عجز در چهرهاش روحمان را مچاله میکرد. شاهین «مغزهای کوچک زنگ زده» یتیمی بود که میخواست از دل سیاهی طلای درونش را متبلور کند. گریم خاص او، شیوهی حرف زدنش، جنس جنونش ، چشمهای وق زدهاش ( سکانس کشتن خواهرش را به یاد بیاوریم) نشان توانایی او بودند.
در «سرخ پوست» با صداسازی، حرکات با طمأنینه و چشمها و پلکهایی سنگین متفاوتترین بازی کارنامهاش را انجام داد و بالاخره در دومین همکاری درخشانش با سعید روستایی در فیلم «متری شیش و نیم» نقش ناصر خاکزاد را جوری ایفا کرد که لحظه لحظهی دردش را باور کردیم. آنجایی که با چشمانی ناباور فرار میکرد و دوباره گیر میافتاد، مانند یک کودک معصوم بود که نمیدانست شهر برای او یک قفس بزرگتر خواهد شد.