سما بابایی | امروز، میلاد «بهرام بیضایی» است. ابَر هنرمند و اندیشمندی که در دوران پرتحول تاریخ معاصر ایران، رشد کرد و به عنوان یکی از برجستهترین نمایندگان هنر مستقل و اصیل ایرانی شناخته شد. تولد بیضایی بهعنوان نقطه آغاز یک مسیر هنری پرشکوه در تاریخ سینما و تئاتر ایران، مفهومی فراتر از یک رویداد فردی تلقی میشود؛ او متفکری است که به هویت فرهنگی و هنری ایران شمایلی تازه بخشیده. تولد او، میلادِ مَردی است که با علاقهی وصفناپذیرش به دنیای ادبیات و هنر، بهویژه نمایشنامهنویسی، بخشی از تاریخِ این سرزمین را زنده کرد که تا پیش از او (و پس از او نیز)، هرگز کسی به آنها توجهی نداشت.
به گزارش فیلمنیوز، در سینمای بیضایی، عشق غالباً در تضاد با نیروهای اجتماعی، سنتها و تاریخ قرار دارد. عشق در آثار او یک نیروی قدرتمند است، اما به ندرت بهعنوان یک تجربهی شاد و بدون موانع به تصویر کشیده میشود. بیضایی از عشق برای نقد ساختارهای اجتماعی استفاده میکند. عشق در آثار او نه صرفاً یک احساس شخصی، بلکه اغلب بازتابی از درگیریهای اجتماعی و سیاسی است. در برخی از آثار بیضایی، عشق نمادی از مقاومت در برابر سرکوب و بیعدالتی است. این نوع عشق اغلب با رنج و قربانی شدن همراه است، اما بهعنوان نیرویی بازسازیکننده نیز ظاهر میشود. بیضایی بهطور مداوم نقش جنسیت در عشق را بررسی میکند. زنان در سینمای او اغلب شخصیتهایی مستقل و مقاوم هستند که عشق را از دیدگاهی متفاوت تجربه میکنند. بیضایی این حسِ انسانی را به شیوهای غیرمتعارف و پیچیده تفسیر و بیشتر بهعنوان نیرویی گمشده، سرکوبشده، یا تحریفشده در دنیای مملو از تناقضها و فشارهای اجتماعی و هنری به تصویر میکشد.
وقتی همه خوابیم | جکامه چمانی و یک عشقِ نامتعارف | 1387
«وقتی همه خوابیم» اثری چندلایه و متأمل است که در پسزمینهای از سینما، هنر، و جامعهی ایران روایت میشود. ساختار متا-روایی فیلم، عشق را در سطحی عمیقتر به تصویر میکشد. داستان فیلم در واقع نقدی بر خود سینما و بازتابی از موقعیتهای واقعی در جهان هنر است. چکامه چمانی در غمِ از دستدادن خانوادهاش تنها با یک عشق زنده است: عشق به هنرش؛ اما این عشق در برابر بیعدالتی و فساد موجود در صنعت سینما قربانی میشود. او مجبور است با تحقیر، استثمار، و سوءاستفادهای که از سوی عوامل تولید فیلم به او تحمیل میشود، مبارزه کند. «وقتی همه خوابیم» دنیایی مردسالار و خشن را به تصویر میکشد که در آن عشق بهعنوان نیرویی انسانی و لطیف به حاشیه رانده شده است. چکامه چمانی، نمادی از انسانیت و عشق به هنر است، اما در این دنیای مردسالارانه همه در پیِ سرکوبِ او هستند. یکی از لایههای مهم فیلم، جستجوی حقیقت است. عشق به حقیقت، در برابر دروغ و فساد موجود در صنعت سینما و جامعه، نیرویی مقاومتکننده و در عین حال ناتوان به نظر میرسد.
سگ کشی | گلرخ کمالی و ناصر معاصر | 1379
شخصیت گلرخ کمالی در فیلم «سگکشی» یکی از پیچیدهترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای زن در سینمای بهرام بیضایی است. عشق او به همسرش، ناصر، محور اصلی بسیاری از تصمیمها و مصائب او در طول داستان است. این عشق در بستری از خیانت، بیاعتمادی، خشونت اجتماعی، و ساختارهای مردسالارانه روایت میشود. گلرخ با وجود همه سختیها و نابسامانیها، برای کمک به حل مشکلات همسرش تمام توان خود را به کار میگیرد. او بارها مورد تحقیر افراد مختلف قرار میگیرد. گلرخ کمالی نمادی از زنانی است که در ساختارهای مردسالارانه مجبور به تحمل رنجهای بیپایان هستند. عشق او به ناصر در واقع بازتابی از جامعهای است که از زنان انتظار فداکاری بیقید و شرط دارد. اما گلرخ این ساختار را به چالش میکشد و برخلافِ کلیشههای رایج، از مواجهه با حقیقت نمیهراسد و همه چیز را رها میکند. این حقیقت گرچه تلخ و دشوار است، اما آغازگر مسیر جدیدی برای گلرخ است.
مسافران | ماهرخ و رهی | 1370
مسافران تنها عشق میانِ ماهرخ و رهی نیست. بیضایی در این فیلم به عشق بهعنوان یک تمثیل فلسفی نیز مینگرد و آن را بدل به نمادی از جستوجوی انسانی برای حقیقت و رهایی میکند. بیضایی در «مسافران» عشق را در بستر مرگ، زندگی، خانواده، و کشمکشهای اجتماعی و فلسفی نمایش میدهد و با ترکیب عشق و مرگ، نهتنها روایت خود را پیچیدهتر میکند، بلکه نگاهی عمیق به فلسفه زندگی و جاودانگی ارائه میدهد.این فیلم که داستان آن حول محور سفر یک خانواده و وقوع یک حادثه تراژیک میچرخد، آشکارسازی صریحی از شکنندگی این حسِ انسانی را بیان میکند؛ هر چند که در نهایت این عشق است که پیروز میشود. بیضایی در این فیلم همچون دیگر آثارش، به عشق زنان، توجه ویژهای دارد. زنان در مسافران، حاملان عشق و حافظان خانواده هستند. پیوند زنان و تجربه مشترک آنها از زندگی و مرگ نقشی حیاتی در این اثر دارد. این عشق زنانه، در مقابل دنیای بیرحم و بیثباتی که مردان در آن حضورِ بیشتری دارند، نوعی مقاومت جمعی و مشترک است.
شاید وقتی دیگر | کیان و مدبر | 1366
در «شاید وقتی دیگر» بهنظر میرسد کیان و مدبر زندگی عاشقانهای دارند؛ عشقی که حال با تردید مواجه میشود. این اما تمامِ داستان نیست. بیضایی در این فیلم ماجرایی رازآلود را به تصویر میکشد که در بستر روایتهای گذشته، حال و آینده شکل میگیرد و کارگردان از طریق ساختاری غیرخطی، عشق را نهفقط بهعنوان یک حسِ انسانی، بلکه بهعنوان عنصری از هویت و حقیقت بررسی میکند.در این فیلم، عشق به فرآیند کشف حقیقت گره خورده است. زن و مرد در تلاشاند تا پرده از رازهایی که زندگیشان را تحتالشعاع قرار دادهاند، بردارد. در این میان، «کیان» در میانه کشمکشهای عاطفی و پرسشهای وجودی خود، با گذشتهای مبهم و یک فقدان عاطفی مواجه میشود که عشق او به همسرش را تهدید میکند. بیضایی در این فیلم، عشق را از نگاه زنانه و در قالب یک سفر درونی به تصویر میکشد. قهرمانِ اثرِ او، زنی است که در تقابل با تردیدهایش عشق خود را بازتعریف میکند.
باشو غریبهی کوچک | نایی و باشو | 1364
باشو غریبه کوچک از آثار ماندگار سینمای ایران، عشق را در سطحی عمیق و انسانی بررسی میکند. عشق در این فیلم نهتنها در روابط میان شخصیتها، بلکه در بستر فرهنگی، اجتماعی، و انسانی به تصویر کشیده میشود و فراتر از جذابیت یا عاطفه شخصی، بهعنوان نیرویی برای همزیستی، پذیرش، و غلبه بر نابرابریها ارائه شده است. نایی، زنی از شمال ایران، پس از مواجهه با باشو، پسرکی جنگزده از جنوب کشور، او را بهرغم تفاوتهای فرهنگی، زبانی، و نژادی میپذیرد و به او عشقی مادرانه ورای مرزهای خونی و قومی میدهد. فیلم تقابلی روشن میان عشق و تعصب را به نمایش میگذارد. نایی و باشو از طریق رابطهشان، امید را بازسازی میکنند. نایی به باشو خانه و محبت میدهد، و باشو به او شجاعت و انگیزه. جنگ، مرگ و ویرانی به همراه دارد، اما عشق نایی به باشو و تلاش برای نجات او، تجلی زندگی و امید در برابر این مرگ است. فیلم در کنار عشق انسانی، به عشق به سرزمین و هویت نیز میپردازد. باشو و نایی هر دو نماینده بخشهای مختلف ایران هستند، و پیوند آنها نمادی از اتحاد و عشق به این سرزمین است.
مرگ یزدگرد | یزدگرد و زنِ آسیابان |1360
فیلم مرگ یزدگرد به شکلی پیچیده و فلسفی به مفاهیمی مانند قدرت، خیانت، مرگ، و عشق میپردازد. در این اثر، عشق بهعنوان نیرویی متناقض و چندوجهی مطرح میشود که در بستر روایتهای چندگانه و ساختار نمایشی فیلم، با حقیقت، خشونت، و قدرت در هم میآمیزد. فیلم در دوران فروپاشی ساسانیان و هجوم اعراب به ایران روایت میشود. در این زمانهی پرآشوب، عشق در حاشیه قرار گرفته و جای خود را به خیانت، ترس، و خشونت داده است. بیضایی در این فیلم نشان داده است که چگونه در زمانهی بحران و فروپاشی، عشق از بین رفته و روابط انسانی به ابزار قدرت و بقا تقلیل مییابد. در چنان روزگاری، عشقی میانِ آسیابان و زن میماند؟ یا آن دخترِ جوان و بالغ مجالی برای برای عاطفهورزی پیدا میکند. فیلم در بطن خود درباره مرگ است، اما باز یک زن، نجاتبخش است. زن آسیابان، در مواجهه با مرگ یزدگرد، روایتِ خویش را بیان میکند.
چریکه تارا | تارا و جنگجو | 1357
»چریکه تارا» اثری شاعرانه و اسطورهای است که عشق را در بستر تقابل سنت و مدرنیته، واقعیت و خیال، و زندگی و مرگ به تصویر میکشد. عشق در این فیلم نهتنها بهعنوان نیرویی رمانتیک و انسانی بلکه بهعنوان یک مفهوم فلسفی و اسطورهای مطرح میشود که ریشه در تاریخ، هویت، و فرهنگ دارد. مردی غریبه که انگار از تاریخ آمده، عاشق تارا میشود. رابطهی ایندو، نمادی از مواجهه با گذشتهای است که هنوز تأثیر خود را بر حال و آینده او دارد. جنگجو، نماینده گذشتهای است که عاشقانه به دنبال تارا بازگشته است؛ گویی بیضایی با استفاده از عناصر اسطورهای، عشق را بهعنوان نیرویی فراواقعی نشان میدهد که از اسطورهها و روایاتِ کهن میآید.بیضایی در این فیلم، عشقی پیچیده و فلسفی را به تصویر میکشد که فراتر از روابط فردی، به هویت، تاریخ، و فرهنگ میپردازد.
کلاغ | اصالت و آسیه | 1356
در کلاغ عشق بهعنوان نیرویی پیچیده و درگیر در دنیای پر از سوءتفاهم، حقیقتهای تلخ، و بحرانهای هویتی به کشیده میشود. عشق در این فیلم بیشتر از اینکه بهعنوان یک نیروی رمانتیک و ایدهآل نشان داده شود، بهعنوان نیرویی شکننده و آسیبپذیر در مواجهه با واقعیتهای تلخ اجتماعی و فردی مطرح میشود. مادر در بازگفتنِ خاطراتش آسیه را به دورهای دور میبرد، به دیدارِ جاها و مردمی که دیگر نیستند. مادر در جوانی نامزدش را از دست داده و به ازدواجی کوتاه و بیعشق تن درداده، و اصالت را، که فرزندخواندهاش است، در شلوغیِ زمانِ جنگ در بیمارستان یافته است و باقی داستان. عشق در کلاغ، هم بهعنوان نیرویی برای بازسازی زندگی و هم بهعنوان عاملی برای ایجاد درد و ناامیدی به تصویر کشیده میشود، با این وجود قهرمان زن با وجود تمام سختیها و ناامیدیها، همچنان به عشق خود وفادار است و تلاش میکند تا گذشته را بازسازی کند.عشق در کلاغ، پیچیده، آسیبپذیر، و درگیر با واقعیتهای تلخ است.
غریبه و مه | آیت و رعنا | 1352
در «غریبه و مه»، عشق میان آیت و رعنا بهعنوان یک عنصر کلیدی در بطن داستان حضور دارد، اما این عشق فراتر از یک رابطه عاشقانهی ساده عمل میکند و ارتباطِ آنان؛ نمادی از مواجهه انسان با ناشناختهها، تضاد میان ترس و امید، و چالشهای هویتی است که در فضای مهآلود و رازآلود فیلم به تصویر کشیده شده است.آیت، شخصیتی است که به شکل یک غریبه وارد دنیای رعنا میشود، او نمادی از ناشناختهها و نیروهای بیرونی است که تعادل دنیای رعنا را به چالش میکشند. رعنا، که در محیطی بسته و محدود زندگی میکند، در برخورد با آیت بهنوعی با دنیای بیرون و ناشناختهها روبهرو میشود. عشق میان این دو شخصیت، فراتر از تمایل عاطفی، بازتابی از جستوجوی انسانی برای فهمیدن و پذیرفتن ناشناختهها است.بیضایی عشق میان آیت و رعنا را در بستری شاعرانه و سینمایی به تصویر میکشد. فضای مهآلود و اسرارآمیز جزیره، اما انگار چارهای جز یک پایانِ تراژیک برجای نمیگذارد.
رگبار | عاطفه و آقای حکمتی |1351
رگبار یکی از آثار شاخص سینمای ایران است. در این فیلم، عشق نه صرفاً بهعنوان یک رابطه احساسی، بلکه بهعنوان نیرویی انسانی عمل میکند و سرشار از سادگی و مقاومت میشود. عشق در این اثر در بستری از محدودیتهای اجتماعی، سنتی، و طبقاتی است؛ اما کارگردان با پرداختی شاعرانه و ظریف، این عشق را بهعنوان نیرویی انسانی، اخلاقی، و امیدوارکننده به تصویر میکشد که قابلیت تغییر و بازسازی جامعه را دارد. رابطه میان آقای حکمتی و عاطفه بر پایه احترام، مراقبت، و صداقت استوار است. این عشق از نوع روابط پرشور و پرهیجان نیست، بلکه در رفتار آرام و صمیمانه حکمتی و نگاههای معصومانه عاطفه نمود پیدا میکند. عشق حکمتی به عاطفه، انگیزهای برای حفاظت از او در برابر تهدیدهای محیطی، از جمله تهدید مباشر است. پایان رگبار سرنوشت عشق حکمتی و عاطفه را بهطور قطعی مشخص نمیکند، اما یادمان میاندازد که عشق تنها راهِ امید برای هر تاریکی است.