«یک زمانی این جزء ایده های فکری من بود که هر چیزی بخوانم روی کارهایم تاثیر می گذارد اما هر چه در دنیای واقعی ببینم خودم راجع به تاثیر آن تصمیم می گیرم. مسایٔل زندگی روزمره و آدم های معمولی خیلی مستندتر و واقعی تر هستند و اگر بخواهم آن را نمایش بدهم هم جذاب تر است و هم منحصرا برای خودم می شود.»
ستاره شدن یک هدیه خدادادی است. اینکه صورت، فیزیک و کاریزمای یک نفر در مقطعی مورد توجه مردم قرار بگیرد و مردم آمال و آرزوهایشان را در او ببینند، موارد بسیاری آمده و رفتهاند.
بعضی بازیگران شگفت انگیزی شدهاند. بعضی آنقدر درگیر حاشیه شدند که خیلی زود فراموش شدند. بعضی از صورتشان جلوتر نرفتند و دنبال بازیگر شدن نبودند. گروهی هم هستند که این هدیه خدادادی را با نبوغ ذاتیشان ترکیب کرده و خود و کارکترشان را بین مردم تعریف میکنند.
پس اگر قرار باشد یک نمونه ستاره مردمی در سینمای ایران مثال بزنیم، قطعاً رضا عطاران است. او نویسنده قهاری است. او کارگردان درجه یکی است. او در شناخت کمدی یک نابغه است. او در بازیگری، لحن، بیان و نگاه قطعا از برترین های سینماست. اما چه چیزی او را تا امروز حفظ کرده و به این محبوبیت رسانده؟ زندگی آگاهانه کنار مردم. او تلخیهای روزمره مردم را میبیند و با همان آنها را میخنداند.
پس جایی فراتر از یک بازیگر، یک کمدین، یک نویسنده و یک کارگردان باید برای عطاران تعریف کنیم. چه بسیار خانوادههایی که خندههایشان را با او خاطر میآورند. چه روزهای تلخی که با حضور او شیرین شدند. چه غمهای سنگینی که با تماشای او روی پرده سینما سبک شدند.
رضا عطاران در این سالها صاحب یک نقطه امن در دل مردم و خاطرات جمعی آنها شده است.