مرجان فاطمی | فیلم ابلق با استفاده از نمادها و نشانهها سعی کرده است ماکتی از جامعهای واقعی پیش روی مخاطبانش بگذارد.
به گزارش فیلم نیوز، فیلم «ابلق» تازه ترین ساخته نرگس آبیار با استفاده از نمادها و نشانهها سعی کرده است ماکتی از جامعهای واقعی پیش روی مخاطبانش بگذارد؛ جامعهای که در آن موشها میان زندگی ساکنانش رسوخ کردهاند. یا پرندههایش به خاطر دانه، جلد شدهاند و تجربه پرواز به دوردست یا رهایی را از دست دادهاند، سلطهطلبانش از کودکی یاد گرفتهاند به ضعیف ظلم کنند و مظلومانش از کودکی تمرین سکوت کردهاند و …. مروری داریم بر نمادها و نشانههای مهم این فیلم. (در برخی موارد که برای انتقال صحیح مفاهیم مجبور به توضیح بیشتری شدهایم و این مسئله ممکن است اطلاعاتی را درباره فیلم فاش کند و برای آنهایی که هنوز فیلم را ندیدهاند مناسب نباشد)
موش | در فیلم «ابلق» بارها صحبت از موشهایی به میان میآید که به محله آمدهاند و حتی توی خانهها نفوذ کردهاند. گهگاه تلاشهایی برای کشتن موشها میشود اما در پایان فیلم، زمانی که جلال به عنوان شخصیت متجاوز فیلم، شاد و خندان از تبرئه شدن مشغول سلاخی گوسفند است، میبینیم که موشها آزادانه در محله میچرخند. موش معمولا به عنوان جانوری موذی معرفی میشود که برای رسیدن به خواستههایش از راههای مختلفی وارد میشود. میتواند از زیر به زندگی مردم نفوذ کند، برای خودش لانه بسازد و رفتهرفته بن و ریشهی یک خانه را از اساس سست کند. اتفاقی که در ابلق به وضوح شاهدش هستیم.
کبوتر جَلد |کبوتر معمولا به عنوان نماد آزادی و رهایی و عشق معرفی میشود اما در این فیلم با کبوترهایی جلد روبهرو هستیم که دستمایهای برای شرطبندیهای اهل محلهاند. صاحبانشان کاری کردهاند که آنها نتوانند مدت زمان زیادی دور بمانند. عادت کردهاند برگردند و به هوای دانه، کاملا قابل فرمان و کنترل هستند. زندگی مردم این محله هم چنین وضعیتی دارد. جلال برایشان کار جور میکند و روزیشان به او وابسته است به همین دلیل هم نمیتوانند روی حرفش حرفی بزنند یا به خاطر رفتارش معترض شوند. حتی همسرش هم با اینکه متوجه کارهایش میشود اما نمیتواند او را رها کند. تنها فردی که میخواهد از این محله بگریزد و از زیر این سلطه خارج شود راحله است که نامش (به معنای کوچکننده) هم کاملا هوشمندانه انتخاب شده اما با این حال او هم توانایی تغییر مکان ندارند.
عروسک |فیلم با یک دعوا شروع میشود و بعد از آن است که صحبت از حرف نزدن کودک خانواده به میان میآید. او تمام مدت ماجراها را میبیند اما سکوت میکند. این مسئله باعث میشود دیگران از سکوتش به عنوان یک نقطه ضعف استفاده کنند و آزارش دهند. جایی از فیلم درست زمانی که جلال، راحله را تحت فشار گذاشته است، کودکان هم بیرون از خانه عروسک دختربچه را گرفتهاند و اذیتش میکنند. راحله که نمیتواند بر سر جلال فریاد بزند، سکوتش را بیرون از خانه میشکند و تمام خشمش را سر بچهها خالی میکند تا عروسک بچهاش را پس بگیرد. عروسک در اینجا میتواند نماد و نشانه تقسیم نقشها در جامعه از دوران کودکی باشد.
آینه |ابتدای فیلم درست قبل از اینکه برای بار اول جلال را در خانهی راحله ببینیم آینهای از دستان راحله میافتد و میشکند. خرد شدن آینه میتواند در این نقطه نمادی از ایجاد اختلال در صداقت و راستی زندگی باشد. اما بعدتر آبیار از آینهها برای انتقال مفهوم مهمتری استفاده میکند. در سکانسی که راحله سکوتش را میشکند و با اصرار از دیگران میخواهد حرفش را باور کنند بیشتر از هروقت دیگری با آینهها روبهرو هستیم. آینههایی که شخصیتهای مردم این محله را صاف و ساده منعکس میکنند و نشان میدهند واقعیت چنین جامعهای جز این نیست و باز هم روی این مسئله تاکید میکنند که محله زورآباد میتواند مجازی از کل جامعه باشد.
گوسفند قربانی |فیلم با سکانسی به پایان میرسد که جلال مشغول سلاخی یک گوسفند است. او تبرئه شده و با خیال راحت جایگاهش را حفظ کرده و هنوز هم برای انجام کارهای مهم روی او حساب میکنند. این درحالی است که تقریبا همه مردم محله میدانند حق با کیست و واقعیتها در دلهایشان نگه داشتهاند و مهر روی لبهایشان را حفظ کردهاند. او گوسفند را قربانی میکند اما در واقعیت، خودش فردی است که به راحتی دیگران را قربانی اهدافش میکند و کسی هم جرئت دم زدن ندارد. درواقع راحله اولین و آخرین قربانی در این محله نیست و این ماجرا ادامه پیدا خواهد کرد.