به گزارش فیلمنیوز،امین تارخ در زمان حیات خود چند گفت و گوی مفصل و تحلیلی درباره بازگیری و فعالیتش در این عرصه انجام داده بود. او در یکی از این گفت و گوها عنوان کرده بود که هیچ قصه ای نباید روی بازیگر اثر بگذارد.
♦ شروع با دستمزد 20 هزارتومانی
کار تصویر را با تلویزیون شروع کردم. سال ۵۴ بود که کیهان رهگذر برای مجموعه «شهر من شیراز» از من دعوت کرد و رقم قرارداد آنقدر بالا بود که نمیدانستم حتی چطور آن را خرج کنم؛ مبلغ ۲۰ هزار تومان آن هم برای جوانی که با ماهی ۲۵۰ تومان زندگی میکرد. کار در این سریال در فضای سالمی به انجام رسید و سریال در زمان خودش بهعنوان کاری متفاوت یکجورهایی سروصدا کرد. قصه جذابی داشت، یک سریال ملودرام اجتماعی و خانوادگی بود.
♦ نباید غرق در قصه شد
به عقیده من هیچ قصهای نباید روی بازیگر اثر بگذارد. تنها ممکن است یک پیام اخلاقی داشته باشد که آدم بتواند از آن پند بگیرد وگرنه بازیگر نباید اسیر شخصیت قصه شود. بازیگر باید مثل زمانی که کلید برق زده میشود چراغش روشن شود و زمانی که بازی اش تمام می شود چراغش خاموش شود. منظورم این است که نباید غرق در بازی و قصه شد.
♦ اهمیت چالش با نقش
همیشه سعی کردهام نقشهایی را بپذیرم که نهتنها برای خودم در ارائه بازی، چالشی خاص به وجود بیاورد بلکه درگیریاش در شرایطی ویژه برای مخاطب هم جذاب باشد و بخواهد او را دنبال کند؛ افرادی که به نوعی درگیر اتفاقاتی میشوند که آنها را در مسیر آزمونی بعضا دشوار قرار میدهد. نمونه چنین نقشهایی را در فیلم سینمایی «باغ قرمز» یا سریال «اغما» و «جراحت» کار کردم. تقابل این آدمها و مواجههشان با شرایطی که شاید فکرش را نمیکردند، برای خودم هم جالب بود. انگار در بخشی از کار شما از نقشی کنده میشوید و با همان قالب، شخصیت دیگری را اجرا میکنید. بخشی از این تقابل تضاد خوب و بد درون این آدمهاست که در پس شرایطی یکی از این قالبها بیرون میزند و خودش را نشان میدهد و شمای مخاطب و حتی خود آن کاراکتر به قضاوت کاملتری از او میرسید.
♦ لطمه سانسور به آثار
تلویزیون بایستی به هنرمند جماعت اعتماد کند. بیشتر از اعتماد به هنرمند، به مردم اعتماد کند. یعنی برای مردم انتخاب نکند کجا را ببینید؟ یا درباره چه مسئلهای راجع به آن صحبت کنید؟ قیچی سانسور هرگز به بالا بردن تفکر مردم، ارتقاء کیفیت کار هنری و یا متعاقب آن در واقع اتفاق مثبتی هرگز اتفاق نیفتاده است. در واقع قیچی سانسور به مفاهیم قابل اعتنا در سریال لطمه میزند.
♦ لزوم مذاکره و توجه به صدای همه
فکر میکنم اگر قرار است صاحب یک نظام مستحکم در جامعه باشیم، باید چندصدایی بودن که دیر هم اتفاق افتاد، هر چه زودتر اتفاق بیفتد. هر چند این مطلب را تعارف تلقی میکنم که قرار است، چندصدایی باشد. همیشه قرار بوده و هرگز واقعا اتفاق نیفتاده است. اگر اتفاق میافتاد شاهد یکسری گلههای دست جمعی نمیبودیم. اگر ریز ریز حرفها زده شود و تبدیل به فریاد نشود، خیلی جذابتر است و نشان میدهد ما صاحب رشد، تمدن و صاحب عقل هستیم و بلد هستیم گفتوگو کنیم و مذاکره داشته باشیم. اما زمانی که جامعه ما تبدیل به تکصدایی میشود احتمالا یک فشارهایی ایجاد میشود. جریمههایی میشویم که بعدا تصمیم میگیریم چندصدایی را انتخاب کنیم.
♦ تلویزیون ما از همه عقب افتاده است
یادم میآید زمانی یکی از فیلمبرداران ما حدود ۲۵ سال پیش به ترکیه رفته و دوربین ۱۶ میلیمتری برای آنها فروخته بود و آنها مطرح کرده بودند که اگر باز هم از این دوربینها دارید، بیاورید. الان آنها صاحب امکاناتی هستند که ما بلد نیستیم با آن کار کنیم. در دیجیتال آنقدر پیشرفت کردهاند که ما از ترکها هم عقب افتادهایم. شما اگر نگاه خیلی گذرا و سطحی به خانههای مردم بیندازید میبینید که چه اتفاقی افتاده است. اتفاق این است که کل تلویزیون ما ۱۰ درصد تماشاگر دارد و کل تلویزیون ترکیه و دیگر ماهوارهها ۹۰ درصد جمعیت را پوشش میدهد، چرا؟ برای اینکه رنگ و لعاب بهتری دارند، برای آنکه سوژههای تکراری ندارند و برای آنکه دست و بال بازتری دارند و از آن طرف هم به قدر کفایت به اخلاقیات ما لطمه میزند و به اندازه کافی به مناسبات خانوادگی ما آسیب میزند و اصلا مدیرهایی را نمیبینیم که قدری نگران این مساله باشند.
♦ سوژههای تکراری در تلویزیون
باز هم سوژههای تکراری کار میکنیم و باز هم با خودمان تعارف میکنیم و جلوی پای خودمان بلند میشویم و مدام میگوییم ما متمدنترین کشور دنیا و دینیترین کشور دنیا هستیم. در حالی که واقعیت این است که اینطورها هم نیست.