بهمن فرمانآرا از جمله چهرههای همهفنحریف سینمای ایران است. او بارها خودش را به عنوان کارگردان، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و بازیگر ثابت کرده و افتخارهای زیادی برجا گذاشته است. فرمانآرا سال 1351 اولین فیلمش «خانه قمرخانم» را ساخت و دو سال بعد سراغ ساخت «شازده احتجاب» براساس داستان مشهور هوشنگ گلشیری رفت. «سایههای بلند باد» آخرین فیلمی بود که در دهه پنجاه ساخت و بعد از آن تا بیست سال فعالیتی نداشت. تا اینکه طلسم کمکاری او سال 1378 شکست و «بوی کافور، عطر یاس» را جلوی دوربین برد. فرمانآرا بعد از آن شش فیلم ساخت که هرکدام از جهاتی مورد توجه اهالی سینما قرار گرفت. «سهگانه مرگ» فرمانآرا از جمله مهمترین آثار او به حساب میآید. مروری داریم بر کاراکترهای محبوب این کارگردان در سینما.
جمشید مشایخی | شازده احتجاب | شازده احتجاب | 1353
نزدیک به یک دهه از حضور جمشید مشایخی در سینما می گذشت که با پیشنهاد بهمن فرمان آرا برای بازی در «شازده حجاب» مواجه شد. این اتفاق سال 53 رخ داد که مشایخی در اوج پختگی قرار داشت. او در این فیلم عهده دار نقش یک شازده به عنوان آخرین بازمانده خاندان قاجار شد. شخصیت را در ابتدای داستان،مردی مقتدر می بینیم اما کمی که می گذرد پی می بریم او بر خلاف اجداد خود، اعتقادی به زن بارگی و کتک کاری همسر ندارد. همسرش این ویژگی را یک ضعف می داند و به او کنایه می زند. شازده در پی اثبات خود است و به شکل نمایشی با کنیز خانه وارد رابطه می شود. این یادآوری از جهت بود تا به خاطر بیاوریم زنده یاد مشایخی چه موقعیت سخت و حساسی برای نمایش شمایل شازده داشته. او عملکردی خیره کننده دارد و حالت های درونی و بیرونی شازده را بی کم و کاست مقابل دید مخاطب می گذارد. سرخوشی، سردی رابطه، حقارت، انتقام، بیماری و … ویژگی های شخصیت هستند که تماشاگر آن ها را بی واسطه لمس می کند و این مهم، حاصل توان زنده یاد مشایخی در هنر بازیگری است.
جمشید هاشمپور | کمال | یک بوس کوچولو | 1384
بهمن فرمان آرا برای تکمیل سه گانه اش درباره مرگ، باز هم نگاهی جزئی نگر به همه اجزای فیلم خود داشت. در «یک بوس کوچولو» شخصیتی وجود دارد به نام کمال که سهمش از فیلم چند سکانس است. کارگردان اما می دانست او شخصیتی تاثیرگذار در فضای فیلم است و خلق آن فقط از بازیگری باتجربه و متبحر برمی آید. پس سراغ جمشید هاشم پور رفت که تصویر غالب مخاطب از او یک «قهرمان» محبوب بود. هاشم پور با آن سبیل پرپشت و نگاه نافذ، خودِ خود کمال بود. به یاد بیاورید صحنه مواجه اولیه اش با زنده یاد مشایخی (در نقش شلبی) در آن صبح پر رمز و راز را. کمال، نشانه ای دیگر است از نزدیک بودن مرگ شلبی. و بازیگر چه ماهرانه پی به شخصیت کمال برده بود و با لحن قاطعانه اما مرموز و نگاه نافذ خود، مرد مرگ اندیش را تحت تاثیر قرار می داد.
رضا کیانیان | بهرام فرزانه | دلم میخواد | 1392
رضا کیانیان بازیگر ثابت اکثر فیلمهای بهمن فرمانآراست. در«بوی کافور، عطر یاس» با نقش به نسبت کوتاهی ظاهر شد و در «خانهای روی آب»، «یک بوس کوچولو»، «خاک آشنا» و «دلم میخواد» نقش اصلی را داشت. در «دلم میخواد» او را در جایگاه یک نویسنده مطرح به نام بهرام فرزانه میبینیم که بعد از سالها فعالیت به نقطهای رسیده است که احساس افسردگی میکند و نمیتواند داستانی بنویسد. در شرایطی که دکتر روانپزشک هم نمیتواند کمکش کند، خیلی اتفاقی از دختربچهای یک سیدی دریافت میکند و با شنیدن آن، مدام موسیقی شادی در ذهنش تکرار میشود. این موسیقی روحیهاش را تغییر میدهد و او را به زندگی علاقهمند میکند. دلش میخواهد همهجا برقصد و همه را به شادی دعوت کند اما هیچکس حسوحالش را درک نمیکند. تغییر رفتار کیانیان در نقش این نویسنده یکی از مهمترین جذابیتهای فیلم است.
محمدرضا گلزار | نیما فرزانه | دلم میخواد | 1392
بهمن فرمانآرا در «دلم میخواد» مجموعهای بازیگران مطرح سینما را کنار هم گرد آورده بود اما مدت زمان حضور محمدرضا گلزار و مهناز افشار در فیلم بالاتر از سایرین بود. شنیدن نام گلزار در فیلم بهمن فرمانآرا از همان ابتدا یک مقدار عجیب و کنجکاویبرانگیز به نظر میرسید. فرمانآرا نقشی کاملا متفاوت برای او در نظر گرفته بود و گلزار هم بهخوبی از پس ایفای آن برآمد. گلزار نقش نیما، پسر بهرام فرزانه را داشت و یک جورهایی به عنوان نماینده نسلی پوچ و افسرده معرفی میشد. جوانی معتاد که هیچ هدف و انگیزهای نداشت و به خاطر اختلاف با همسرش (که او هم تحت تاثیر داروهای آرامبخش شور زندگی را از دست داده بود)، به خانه پدرش پناه میآورد. سردی و بیانگیزگی او در مقابل شادی و شعف پدر معنای دقیقی را در فیلم میساخت.
عزتالله انتظامی | سپید بخت | خانهای روی آب | 1380
حضور عزتالله انتظامی در فیلم «خانهای روی آب» چندان پررنگ نیست اما چنان تاثیر عمیقی روی مخاطبانش میگذارد که ممکن نیست یاد این فیلم بیفتیم و تصویر این بازیگر در نقش پدر دکتر سفیدبخت جلوِ چشممان نیاید. پیرمردی تنها که با وجود داشتن چند پسر از جمله خود دکتر، در آسایشگاه سالمندان زندگی میکند. او از روزگار جوانی فاصله گرفته و حالا تنها و مستأصل با بغضی در گلو مقابل پسری نشسته که تمام گذشته تلخ او را پیش چشمش میآورد. انگار تمام رفتارهای گناهکارانه دکتر، موبهمو از روی رفتارهای پدرش در جوانی الگو گرفته شده و پسر هیچوقت نتوانسته است با این خشم کنار بیاید. جایی که انتظامی در جایگاه پدر با همان موضع بالایی که گویا همیشه داشته است گلایه میکند که چرا با وجود اینکه خانه بزرگی دارد او را با خودش از آسایشگاه نمیبرد و اصرار میکند که پسرش حرفی از گذشته نزد و رفتارهایش را به رویش نیاورد، یکی از مهمترین نقاط جذاب فیلم رقم میخورد.
رضا کیانیان | رضا سپید بخت | خانهای روی آب | 1380
«خانهای روی آب» دومین فیلم بهمن فرمانآرا با موضوع مرگ بود. او اینبار محور اصلی فیلمش را دکتری به نام رضا سفیدبخت با بازی رضا کیانیان در نظر گرفته بود. سفیدبخت را میتوانیم یکی از مهمترین و پیچیدهترین شخصیتهای آثار فرمانآرا بنامیم. یک پزشک متخصص زنان که در گذشته به واسطه روابط بیاساسش به چند زن آسیب زده و حالا به واسطه اتفاقهایی که برایش رخ میدهد و مواجهه با پسربچه قاری قرآن، با تغییراتی روبهرو میشود. آنچه درباره این شخصیت بیشتر از همه اهمیت دارد، رسیدن او به درک مرگ تدریجی و درونی است؛ مسئلهای که او را دچار یأسی عمیق میکند. یکی از درخشانترین سکانسهای فیلم، برونریزی این شخصیت در مقابل پدرش است؛ پدری که عامل اصلی راهی است که سفیدبخت در زندگی طی کرده. رضا کیانیان برای این نقش از جشنواره بیستم فیلم فجر، سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد را گرفت.
بابک حمیدیان | بابک | خاک آشنا | 1388
فرمانآرا در «خاک آشنا» قصه زندگی یک دایی و خواهرزاده را به صورت موازی پیش میبرد و در نقطهای سرنوشت این دو را باهم گره میزند. بابک حمیدیان در ابتدای فیلم به عنوان جوانی معتاد و بیهدف معرفی میشود که در خانوادهای نابسمان با پدر و مادری بیتوجه رشد کرده است. او مجبور است مدتی را نزد داییاش بماند و با اخلاق و اصول جدی او کنار بیاید. این معاشرت اجباری و دوری از دوستان، در کنار مواجه شدن با داستان زندگی نامدار، رفتهرفته باعث میشود از خامی و بیهدفی فاصله بگیرد تا جایی که به درک معنای عشق برسد. بابک حمیدیان بازی روان و دور از شعارزدگی از خودش به نمایش میگذارد و تحول و تکامل شخصیتش به قدری ظریف اتفاق میافتد که کاملا باورش میکنیم.
رویا نونهالی | زن مسافر | بوی کافور عطر یاس | 1378
رویا نونهالی با بازی شاهکارش در یک سکانس چهار دقیقهای در فیلم «بوی کافور، عطر یاس» موفق شد توجه داوران و منتقدان زیادی را به خودش جلب کند. او با چهرهای رنگپریده درحالیکه نوزادی در بغل دارد، سوار ماشین بهمن فرجامی میشود و وقتی بهمن از او میپرسد اگر صدای نوار را بلند کند، نوزادش بیدار نمیشود؟ با همان بیتفاوتی قبل میگوید نوزادش مرده و بیدار نمیشود. این دیالوگ و حرفهای بعدیاش شوک مهمی به مخاطبان فیلم وارد میکند. رویا نونهالی در سال ۱۳۷۹ بهخاطر بازی در فیلم «بوی کافور، عطر یاس» بهمن فرمانآرا برندهی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن در جشنواره فجر شد.