این روزها به خاطر شروع نمایشگاه کتاب، موج معرفی کتاب و صحبت درباره داستانهای محبوب بسیار داغ است. در این شرایط خیلیهایمان دوست داریم بدانیم چهرههای مطرحی که دستی هم در نوشتن دارند، به چه کتابهایی بیشتر علاقهمندند، اما جالبتر از آن این است که بدانیم آنها هم همیشه کتابهای جدی و درجه یک نخواندهاند. اتفاقا روزگاری سراغ کتابهای عامهپسند هم رفتهاند و برخلاف انتظارمان، بعضیهایشان چندان دل خوشی از خواندن مجموعههای چند جلدی ندارند.
پیمان قاسمخانی
♦خزترین کتاب: احتمالا عامهپسندترین کتابی که خواندم «ماشالله خان در دربار هارونالرشید» نوشته ایرج پزشکزاد بوده که فکر میکنم وقتی 14-15 سالم بود خواندم. کتاب خوبی بود و از آن خیلی خوشم آمد. آنقدر خوشم آمد که بعد از آن باز هم خواندم. شاید از 5-6 بار هم بیشتر شد. هیچوقت هم از کسی قایم نمیکنم. به همه هم توصیه میکنم آن را بخوانند اما کتابهایی که بیشتر از کتابهای ایرج پزشکزاد عامهپسند بودند را اصلا دوست نداشتم و تا حالا هم نخواندهام چون در کل با سانتیمانتالیسم میانهای ندارم.
♦بلندترین کتاب: «ژان کریستف» نوشته رومن رولان را 12-13 سالم بود که خواندم آن هم به خاطر اینکه تحت تاثیر فضای بعد از انقلاب قرار گرفته بودم. آن زمان همه میخواندند و انگار من هم باید میخواندم. جانم هم برای تمام شدنش درآمد. 8 جلد بود، سنم هم کم بود. همش بعد از تمام شدن یک فصل میگفتم با یک صفحه هم میتوانست آن را تمام کند، چرا باید آن را یک فصل طول میداد؟ خیلی سخت تمامش کردم اما خوشم میآمد مردم ببینند که این کتاب را دستم گرفتهام و میخوانم. بعد از آن کتابهای بلند زیادی خواندهام اما چون برای تمام شدن آن خیلی سختی کشیدم، هیچوقت فراموش نمیکنم.
شهرام مکری
♦خزترین کتاب: وقتی راهنمایی بودم کتاب های پرویز قاضیسعید را میخواندم و از بین مجموعه کتابهای جیبی که داشت «قلاب ماهی»اش را از همه بیشتر دوست داشتم. هنوز هم بعد از گذشت این همه سال کامل داستانش یادم مانده. پدر من کتابخانه بزرگی داشت که یک بخش آن کتابهای جیبی بود. کتابهای جیبیاش هم به سه بخش تقسیم میشد. یک بخش آن مربوط به کتابهای میکی اسپیلن، خالق کارآگاه مایک هامر بود. بخش دوم کتابهای ر.اعتمادی و سومین مجموعهاش کتاب های جیبی پرویز قاضیسعید را شامل میشد. در کل هم میگفت که این کتابها برای سن من مناسب نیست اما چون من به داستانهای پلیسی خیلی علاقه داشتم راضی شده بود تا کتابهای پرویز قاضیسعید را بخوانم. البته بگویم بعد از اینکه کمی بزرگتر شدم تمام این مجموعه کتابها را هم خواندم. بههرحال بخش بزرگی از ادبیات، داستانهای عامه پسند هستند که تا آنها را نخوانیم نمیتوانیم وارد ادبیات داستانی با درجه کیفی بالاتر شویم. ادبیات داستانی عامهپسند کمک میکند از مرحلهای به مرحله بالاتر برویم.
♦بلندترین کتاب: بلندترین کتابهایی که با سرعت خواندم و تمام شدند چون به شدت به آنها علاقه داشتم سهگانه الکساندر دوما پدر بود «کنت مونت کریستو»، «سه تفنگدار» و«ویکنت دوبراژلون» رمانهایی دنباله دار و سریالی که به شدت به آنها علاقه داشتم. همهشان را هم ذبیح الله منصوری ترجمه کرده بود.
منصور ضابطیان
♦خزترین کتاب: در دوران نوجوانی کتابهای جیبی بینامونشان زیادی میخواندم و به آنها خیلی علاقه داشتم. کتابهایی که آن زمانها احساس میکردم جذاب هستند. دیگر بعد از سالها اسم کتابها و نویسندههایش را از یاد بردهام اما آنچه در خاطرم مانده این بود که کتابهای پلیسی بودند از نویسندههای ایرانی که مشخص بود برداشتی از کتابهای خارجی هستند. کلا کتاب پلیسی و هیجانانگیز دوست داشتم برای همین به سمت آنها کشیده شدم.
♦بلندترین کتاب: کتاب بلندی که الان به یاد دارم و مربوط به سالهای دور میشود، کتاب دو جلدی «خواجه تاجدار» نوشته ژان گور فرانسوی است که ذبیحالله منصوری ترجمهاش کرده بود. به نظرم خیلی کتاب دوست داشتنیای بود. قلم ذبیحالله منصوری را خارج از مقوله اینکه چقدر به نوشته اصلی وفادار است دوست دارم. کتاب خواجه تاجدار هم نثر شیرین و دل نشینی داشت.
امیر مهدی ژوله
♦خزترین کتاب: من کلا از این کتابهای فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی و نویسندههایی از این دست زیاد میخواندم. حتی «بامداد خمار» را هم خواندهام. آن موقعها راهنمایی بودم و این کتابها هم زیاد بین مردم دستبهدست میشد و خب من هم میخواندم. اتفاقا زیاد هم بدم نمیآمد. هیچوقت هم نشد که بخواهم ژست بگیریم و بگویم که نخواندهام. برای چه بخواهم پنهان کنم؟ خواندن رمان چه اشکالی دارد؟ به هر حال تقریبا همه از سن نوجوانی شروع میکنند و از آن اول هم که کتابهای فاخر نمیخوانند. نکته جالب این جور کتابهای عامهپسند این بود که معمولا یکسری نکات ممنوعه داشت و برای همین هم بود که توی سنین نوجوانی ترغیبمان میکرد برویم طرفشان.
♦بلندترین کتاب: من کتابهای طولانی نخواندهام. اصلا نمیتوانم بخوانم. مخصوصا اگر کتابی چند جلدی باشد که دیگر اصلا به سمتش هم نمیروم. حتی دیدن سریال هم چون طولانی است برایم سخت است. صبر و حوصله برای تمام کردم یک کتاب طولانی ندارم. کتاب «صدسال تنهایی» را تا به حال چندین دفعه شروع کردم تا نیمههای کتاب هم آمدهام. یک شب، دو شب گیر کردم و نتوانستم بخوانم، دوباره برگشتم از اول خواندم. وقتی کتابی را میخوانم باید خیلی در آن عمیق شوم تا بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. به همین دلیل صدسال تنهایی را تا به حال چندین بار خواندهام اما نتوانستم تمامش کنم.
حسن معجونی
♦خزترین کتاب: اسمهایشان واقعا یادم نیست اما فکر میکنم عامهپسندترینهایشان همان کتابهای پرویز قاضیسعید و عزیز نسین بود. راهنمایی بودم که آنها را میخواندم. هیچ فکری هم پشتشان نبود. یعنی دلیل خاصی برای خواندنشان نداشتم چون در آن سنین اصلا فکر خاصی نداشتم که بخواهم روی اصول کتاب بخوانم. آن موقعها فیلم که زیاد دور و برمان نبود و کتابهایی هم که بچههای هم سن و سال من میخواندند همینها بودند.
♦بلندترین کتاب: فکر کنم کتاب «جاودانگی» میلان کوندرا بود. یک جلد داشت اما کتاب حجیمی بود. واقعا ازش خوشم آمد. از این است کتابهایی است که داستانش همیشه در ذهنم میماند.
امیرحسین صدیق
♦خزترین کتاب: فکر میکنم کتابهای دافنه دوموریه بود که در سنین پایین میخواندیم. این اواخر هم که «بادبادک» این ویژگیها را داشت. یک چیزی حدود 10 سال پیش آنقدر همه این کتاب را میخواندند و راجع بهش حرف میزدند که خب ترغیب شدم بخوانم.
♦بلندترین کتاب: فکر میکنم «برادران کارامازوف» بود که واقعا به خاطر طولانی بودنش حرص خوردم اما بالاخره تا آخرش خواندم. آخرش اما خیلی کیف کردم. حس خیلی خوبی بود. تمام کردن کتابهای طولانی، حس خوبی به آدم میدهد.