سه هفته از اکران جدیدترین فیلم داریوش مهرجویی، کاگردان مطرح سینما میگذرد. فیلمی که تمرکز اصلیاش روی موسیقی است و مهمترین برگ برندهاش همکاری مجدد مهرجویی با علی نصیریان. مروری داریم بر ابعاد مختلف این فیلم.
کارگردانی : «لامینور» به عنوان جدیدترین فیلم کارنامه داریوش مهرجویی، با استفاده از موسیقی، رنگ، همکاری با بازیگران مطرح و قدیمیتر سینما و پایانبندی خیالانگیز آن، به اثری خوشایند تبدیل شده است. گرچه طبیعی است نمیتوانیم آن را با فیلمهای دوران اوج درخشش داریوش مهرجویی مقایسه کنیم، اما در مقایسه با آثاری که این اواخر کارگردانی کرده است چند گامی رو به جلو است و همین هم میتواند اتفاقی امیدوارکننده باشد.
داستان: داستان «لامینور» روی محور اهمیت موسیقی و محدودیتهایی که یک دختر جوان برای نواختن ساز با آن مواجه است دست گذاشته. دختری به نام نادی که با وجود مخالفتهای پدر دست از آرزویش نمیکشد و با کمک پدربزرگش سعی میکند رفتهرفته در این مسیر قدم بردارد. راوی اصلی داستان، نادی است و ما با روایت او اطلاعاتی درباره شخصیتها، پیشینه سختگیریها در خانواده و به طور کلی تمام اتفاقها و احساسات روبهرو میشویم. شاید اگر داریوش مهرجویی به سنت فیلمهایی مثل «هامون»، «اجارهنشینها»، «بانو» و … پایبند میبود و معنای مورد نظرش را ضمنیتر بیان میکرد، احساس مخاطبانش بیشتر درگیر میشد.
برگ برنده : بزرگترین برگ برنده فیلم «لامینور»، حضور علی نصیریان در نقش پدربزرگ است؛ پدربزرگی اهل حال و مهربان که شیطنتها و لبخندهایش در طول فیلم حال دل مخاطبان را هم خوش میکند. شاید اگر جای نصیریان هرکس دیگری برای این نقش انتخاب میشد، تاثیرش در حد نقش باقی میماند و به نقطه روشنی در دل فیلم تبدیل نمیشد. نصیریان در جایگاه یک پیرمرد اهل فرهنگ و هنر قدیمی با اینکه به خاطر مرگ دوستانش هنوز سوگوار است و عذاب وجدان دارد اما با رفتار و حرفهایش به عنصری زندگیبخش در زندگی نادی تبدیل میشود.
بازیگران : داریوش مهرجویی ترکیبی از بازیگران نسل قدیمی و جدید را کنار هم قرار داده و درواقع بستری فراهم کرده تا با برخی بازیگران قدیمی سینما تجدید دیدار شود. علاوه بر علی نصیریان که مهرجویی بعد از 40 سال مجددا با او وارد همکاری شده، در این فیلم فریماه فرجامی و بیتا فرهی هم دیده میشوند. بیتا فرهی سالها بعد از «هامون» و «بانو» حالا در این فیلم نقش زنی میانسال را ایفا کرده. حضور فریماه فرجامی در فیلم از بیتا فرهی هم کوتاهتر است. او نقش همسر یکی از دوستان پدربزرگ را بازی میکند که چند دیالوگ کوتاه، بار سنگینی را از دوش پدربزرگ برمیدارد.
موسیقی : موسیقی در فیلم «لامینور» حضور پررنگی دارد. ما در طول فیلم مدام سازهای مختلفی میبینیم و با مراحل آموزش نادی همراه میشویم و نهایتا تلاش او را برای تقدیم اولین آهنگی ساخته به پدربزرگ میبینیم. درواقع همهچیز روی دوش موسیقی است و از این جهت حالوهوای خوشی در کل فیلم جریان دارد. مهرجویی برای تاکید روی موسیقی، از کاوه آفاق هم برای بازی در فیلمش دعوت کرده است. آفاق در این فیلم نقش مربی موسیقی نادی را دارد که روزها یواشکی به اتاق پدربزرگ میآید و گیتار درس میدهد. این اولین تجربه بازیگری آفاق است و طبیعی است انتظار چندانی از بازی او نداشته باشیم.
عناصر ثابت : ساز و سفرههای رنگین، معمولا عناصری ثابت در آثار مهرجویی هستند. هنوز جذابیت سفرههای شام در «اجارهنشینها»، «بانو»، «لیلا»، «مهمان مامان» و … در ذهنمان باقی مانده است. مهرجویی در این فیلم هم به سنت همیشگیاش پایبند مانده اما اینبار سعی کرده با توجه به شرایط فعلی، مهمانی را به صورت کاملا امروزی تدارک ببیند. ضیافتی که از خوش گذرانی در آن خبری نیست و تلخترین سکانس فیلم را تشکیل میدهد. چون علاوه بر نیامدن مهمانها، طوفان و رگبار هم عاملی برای بهم ریختن آن میشوند.
پایانبندی : از آنجایی که «لامینور» فیلمی ساده و سرراست است این ذهنیت ایجاد میشود که لابد در پایان فیلم با یک اتفاق خوشایند روبهرو خواهیم بود و مشکلات، همگی ختم بهخیر میشوند. اما چنین اتفاقی نمیافتد و مهرجویی پایانی از جنس زندگی برای فیلمش تدارک میبیند. در نقطهای که دیگر هیچ امیدی به حل مشکلات نیست، فیلم از واقعیت به خیال پناه میبرد و مخاطب را با شخصیت نادی به به سفری خیالی میبرد. رویایی که همه میدانیم به واقعیت نمیپیوندد اما به صحنه باشکوهی در انتهای فیلم تبدیل میشود.