محسن چاووشی یکی از ستاره های آسمان موسیقی است، که اصلا به واسطه سینما و حضور صدای گرمش در فیلم «سنتوری» به شهرت همه گیر رسید. او بعد از گرفتن مجوز رسمی در کنار انتشار آلبوم هایش به عنوان تیتراژخوان نیز در عرصه سینما و تلویزیون هم به فعالیتش ادامه داد. حجم محبوبین چاوشی در این سال ها به اندازه ای رسید که حضورش در هر سریالی به عنوان تیتراژ خوان به آن اثر اعتبار بیشتری می بخشید. او سال گذشته برای سریال «خسوف» دو ترانه خواند. ترانه هایی که هردو خیلی زود هیت شدند. صدای چاوشی روی تیتراژ این سریال به اندازه ای تاثیر گذار بود که موجب شد، «خسوف» به واسطه او بیش ار پیش مورد توجه قرار بگیرد، آنهم در شرایطی که ستاره سرشناسی در آن بازی نداشت. همین عامل بهانه ای بود تا او مهمان ویژه چهره های منتخب «فیلمنیوز» در سال 1400 باشد.
نسل ما یک صدای خسته می خواست؛ یک صدای زخم خورده از نسل خودش . این نسل یاغی دنبال صدایی بود برای فریاد. نسلی که به آن می گفتند نسل سوم . این نسل از نیمه دوم دهه 70 آرام آرام وارد اجتماع شد و اوایل دهه هشتاد ستاره های این نسل ظهور کردند. محسن چاوشی یکی از همان ها بود. یک عاصی با صدایی سوخته که می خواست فریاد نسلش باشد. قلاب صدایش در همان تک تِرک هایی که به شکل غیر مجاز بین مردم دستت به دست می شد، به دل مخاطبش گیرکرد . او در دوره ای ظهور کرد که شبیه سازی به اوج خودش رسیده بود. هر روز یک صدا جدید با شباهت های عجیب نسبت به نسخه ارژینالش در لس آنجلس بیرون می آمد. چاوشی هم انگار قرار بود کپی یکی از همان صداها باشد، هر چند مسیرش همینطوری شروع شد، اما خیلی زود خودش سوز صدایش را کشف کرد. زخمه ای که صدای او بر جان می زد از هیچ صدای دیگری بر نمی آمد. او از همین جا مهر چاوشی را بر صدایش کوبید. صدای سوخته ای که برای هیچکس نبود جز محسن چاوشی.
اوج کار چاوشی در آن سال ها ترانه های « سنگ صبور»، « خیانت» و «عروس خوب قصه » بود. دو تای اول همان هایی بودند که شریفی نیا و مهرجویی را آنچنان تحت تاثیر قرار دادند که از بین آن همه خواننده، صدای چاوشی غیر مجاز آن سال ها را برای علی سنتوری شان انتخاب کردند. صدایی که هماهنگ و همسنگ شده بود با تیپ و قیافه بهرام رادان که قرار بود علی سنتوری باشد. اینجا بود که انگار چاوشی در قامت رادان حلول کرد . هر دو ستاره های یک نسل بودند ، در بهترین سال های جوانی شان قرار داشتند می خواستند به اتفاق شاهکار سنتوری را خلق کنند. صدای او بر جسم آن دیگری نشست و ماحصلش شد ، اجرای ترانه «خیانت» و « سنگ صبور» در فیلم سنتوری. فیلم هیچ وقت رنگ پرده را به خودش ندید، اما برای چاوشی نقطه عطفی شد برای دیده شدن بیشتر. بعد از سنتوری میزان دانلودهای ترانه هایش به شکل غریبی افزایش پیدا کرد. قصه داشت جالب می شد، اما او همچنان صدای ممنوعه بود.
صدای چاوشی چند سال بعد از «سنتوری» مجاز شد و آلبو هایش یکی یکی بیرون آمدند. آلبوم هایی که حالا دیگر امضای پر رنگ چاوشی را برپیشانی داشتند. او از اینجا به بعد مخاطبان تازه ای پیدا کرد . نسل چهارم که تازه در حال سربرآوردن بودند. نسلی که دغدغه هایش با نسل چاوشی متفاوت بود و این یعنی مصاف خواننده محبوب نسل سوم با یک چالش بزرگ. چالشی که خیلی از خواننده های همنسل او نتوانستند از پسش بربیایند، یا به مصافش نرفتند و یا اگر رفتند شکست خوردند. اما چاوشی مجهز بود به یک سلاح آخته که هر نسلی را زمین گیر می کرد. سلاحش همان صدای خسته ای بود که همگام شده بود با ترانه های از جنس و روح زمانه. او با این سلاح در هر چالشی پیروز می شد و در این چالش هم. صدای او این نسل را هم مسحور خودش کرد تا در اوایل دهه نود به اوج محبوبیت برسد. محبوبیتی که در طول یک دهه گام به گام بیشتر و بیشتر شد.
بزنگاه دیگر چاوشی جایی بود که او به مصاف اشعار کهن رفت، جایی که توانست وجه دیگری از توانایی خودش را عیان کند. اشعار کهن بیشتر با موسیقی سنتی هماوا شده بودند، حالا با صدای عصیان زده چاوشی رنگ و لعابی دیگر پیدا کرده بودند، انگار چاوشی با صدایش نوری بر این اشعار تاباند که ابعاد دیگرشان نمایان شدند. او با نسلی همراه شده بود که مثل نسل خودش و یا نسل قبلترش، زیاد اهل کاوش و کنجکاوی نبود و شاید به همین خاطر بخشی از هویتش که همان ادبیات کهن بود را نمی شناخت. صدای چاوشی پلی شد تا این نسل اشعاری از خاقانی ، مولانا و.. به گوشش بخورد و بداند خاقانی شعرهایی دارد که بر روح و روان چنگ می اندازد و مخاطب را به خلسه می برد. چاوشی با روح و روانش می خواند، صدایش مماس است با جان مخاطب.
امروز چاووشی در نقطه ای ایستاده، که منحصرا برای خودش است . نقطه ای دست نیافتنی. که برای رسیدن به آن مرارت زیادی کشیده است. او با این صدای زخم خورده اش همچنان می تواند ، برای یک نسل دیگر هم جذاب باشد. او دو نسل را درگیر خودش کرده و حالا در قرن جدید، در مصاف با نسلی قرار می گیرد که حجم زیادی از انباشت ذهنی شان از موسیقی، مشتی خزعبل است و بس.
چاوشی مصاف سختی با این نسل دارد، اما مسیر را می داند. او می داند که روح انسان چه می خواهد. خوراک روح که تامین شود ، زخم که بر جان بیفتد، ذهن مهیا می شود برای یک نوای ناب و اصیل.