با انتشار اولین قسمت سریال «آفتابپرست» و رونمایی از شخصیت جمال پورشه، به نظر میرسد برزو نیکنژاد اینبار با حساسیتهای بیشتری سراغ ساخت سریال کمدی رفته است. باید دید زوج جمال و منوچ میتوانند توجهها را جلب کنند؟
نیکنژاد با سریال «دردسرهای عظیم» در سال 1393 نشان داده بود کارگردانی است که توانایی ساخت یک اثر کمدی موجه را دارد. با این حال اما در آثاری مثل «قرعه»، «لونه زنبور»، «ساخت ایران2» و یا حتی «دودکش3» از تواناییاش در خلق کمدی آنطور که باید بهره نگرفت و ماحصل کارش آثار قدرتمندی نبود. او حالا در «آفتابپرست» با اینکه دست روی سوژهای به نسبت آشنا گذاشته اما موقعیتهای کمدی جالبی خلق کرده و از قدرت بازیگری بازیگران اصلیاش بخصوص پژمان جمشیدی به درستی استفاده کرده است.
نیکنژاد محور اصلی سریالش را یک شخصیت لات تهشهری به اسم جمال پورشه در نظر گرفته؛ شخصیتی خلافکار اما با مرام که برای خودش خط قرمزهایی دارد و از یارانهبگیرها خفتگیری نمیکند.
پژمان جمشیدی با اینکه بارها در فیلمها و سریالهای مختلف نقشهای کمدی ایفا کرده، اما هوشمندانه تلاش کرده، با حفظ عناصر جذابی که خاص بازی اوست، از تکرار فاصله بگیرد. او با اضافه کردن چند ویژگی به این کاراکتر سعی کرده است تا جایی که امکان دارد تفاوت ایجاد کند.
او موهایی به رنگ خاکستری روشن و پوستی آفتابسوخته دارد. تند و بریدهبریده حرف میزند و سعی میکند به ویژگیهای لحن خلافکارها پایبند باشد. بعضی اوقات به نفسنفس میافتد و بعضی کلمات را میخورد.
یکی از جذابترین بخشهای قسمت اول به رویارویی شخصیت جمال پورشه و مادرش برمیگردد. مادری امروزی با روحیاتی جوانانه که مدام در مسابقههای مختلف تلویزیونی شرکت میکند و جایزه میبرد و از این طریق روزگار میگذراند. او از تنهایی خوشش نمیآید و به همین دلیل پشت سر هم ازدواج میکند و بعد از مرگ همسر، منتظر خواستگار میماند. نقش خیراندیش به اندازه نقشش در سریال «هیولا» اغراقشده نیست و از این جهت کاملا قابل باور به نظر میرسد.
زوج جمال و منوچ با بازی پژمان جمشیدی و حمیدرضا آذرنگ در قسمت اول مراوده جذابی دارند. نقشهای که برای خفتگیری از پورشه توسط آنها اجرا میشود چالش مهمی را در داستان رقم میزند. حالا باید ببینیم در ادامه این زوج به چه سمتی پیش خواهند رفت.
بخشی از داستان روی ماجرای دو دختر خبرنگار با بازی باران کوثری و شبنم قربانی متمرکز شده؛ دو خبرنگار مفاسد اقتصادی که هنوز ارتباطشان با ماجرای اصلی مشخص نیست. نمیدانیم نیکنژاد به چه صورتی این دو ماجرا را بهم ربط خواهد داد.