احتمالا فقط در سینمای ایران است که بازیگر باید تاوان نقش و تاوان مضمون فیلمهایش را بدهد. پس هرچقدر بازیگر خوبی باشد، هر چقدر نقشش درجه یک باشد اما وقتی فیلم یا نقش و حتی دیالوگها مورد پسند گروه تصمیمگیر در صحنه و پشت صحنه سینما نباشد نادیده گرفته میشود.
انتخاب هادی حجازی فر در این سالها بازی در کاراکترهای معترض و سرسختی بود که مسیر شخصیشان را طی میکنند و همرنگ مصلحت طلبی جمع نمیشوند و چه کسی است که نداند که این مسیر و همرنگ جماعت نشدن یعنی قربانی شدن.
پس اگر اجرای درخشانش در نقش حاج احمد متوسلیان قربانی سیاست کهنه جایزه ندادن به چهرههای تازه شد در قدم های بعدی نادیده گرفتن حجازی فر در «ماجرای نیمروز» و «لاتاری» نادیده گرفتن یک بازیگر نبود. نادیده گرفتن یک مسیر بود. نادیده گرفتن کمال و موسی بود!
اگر «لاتاری» به خاطر موسی و مسیر و انتخابش در جشنواره فجر به شکل معناداری نادیده گرفته شد، حجازی فر اما همچنان موسی بود. در مصاحبه، در واکنش، در موضعگیری و در صراحت. به جای نشست و برخواست با مدیران و تهیهکنندگان و سرمایهداران سراغ رونق به یک تماشاخانه تئاتر رفت. مسیر و راه خودش را ساخت.
اگر سراغ فیلمنامه نویسی رفت بازهم شبیه بقیه نبود. او با نیکی کریمی در «آتابای» یک جهان متفاوت و حتی یک زبان تازه را برای سینمای ایران تعریف کرد و باز هم نادیده گرفته شد.
هنر و فیلمها و نقشهای ماندگار اما نه با سیمرغ های جشنواره فجر که با همین سرسختی و تداوم ساخته شده اند. انتهای مسیر برای حجازی فر مشخص است؛ «ابتدا تو را نادیده می گیرند، بعد به تو می خندند، سپس با تو می جنگند و در نهایت تو پیروز می شوی.»