شهاب حسینی بعد از مدتها سکوت، در نامهای شفاهی خطاب به مخاطبان و همکارانش سخنان تازهای را مطرح کرده است.
به گزارش فیلم نیوز، شهاب حسینی با انتشار ویدیویی در صفحه کاری خود «ندای هفت آسمان»، از ناگفتهها و بیمهریهایی که در سالهای اخیر به او شده سخن گفت. او در نامهای شفاهی خطاب به مخاطبان و همکارانش سخنانش را این چنین مطرح کرده است:
در روند سینما از آغاز در پی فتح قله ی آن بودم. غافل از اینکه در پس هر قلهای، قلهای دیگر است. قله را برای خود در ابتدا سطح اول بازیگری، پس از آن کارگردانی، پس از آن فیلمسازی به معنای تهیه شرایط تولید آثار خوب و سطح اول اطلاع رسانی در روند ارائه و پخش آثار به بستر جامعه مدنظر داشتم. که شاید در سینما دستیابی به آن را بتوان موفقیت به ثبت رسیده برای هر سینماگری دانست. اما چنین نبود. قلهی بلند دیگری پس از آن خود را نمایان کرد؛ قلهی رفیع تماشاگر بودن. سلاطینی که تمام فعالیتهای ریز و درشت ما در جهت ارائهی دستمایهای درخور به پیشگاهشان و جلب رضایت و توجه آنان معنا مییابد. و چه بسا پشتم لرزید وقتی دریافتم حقیقت بزرگتر آن است که ذات اقدس یگانهی پروردگار سرآمد تمامی تماشاگران است. و ناظر برآن بخشی از عملکرد ما که از دیدهی تماشاگران زمینی ما پنهان است.
پس نقطهی اوج تعالی حرفهای خود را در دستیابی به جایگاه شخیص و رفیع تماشاگر یافتم. تماشاگری که فارغ از تعلق به هریک از اقشار فکری جامعه، همین که با پرداخت بهایی از عمر گرانمایهی خود به تماشای اثرم مینشیند، مرا مرهون لطف و رهین منت خود کرده است. چراکه از زمان غیرقابل بازگشت خود برای این رعیت کوچک خدا هزینه میکند.
پس نقطهی اوج تعالی خود را در تبدیل شدن به تماشاگری باهوش، موشکاف و اصطلاحا حرفهای یافتم. شاید بهتر باشد از واژهی تماشاگر از واژهی مخاطب استفاده کنم که عمومیت بیشتر و فراتر از هنر را در تمام احوال زندگی شامل شود. چراکه اساسا تمامی ما از بدو تولد مخاطبیم. و آنچه کنش ما را شکل میدهد، واکنشهای ما به آن آگاهیست که از جهان اطراف دریافت میکنیم. پس جملهی خود را اصلاح میکنم اوج تعالی در حرفهی خود را در تبدیل شدن به مخاطب حرفهای میدانم. که روند مطالعه و تحقیق را تنها راه رسیدن به این امر میدانم.
پس از این کشف، دیگر هیچگاه به عنوان بازیگر یا کارگردان یا اثرگذار وارد صحنه نشدم. بلکه به عنوان مخاطبی جوینده و پرسشگر در پروژهها حاضر شدم. پذیرفتن وکالت حق مخاطب به صورت خویشفرما، روش مرا در مواردی در تضاد با دیدگاه حرفهای دیگران قرار داد. و از ان روز برشمار معترضان و حتی دشمنانم در این حرفه افزود. به حدی که به انواع کارشکنیها متهم شدم و در پس هر ارادهای برای همکاری با بنده، شبکهای منظم از بدخواهان در اشاعهی تصویری هولناک از بنده و ایجاد لطمه و ضربه به قرارداد موجود از آنچه میتوانستند فروگذار نکردند. غافل از اینکه عزت و ذلت تنها در دست صاحب اصلی است. بدهد یا بگیرد، مشیت اوست.
خدمت تمام دشمنان گرامیام عرضی دارم، که وجودتان تجلی بخشی از ارادهی پروردگار و یگانه کارگردان عظیم آفرینش است. و برای بندهی کوچک به مثابهی بته امتحان. خبر خوشی برای شما دارم. شاید که کارتان آسانتر شود. بنده بیش از یک دهه است که خود به فکر کنارهگیری از حرفهای هستم که ابتدا در آن در باغ سبز نشان میدهند و پس از آن شما را به وادی خارستان میکشانند. پس برای حذف بنده زیاد خود را به زحمت نیفکنید. این کوچک خود دیر زمانی ست که به دنبال راه نجات است. و اما چرا؟ آیا اشکال در ذات این حرفه هست؟ ابدا! سینما حرفهای بسیار عمیق و مقدس است که در آن میتوان مولد حماسه در اندیشهی مخاطب بود. حرفهای که اگر تکنیک و روش آن در زمان تمام پیامبران و اولیا خدا وجود داشت، شاید بهترین وسیله انتقال پیام برای منقلب کردن دلها و راهنماییشان به سوی حقیقت بود.اما این خود بیش از رویایی شیرین برای بنده نبود. که در معدود دفعاتی شاید به آن کمی نزدیک شده باشیم. اما در باقی مواقع تنها غم نان و ارتزاق، رنگی بر روزمرگی و گذران عمر و اگر دست داد صید وشکاری منظور نظر بوده. و برای این ادعا مشاهدات و مستندات بسیار دارم. این تلقی با ذات این هنر همخوانی ندارد. نه تنها در این سرزمین، که در هیچ کجای دنیا.
مشکل اساسی این حرفه در نظر این بنده جوینده، این طور فهم شد که اصل مشکل از دو گونهی نگاه کاملا متفاوت در این حرفه در ایران عزیز من نشات گرفته است. وجود دو گونهی کاملا متضاد در یک عرصه، بدون وجود نقطهی متعادل و توازن بخش در میان آنان. و این دو گروه عبارتند از: «متخصصان غیر متعهد و متعهدان غیرمتخصص» که هر کدام سعی در نواختن تنها ساز خود دارند بدون در نظر گرفتن شأن شخیص مخاطب. در حالیکه تعهد به انجام بی نقص کار برای ارائه به مخاطب و خدای مخاطب شاید چارهی دسته اول، و تعامل با متخصصین امر، مخاطب شناس و دعوت از ایشان برای همکاری در جهت نیل به انتقال معانی و مفاهیم عظیم به مخاطب به قلب مخاطب، براساس استانداردهای مورد نظرشان، شاید چارهی کار دسته دوم باشد.
و به چه دلیل، جلوگیری از معدوم شدن تمامی سرمایههایی که به مراتب اگر در راههای دیگر نیازهای عمیق و بنیادی جامعه صرف شود به مراتب مفیدتر و مشکلگشاتر خواهد بود. میگویند شهاب حسینی بداخلاق است! تصحیح میکنم از آنچه امروزه در حرفهی خود میبینم، خشمگینم. میگویند اهل غیبت است. میپذیرم و شرمسارم و اذعان دارم روشم اشتباه بوده. اما اگر به آن آلوده شدم با این نیت بوده که به گوش شخص موردنظر برسد تا حتیالامکان سر راه هم قرار نگیریم. چون اساسا خاصیت فضای این حرفه همین هست. اگر هر راه دیگری بود که میشد انسان دیگران را در جریان نظر خود نسبت به آنان قرار دهد، من حتما آن راه را انتخاب میکردم. با این حال در این لحظه از کردهی خود ابراز پشیمانی کرده و توبه میکنم. و راه دیگری را جهت نقد دنیای اطراف خواهم جُست.
و اما سخنی با همکاران عزیزم، در مرز ۵۰ سالگی خود را در بسیاری از اموری که میبایست به آن می پرداختم و زمانش را صرف سینما کردهام به شدت خود را جامانده از غافله میبینم. بنابراین مشتاقم ادامهی مسیر را در یافتههای خود در قالب نوشتار، کارگردانی، بازیگری جاری و اجرا کنم. و اساسا دیگر علاقهی چندانی به حضور در پروژهی دیگران ندارم. مگر اینکه معنای این سرودهی زیبا در پیشنهاد همکاریشان متجلی باشد، مولانا فرمود: «حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو / و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو /هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن / وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو / باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی / گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو» و اگر غیر از این است تقاضا دارم بنده را معاف بفرمایید و اساسا برای پروژهای خودتان دیگر به سراغ من نیایید.
و اما مهمترین مطلبی که شاید تا به حال در عمر خود تصمیم به عنوان کردنش گرفتم. اینجانب سیدشهاب الدین حسینی، متولد ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ شمسی و به لطف الهی متولد دهم محرم ۱۳۹۴ هجری قمری، در این لحظه با قلبی آکنده از اطمینان و امید اعلام میکنم که از این پس نه تنها اسماً بلکه رسماً و قلباً به دین جدّم آقا امام حسین بن علی (ع) گرویدم و سوگند یاد میکنم که در راه مرام و آرمان او بکوشم و همانا در زندگی همواره دربرابر جهل که نشانهی کفر است و در برابر جاهل که حامل روح کافر است، و دربرابر جهالت که تجسم عینی رذالت است، تا آخرین دم ایستادگی کنم؛ در هر لباس، کسوت و منصبی که نمود کند. با استناد به فرمودهی مولایم آقا امام حسین (ع) مبنی بر اینکه «اگر دین ندارید، آزاده باشید» در راه نیل به دین ناب ایشان در طول عمر همواره مشق آزادگی کنم. به مدد الهی. آمین یا رب العالمین