نگار جواهریان در اولین قسمت از فصل دوم برنامه «روبرو»، مهمان فیلمنیوز بود. او در این گفتوگو از مهمترین فیلمهای کارنامهاش، اثری که به واسطهاش بیشتر شناخته شده، فیلم نگار، علاقهاش به کمدی، بازی در «خاتون» و … گفت. بخشهای مهمی از صحبتهایش را مرور میکنیم.
♦ «تنها دو بار زندگی میکنیم» شروع جریان فیلمهای مهمی بود که بازی کردم. از همان اولین جلسهها متوجه شدم این پروژه بخصوصی است. از وسواس و نگاه بهنام بهزادی برای این نقش و تعریفهایی که در ذهن داشتند، میفهمیدم خیلی فکر کردهاند. برایم خیلی پروژه جالبی بود. ضمن اینکه «تنها دو بار زندگی میکنیم»، فیلم مورد علاقه پدرم بود و مدام میگفت بازهم از این فیلمها بازی کن. این فیلم در کارنامهام خیلی اثرگذار بود
♦ مردم بیشتر من را با «زیر تیغ» شناختند اما در سینما «طلا و مس» اولین فیلمم بود که خیلی دیده شد. برای مردم بیشتر با «طلا و مس» شناخته شدم و برای سینماگران و منتقدان با «تنها دوبار زندگی میکنیم. بعد از «طلاومس» پیشنهادهایی شبیه به آن خیلی زیاد بود اما من نمیخواستم باز هم چنین نقشی بازی کنم. این نگرانی را داشتم که تکرار شوم اما دیگر سر فیلم «اینجا بدون من» و بعد «حوض نقاشی» نتوانستم نپذیرم. با وسواس خاصی سعی کردم آنها را متفاوت بازی کنم چون واقعا حیف بود بازی نمیکردم.
♦ بعد از بازی در فیلم کمدی «قندون جهیزیه» فقط یک پیشنهاد کمدی داشتم که آن را هم نشد بازی کنم اما خودم خیلی دوست دارم فیلم کمدی بازی کنم. به این علاقهمندم آنچه را که بلد نیستم و تجربهاش را ندارم انجام دهم. حتما اگر یک کمدی جالب خوب باشد بازی میکنم.
♦ اگر فیلمنامه« نگار» میآمد در خانه من حتما بازی میکردم، حتی اگر رامبد همسرم نبود. رامبد کسی است که برای کارش خیلی خیلی جایگاه ویژهای قائلم. برای اینکه در هر دورهای هر کاری کرده خیلی مهم بوده. همیشه جرئت این را داشته کاری انجام دهد که در دوره خودش کسی آن را انجام نمیداده. من همه کارهایش را خیلی دوست دارم. مطمئن بودم وقتی رفته سراغ این فیلمنامه حتما میتواند آن را بسازد. فیلم «نگار» براساس بخشی از زندگی من ساخته شد. زندگی من و رابطهام با پدرم و خانوادهام باعث شد رامبد سراغ این ایده برود.
♦ موقعی که تینا پاکروان اولین بار «خاتون» را پیشنهاد کرد نوردخت تازه بدنیا آمده بود. گفتم این الان برای من خیلی سخت است. به تینا گفتم عذر میخواهم و با بچه نمیشود. یک سال بعد خاتون کلید خورد. در آن یکسال تینا با افراد دیگری حرف زده بود و بعد دوباره به من پیشنهاد داد. گفت حالا که نوردخت بزرگ شده بازی کن و دیگر پذیرفتم. فکر کردم من هیچوقت در عمر کاریم برای مخاطب تا این حد گسترده کار نکرده بودم و وقتش است این کار را انجام دادم و چی بهتر از این؟
♦ «خاتون» قهرمان نبود. یک انسان بود و شاید خیلی وقتها زورش نمیرسید چیزی را تغییر دهد. درواقع داستان دورهای از تاریخ بود در یک سرزمین که به واسطه یک شخصیت روایت میشود. این مهمترین ویژگی بود برای من. سریال «خاتون» داستان فقط خاتون نیست. داستان انسانی است در آن دوره و در آن جغرافیا برای اینکه آن دوره را درک کنیم.