سما بابایی | معماری این قابلیت را دارد که بر رفتار انسان تأثیر بگذارد؛ چراکه فضا و ساختار انسان را در برمیگیرد و احساساتِ او را دستخوش تغییر میکند. در تئوریهای یونگ فضای خانه در بطن خود مفهومیژرف دارد؛ او در تعبیر رؤیا، خانه را درونیترین سرنمون (کهن الگو) برای شخصیت من و زمینهی خودآگاه دلبستگیهای خود در نظر میگیرد. شاید به همین خاطر است که در سینمای ایران و جهان خانه همواره نقشی کلیدی دارد. بسیاری از کارگردان، احساساتِ شخصیتها را در فضای داخلی خانهای که داستان در آن به سر میبرد، نمایان میکنند یا گاه با ردیفکردنِ آپارتمانهای مکعبمستطیل و تصویری لانگشات از آن، قابی را به مخاطب نشان میدهد که نشان از فروپاشی اخلاقیِ جامعه دارد. با این توضیح میتوان گفت در فیلمهای روایی، بناها و ساختمانها نیز، خود هویتی مستقل و گویا داشته و در خدمت بیان دیگر مفاهیم مرتبط با روایت، چیده میشوند. معماری و در نگاهِ خردتر «خانه» در سینمای ایران در بسیاری مواقع گویاترین کاراکتری است که نشان میدهد انسان امروزی تا چه اندازه متاثر از آن چیزی است که خودش برای خویشتن آفریده است.
به گزارش فیلمنیوز ، فیلم «خاطرات بندباز» ساختهی حامد رجبی که این روزها در گروهِ سینمایی هنر و تجربه در حالِ اکران است نیز واجدِ این ویژگی است. خانه در این اثر نقشی همپا و گاه فراتر از انسانها دارد و یکی از محوریترین مسائلی است که فیلم به آن اشاره دارد. به بهانهی اکرانِ این اثر، نگاهی داشتهایم به فیلمهایی که «خانه» در آن اهمیتِ بسیار دارد و داستان حولِ آن میچرخد.
خاطراتِ بندباز | کارگردان: حامد رجبی | 1400
در فیلم «خاطرات بندباز» جز چند نمای محدود، همهی اتفاقات در خانه رخ میدهد، «خانه» نمادی است از آنچه در روح و روانِ شخصیتها و همچنین جامعه میگذرد. تاثیرگذاری این مسئله زمانی پررنگتر میشود که به این نکته توجه کنیم که کارگردان تلاش کرده ترکیببندی و میزانسن به شکلی طراحی شود که محوریت خانه و تاثیر آن بر زندگی آدمها به شکلِ ملموسی حس شود. چینش خانه و تسلطِ فضاهای خالی به همراهِ بهکارگیری رنگهای خنثی، حسی از رنج و انفعال پدر و پسر را به مخاطب تسری میدهد. خانهی کم اثاثیهی پیرمرد برای تأثیرگذاری بیشتر جهت درک بهتر روایت استفاده میشود و ضمیر ناخودآگاه و فراخود آدمها در آن کاملا مشهود است؛ ضمن آن که معانی مختلفی به صورت دلالتهای پنهان، در معماری خانه نهفته است. این خانه میتواند در هر کجای تهران و در هر شهری باشد و این از هوشمندی کارگردان برمیآید. خانهای که «خاطرات بندباز» شکل میگیرد، به سبک ساختمانهای دورانِ پهلوی دوم است با ظاهری ساده و یک دست و اگرچه به نظر میرسد دارای بالکنی بزرگ و یکپارچه باشد؛ اما شخصیتها هیچگاه از درونِ این بالکن به بیرون نظاره نمیکنند؛ آنان وقتی در خانه قرار میگیرند، همه چیز را از دریچهی آن مشاهده میکنند؛ هرچند سراسرِ خانه را پنجرههایی پوشانده باشند که بتوان به راحتی به نظارهی بیرون از خانه پرداخت.در «خاطرات بندباز» همهی احساسات (خوب و بد) و در نهایت تغییرِ شخصیتی آدمها در همین خانه شکل میگیرد. میتوان گفت نگاه دو مرد به مفهوم زندگی از درونِ خانهای که در آن به سر میبرند به خوبی قابل تشخیص است.
فروشنده| اصغر فرهادی | 1394
فروشنده داستان زن و شوهری است که به علت ریزش ساختمان محل سکونت خود ناچار به ترک خانه و اقامت در خانهای میشوند که پیش از آن زنی روسپی ساکن آن بوده، اما سنگینی سایه او بر زندگی آنها باقی می ماند. فیلم در ساختمانی که در شرف ریختن است، شروع میشود و عماد که مشغول کمک به همسایهها برای تخلیهی خانه است. دوربین در این نما، مشوش است و ترک روی شیشه و بولدوزر گودبرداری را به خوبی نشان میدهد. عماد و رعنا وارد خانهای میشوند که دارای فضای تنشزا، رازآلود و نامطمئن است و در پناهِ همین خانه است که با شخصیتهای مرددی طرف هستیم که باید در سختترین لحظات تصمیم بگیرند، به ارزشهای اخلاقی پایبند باشند و راهی برای رهایی بیابند.
شب یلدا | کیومرث پوراحمد | 1380
«شب یلدا» داستان مردی تنهاست که در خانهای بیروح، زنجیر شده است و با چشم خودش، شاهد نابودی تمام داراییها و دلخوشیها و دلایلش برای ادامهی زندگی است. داستان «شب یلدا» روی تک پرسوناژ حامد میچرخد. در خانه حامد رنگ آبی کبود تسلط زیادی دارد. دیوارها تیره و پردههای ضخیم سبز اجازه ورود نور به خانه را نمیدهد. تنها جای خانه که روشن است و رنگهای گرم در آن دیده میشود اتاق نازی است؛ همان اتاقی که عزیز در شبهایی که کنار پسرش به سر میبرد در آن میخوابد. ما در «شب یلدا» با خانهای روبه رو هستیم که رو به ویرانی است و سقفش چکه میکند و میریزد و زمانی که در انتهای فیلم پریا با دسته گلی بزرگ وارد خانهی غبارگرفته حامد میشود، پردهها را کنار میزند و شمع روشن میکند.
بانو | داریوش مهرجویی | 1370
به نظر میرسد مهرجویی از جمله کارگردانانی است که خانه نقشی زنده در آثارش دارد. این نقش را میتوان در فیلم «سارا» و آن ساختمانِ قدیمی بارومانند که رنجهای سارا را در خود گرفته، مشاهده کرد؛ اما این فیلم بانوست که مهمترین شخصیتِ آن «خانه» است. داستان فیلم از آنجا شروع میشود که محمود (خسرو شکیبایی)، شوهر مریم بانو (بیتا فرهی)، برای پیوستن به یک زن جوان مطلقه همسرش را ترک میکند و به امارات میرود. بانو که زنی عرفاندوست و اهل مطالعه است از روی دلسوزی و برای یافتن همدم، کرمعلی باغبان همسایه (فردوس کاویانی) و هاجر همسر مریض احوال باردارش (گوهر خیراندیش) را که اتاق محل سکونتشان را از دست دادهاند، به خانه خود دعوت میکند و هاجر را برای مداوا پیش دکتر حسام، دوست قدیمیاش (محمود کلاری) میبرد. بتدریج همسر برادر هاجر شیرین (سیما تیرانداز) که با 2 فرزندش از اراک به تهران آمده و پدر هاجر، قربان سالار (عزتالله انتظامی) نیز به آنها ملحق میشوند و چنان اختیار خانه را در دست میگیرند که مستخدمه خانه آنجا را ترک میکند. قربانسالار از اعتماد بانو سوءاستفاده میکند و یک تخته فرش و چند گلدان عتیقه را به کمک شریکش (فتحعلی اویسی) میرباید و در ازای بدهیاش به او میدهد. بانو که شاهد سرقت است، بشدت عصبی میشود و وقتی با انکار قربانسالار و هاجر روبهرو میشود، به اتاقش پناه میبرد و در را به روی خود میبندد. در حالی که بانو چند روز خود را در اتاق زندانی کرده و لب به غذا نمیزند و از سوی دیگر خالی کردن خانه به دست قربانسالار و شریکش ادامه دارد، محمود از مسافرت برمیگردد و خانه را کاملا به هم ریخته مییابد. او برای بانو که بیمار و ضعیف شده، تعریف میکند که چطور زن مورد علاقهاش در یک فرصت مناسب او را ترک کرد، و احتمالا طبق نقشه قبلی بهسراغ مرد دیگری رفته است. محمود به سراغ دکتر حسام میرود و به کمک او قربانسالار را که از کمر درد مینالد، به بیمارستان منتقل میکند. هاجر نیز برای زایمان به بیمارستان میرود و بقیه میهمانان بتدریج خانه را ترک میکنند تا نوسازی آغاز شود؛ اما حالا این بانوست که خانه را ترک میگوید و به دیاری دیگر عزیمت میکند. مهرجویی در خانهای که برای «بانو» ترسیم کرده، لایههای درونی شخصیتهای فرودست را نمایش میدهد و از همین زاویه خانهی «بانو» را میتوان همزمان به مام وطن و غارتشدگی آن تعبیر کرد.
مادر | علی حاتمی | 1368
خانه همواره در آثار «علی حاتمی» جایگاهی ویژه دارد و در «مادر» اوجِ این مسئله را میتوان مشاهده کرد. کارگردان در این فیلم با ترسیمِ خانهای کاملا سنتی، بار دیگر به دغدغهی همیشگی خود اشاره دارد که زندگی مدرن، مهمترین معضلِ انسانِ معاصر است. او فیلم را با ثابت شدنِ تصویر روی بخشهایی از خانه شروع میکند و نماهای ثابت و گاه متحرک از زوایای حیاط خانه و جولان پرندهها در لب پنجره، نشان میدهد. در آن طرف آپارتمان محل زندگی جلال و مهین را میبینیم؛ خانهای تهی از سرزندگی که آدمهای آن تنها از طریق ضبط صوت از حال و روز هم با خبر میشوند. خانهی محمدابراهیم نیز با وجود امکاناتِ فراوانی که به نظر میرسد در آن وجود دارد، خالی از معنویت است. اما خانهی «مادر» دارای نوعی کارکردی است که به فرزندان هویت میدهد و بهمثابهی یگانه ماواء برای آنان در میآید.
خارج از محدوده | رخشان بنی اعتماد | 1366
رخشان بنی اعتماد نیز هویتِ فراوانی برای خانه در آثارِ خود متصور است. این موضوع را میتوان در بسیاری از آثار او از جمله «زیر پوست شهر» مشاهده کرد؛ اما این فیلم «خارج از محدوده» است که بنای محوری داستان «خانه» است. حلیمی و همسرش بعد از سالها سختی خانهی کوچکی میخرند. چند شب پس از اسبابکشی، دزدی به سراغشان میآید. «حلیمی» دزد را به کمک اهالی محل دستگیر میکند و برای تحویل او به مقامات انتظامی تلاش وسیعی را شروع میکند که بی نتیجه میماند. زیرا محله به دلیل اشتباه در نقشهبرداری، از روی نقشه پاک شده و خارج از محدودهی کلانتریها و ژاندارمریها قرار گرفته است.جواد طوسی دربارهی این فیلم میگوید: «در فیلمهای اولیه بنی اعتماد، این جامعه است که تسلطش را به فرد تحمیل می کند. گویی فرد در برابر آنارشیسم حاکم بر پیرامونش، فرصتی برای ابراز وجود و به کرسی کشاندن موجودیتش ندارد. محمد جواد حلیمی در فیلم خارج از محدوده، نشانههای آشنای طبقه متوسط رشد نیافته را با خود دارد. یک کارمند صدیق و خدمتگزار و مقرراتی و محتاط و قناعت پیشه که دلش می خواهد کسی آرامشش را در چهار دیواری کوچک خانه اش به هم نزند و بگذارند با خیال راحت اشعار حافظ را زمزمه کرده و تصنیف قدیمی ایرانی گوش کند و با همسرش درد دل کند.»بنیاعتماد داستانِ این فیلم را بر اساس واقعیتی که «محمد بلوری» روزنامه نگار معروف و قدیمی در کتاب خاطرات خود نوشته، برداشته است.
اجاره نشینها | داریوش مهرجویی | 1365
فیلم اجاره نشینها داستان گروهی از همسایگان را در آپارتمانی در حاشیهی شهر تهران روایت میکند. این ساختمان قدیمی بدون وارث مانده و نیازمند تعمیر اساسی است؛ اما همسایگان بر سر شرایط تعمیر به توافق نمیرسند و هر کدام قصد دارند کار را به شیوۀ خود پیش ببرند و این در حالی است که خطر نابودی آن خانه روزبهروز افزایش مییابد. این خانه در منطقهای شبیه بیابان و در یک ناکجاآباد حضور دارد. چیزی نمانده سقفها فرو بریزد و لولهها بترکد، اما «عباس آقا » بنا به دلایلی نه فقط خودش ساختمان را تعمیر نمیکند بلکه به مستاجرها هم اجازه انجام چنین کاری نمیدهد .در «اجارهنشینها» مهرجویی حضور طبقات و اقشار مختلف را به خوبی نشان میدهد.
گوزنها | مسعود کیمیایی | 1353
در «گوزنها» خانه چیزی بسا فراتر از معنی چاردیواری و محل زندگی را تداعی میکند. خانهی گوزنها، عصارهی کوچک شدهی جامعه و نظام طبقاتی حاکم بر آن است. ترکیبی از آدمهایی به شدت عصبی و سرخورده در اتاقهای بههم چسبیده زندگی میکنند. هر خانهی کوچک شامل حداکثر دو اتاق در دل این خانهی بزرگ است که دغدغههای طبقهی فرودست را نمایش میدهد. این خانهها هر کدام بنا به توانایی فردی آدمهای درون خود، به دنبال بیرون کشیدن گلیم خود از دل مناسبات طبقاتی هستند؛ اما همین خانه به امنترین و تنها پناه برای در امان ماندن قدرت از تهدید پلیس امنیتی تبدیل میشود. به این ترتیب همین خانه که بیشباهت به کاروانسرا نیست، در نگاه کیمیایی دارای حرمت و اعتبار میشود. اوج نگاه استعاری کیمیایی به خانهی جمعی گوزنها را در سکانس پایانی و شلیک آرپیجی به درون اتاق سید یادآور دانست؛ آنجا که به قدرت میگوید: «کجا برم با وفا؟ اینجا خونمه، تو خونهم مردن که از تو جوی مردن بهتره.»