سما بابایی | حسن فتحی از جمله کارگردانان مولفی است که علاوه برکارگردانی ، در نگارش فیلمنامههای آثارش هم نقش دارد، برخی از آنها از جمله «شب دهم»،«مدار صفر درجه»، «روشنتر از خاموشی» و… را به شکل مستقل نوشته و آثار دیگرش را هم در همکاری با نویسندههای مطرحی چون علیرضا نادری، نغمه ثمینی، علیرضا کاظمی پور به سرانجام رسانده است. فیلمنامه «مست عشق» آخرین ساخته سینمایی او هم در همکاری با فرهاد توحیدی نوشته شده و جلوی دوربین رفته است.
به گزارش فیلمنیوز، از اولین تجربهی «حسن فتحی» به عنوان کارگردان بیش از سی سال میگذرد. او در این سالها فیلمها و سریالهایی ساخته است که علاوه بر جذب مخاطبانِ خاص نزد عوام نیز از محبوبیت بسیاری برخوردار بوده است. او حالا فیلم «مست عشق» را روی پردهی سینماها دارد که با فروشی خیرهکننده روبهروست. این فیلم برشی از زندگی مولانا و شمس تبریزی در سالهای ۶۴۰ تا ۶۴۵ هجری قمری است که رابطه مولانا با شمس تبریزی، عشقی که مولانا به او داشت، تأثیر فراوان شمس بر زندگی و اشعار مولانا، و عشق او به خدا را به تصویر میکشد.به بهانهی اکران «مست عشق» نگاهی به همکاری حسن فتحی با فیلمنامهنویسانی داشتهایم که با او همکاری کردهاند.
پهلوانان نمیمیرند | اعظم بروجردی
پهلوانان نمیمیرند سریالی بود که نامِ فتحی را سرِ زبانها انداخت. فیلمنامهی این اثر را فتحی با همراهی اعظم بروجردی و تحت تأثیر آثار آگاتا کریستی دربارهی زندگی پهلوانان در دوره قاجار نوشتند. در این اثر نیز فتحی نیمنگاهی به حوادث تاریخی (نظیر قتل گریبایدوف، کنسول روس) داشت و در عین حال داستانی جنایی را با تکیه بر نمایش سنتها و آدابورسوم پهلوانان قدیم روایت کرد. بروجردی میگوید صحنهی خداحافظی آخر پهلوان خلیل (با بازی جمشید مشایخی) و همسرش حلیمه خاتون (با بازی فخری خوروش) را تحت تاثیر زندگی برادرش (محمدرضا بروجردی) تکاوری که در سال 61شهید شد، نوشته است: «من و برادرم مسیر کارمان یکی بود. سوار تاکسی شدیم. من باید زودتر پیاده میشدم اما محمدرضا هم با من پیاده شد و گفت بقیه مسیر را پیاده میرود! در موقع خداحافظی، ما یک مدت طولانی فقط بههم نگاه کردیم. بعد که محمدرضا به طرف محل کارش حرکت کرد، من اینقدر نگاهش کردم که در افق نگاهم محو شد! سکانس صحنه خداحافظی پهلوان خلیل و همسرش را دقیقا از تجربه آخرین دیدار با برادرم نوشتم.» در آن زمان صدا و سیما موقع تصویب فیلمنامه، خواست تا بخش دخالت سفارتهای خارجی به کار اضافه شود؛ اعظم بروجردی با این کار مخالف بود و عقیده داشت اضافه شدن این بخش، کار را خراب میکند و فتحی خود این بخش را نوشت و بدین صورت 6 قسمت، به فیلمنامهی 19 قسمتی اضافه شد که این تفاوتها را در نحوهی دیالوگها میتوان مشاهده کرد.
ازدواج به سبک ایرانی | مینو فرشچی
فتحی «ازدواج به سبکِ ایرانی» را به عنوانِ فیلمی کمدی- رومانتیک و با فیلمنامهای از مینو فرشچی کار کرد. فرشچی، نویسندهی پرکاری نیست؛ اما در کارنامهاش آثار موفقی چون شوکران ( مشترک با بهروز افخمی)، کارآگاه شمسی و دستیارش مادام ( مشترک با سروش صحت و مرضیه برومند) و کاغذ بیخط ( مشترک با ناصر تقوایی) نوشته شده است. مینو فرشچی و حمیدرضا حافظی در «ازدواج به سبک ایرانی به سراغ مؤلفه هایی رفتندکه فیلم را در پیوند با هویت ملی ایرانی قرار دهد. دلیل کارگردانی این اثر توسط فتحی را میتوان به این گفتهاش منتسب دانست که گفته است: «من نوستالژی عمیقی نسبت به گذشته دارم که هیچ وقت آن را پنهان نمی کنم.» او ورود یک جوان خارجی به زندگی یک خانوادهی سنتی ایرانی و عدم آشنایی او با ایران را وسیلهای قرار داد تا به آداب و سنت، خلق و خو و فضاهای ایرانی بپردازد؛ اگرچه در صحنهای این دیوید است که به «شیرین» می گوید: «براساس روایت عهد عتیق، خلقت همه آدمها به صورت جفت بوده است، بعد در ماجرای رانده شدن آدم و حوا و هبوط بشر، آدمها جفتشان را گم میکنند به خاطر همین است که همه دنبال جفت خود میگردند.» فیلم سرشار از اِلمان هایی است که احساسات نوستالژیک مخاطب را تحریک و حس دور افتادن از گذشته و اصالت را بیان میکند. بارزترین نشانهی این اتفاق در فیلم را میتوان در روابط پدر و مادر در چنین خانوادهی سنتیای دانست. اگرچه خانواده «پدرسالار» است؛ اما این مادر خانواده است که در لحظاتِ بحرانی با روشهای سنتی خود، گرهگشایی می کند.
میوه ممنوعه / کیفر / در مسیر زاینده رود | علیرضا نادری
حسن فتحی تاکنون سه فیلمنامه با «علیرضا نادری» کار کرده است: میوه ممنوعه، کیفر و در مسیر زاینده رود که اتفاقا هر سهشان جزو کارهای موفقِ کارگردانِ پیشکسوت بوده است. علیرضا نادری، نمایشنامهنویسِ صریح است و آرمانگرا که این نگاه در آثارش را در پسِ واقعگرایی ملموس و بیتعارف مطرح میکند. او در این سالها، آثارِ بسیاری با موضوعات اجتماعی و بهویژه جنگ نوشته است که عموما در جهان مردانه روایت میشوند؛ اما در عین حال با آثارش نشان داده که با جهانِ زنانه نیز بسیار مانوس است. نادری برای تلویزیون آثاری درباره ی تختی، شیخ محمد خیابانی و قیام گوهرشاد نیز نوشته که البته هیچکدامشان تاکنون به مرحلهی تصویب و تولید نرسیده است.
میوهی ممنوعه : حسن فتحی، «میوه ممنوعه» را پس از سه سریالِ تاریخی در سال 86 به عنوان درامی خانوادگی به نگارش درآورد. قصهی سریال، برگرفته از داستانِ شیخ صنعان و دخترِ ترسا بود و نیم نگاهی نیز به تراژدی شاهلیر داشت و داستان ملتهبِ عشق یک پیرمرد به دختری جوان را بیان میکرد. علیرضا نادری و تیم نویسندگان در این سریال، با حفظِ فاصلهی خود با منابع اقتباسی تصویری قابلباور از جامعه و مناسبات پیچیده حاصل از تحولات اقتصادی/سیاسی میانهی دهه هشتاد عرضه کردهاند. این اثر علاوه بر کارگردانی خوبِ فتحی و بازی خیرهکنندهی علی نصیریان، به خاطرِ دیالوگهای هوشمندانه، پرمغز و در عین حال ساده و پرمفهومِ علیرضا نادری توانست به یکی از موفقترین سریالهای تاریخِ تلویزیون بدل شود. صراحت قلم و صریحالهجه بودن و بیان مسایل بدونِ پردهپوشی در ادبیات علیرضا نادری در این سریال نیز به خوبی خود را نشان داد؛ اگرچه تیغِ تیزِ سانسورِ تلویزیون نیز بر سرِ عوامل کار بود و نویسنده و کارگردان بعدها دربارهی آن صحبتهای بسیار کردند.
کیفر : همکاری فتحی و نادری در «کیفر» با یک طرح داستانی بسیار جذاب همراه بود. فیلم به بحث اعدام میپرداخت و از این رو، نقبی به سمت نئونوآر میزد؛ هرچند فیلمساز و نویسنده آگاهانه از رفتن به سمت آن اجتناب کردهاند. در این فیلم نیز دیالوگهای جذابی وجود دارد که از جملهی آن میتوان به این موارد اشاره کرد: با هر کی عشقی داشتیم از این حرفا نداشتیم/ پس سینه زنیه تو واسه ظهر عاشورا نیست، برای قیمه بعدشه/اگه یه گنجشک از جلوی پات پرواز نکرد فکر نکن عاشقته، شاید آدم حسابت نکرده/ همه ما کرم های یه لجنزاریم.
در مسیر زایندهرود : فتحی و نادری هر دو قصه گویی را بلدند و ذائقه و سلیقهی مخاطب را به خوبی می شناسند؛ اما «در مسیر زایندهرود» آنطور که انتظار می رفت، درخشان نشد و نتوانست موفقیتِ «میوه ممنوعه» را به دست آورد؛ هر چند نادری توانسته بود افرادِ بهظاهر ناهمگون را در قصهای جذاب گرد هم آورد. نادری برای نگارشِ این سریال از یک داستانِ واقعی بهره گرفته بود و بار دیگر جسارتِ خود را در تصویر کشیدنِ ازدواج پدر یک مقتول با مادر یک قاتل بیان کرد و بهنوعی خط شکنی در قصه پردازی در مدیومِ تلویزیون انجام داد. او همچنین به ماجرای زدوبندها و مناسبات ناسالم در فوتبال نیز پرداخته بود.
میوه ممنوعه / اشک و لبخندها | علیرضا کاظمیپور
علیرضا کاظمی نیز یکی از نویسندگانِ میوهممنوعه بود؛ اما بار اصلی در آن سریال برعهدهی «علیرضا نادری» بود؛ اتفاقی که در این اثر برعکس رخ داده بود و کاظمی نویسندهی اصلی و نادری همراهِ او بود. فتحی، کاظمیپور و اسماعیل عفیفه، آن زمان در حالِ ساختِ یک فیلم تلویزیونی بودند، اما مسئولانِ شبکهی یک، فیلمنامهای را برای ساخت به آنان ارائه دادند که هفت قسمتِ آن ساخته شده بود، فتحی از کار رضایت نداشت و سرانجام طرحِ اشکها و لبخندها اراده شد.«اشکها و لبخندها» در ژانر کمدی و در فرصت زمانی اندکی ساخته شد، بهطوری که «فتحی» بیان کرد که اگر زمانِ بیشتری در اختیار داشت، پلانها و دیالوگها ضرباهنگ بهتری داشته باشند. این اثر را میتوان یک کمدی متفاوت دانست و فتحی در آن تلاش کرده بود تا نیمنگاهی به فیلم حسن کچل ساختهی علی حاتمی داشته باشد؛ اگرچه برخی به اغراقهای موجود در این اثر اشاره کردند، اما عوامل کار اغراق را مبنای کمدی دانستند و «اشکها و لبخندها» را یک اثرِ فانتزی قلمداد کردند.
شهرزاد | نغمه ثمینی
همکاری حسن فتحی با نغمه ثمینی در «شهرزاد» سببِ خلق یکی از موفقترین سریالهای تاریخِ نمایش خانگی شده است. ثمینی از نمایشنامهنویسان مطرح کشور است که تواناییهای زیادی در نگارش موقعیتهای عاشقانه دارد. بخشی از داستان و دیالوگهای عاشقانهی «شهرزاد» محصول تواناییهای ثمینی بود و او با قلم جادوییاش بخش مهمی از بار سریال را به دوش میکشید. ثمینی به خاطر تسلطِ خود به دنیای زنانه و همچنین اسطورهها، تصویری از زنی به غایت خردمند و اهلِ نزاکت پدید آورد. آشنایی شهرزاد سعادت (ترانه علیدوستی) با شهرزاد قصهگو، مسیر زندگی او را تغییر داد. او به خاطرِ درکِ مفاهیم انسانی همواره سمت درستکاری گام برمیدارد. داشتن تحصیلات عالی، عشق به فرهاد دماوندی که او را سمبل شعر و ادبیات میداند، نجاتدادن جان فرهاد با تندادن به ازدواج با قباد، در کنار خانواده ماندن و حس مادریِ بیچونوچرایش در رابطه با فرزندش همگی در این راستا هستند. همین نگاهِ اوست که سببِ تغییر قباد و حتی «بزرگآقا» میشود.
جیران | احسان جوانمرد
جیران حاصلِ همکاری فتحی با فیلمنامه نویسی جوان و کمتر شناخته شده (احسان جوانمرد) بود؛ فتحی در این اثر نیز به دنبالِ تصویر کردنِ بخشی از تاریخِ ایران بود؛ اما برخلاف آثاری چون پهلوانان نمیمیرند یا شب دهم، نتوانست تصویرِ دقیقی از یکی از فرازهای مهمِ تاریخ ایران باشد و برخی دلیلِ آن را نداشتنِ یک طرح داستانی قوی برای این اثر دانستند. «جیران» البته دیالوگهای زیبایی داشت؛ اما این دیالوگها نتوانستند تمامِ کاستیهای اثر را جبران کنند. «جیران» به دنبال طراحی فضای عاشقانه بودند که در این مسیر نیز چندان موفق نشدند. سازندگانِ این سریال بر این مسئله آگاه بودهاند که نمیتوان تمام قسمتها را با ماجرای عشقی ناصرالدین شاه و خدیجه و سیاوش پر کرد؛ بنابراین فکتهایی تاریخی در رابطه با کشورداری و وضعیت مملکت نیز به داستان اضافه کردهاند که از جملهی آن میتوان به حادثهی مرگِ «امیرکبیر» اشاره کرد. جوانمرد در «مست عشق» نیز یکی از نویسندگان فیلمنامه است.
فرهاد توحیدی| مست عشق
فرهاد توحیدی از سنتی میآید که قصهگویی را بلد است و آن را مقدس میداند. او تصویر رویایی از سینمای ملی را چیزی میداند که از مسیرِ قصهگویی گذر کرده باشد و بر این اعتقاد است که سینمای ایران هنوز این راه را طی نکرده است؛ او میگوید البته تلاشهایی در این زمینه انجام شده و اتفاقا آثاری موفق بودهاند که فیلمنامهشان به خوبی از پسِ قصهگویی برآمده است. این نویسنده طی سالها حضورش به عنوان فیلمنامهنویس (در سینما و تلویزیون) هم در ژانر کمدی نوشته و هم در ژانرهای پلیسی، ملودرام و اجتماعی. فیلم «مست عشق» با فیلمنامهای از او به کارگردانی «حسن فتحی» این روزها روی پردهی سینماست. فیلم درباره مولانا و شمس تبریزی سخن میگوید و برش از دورانی کوتاه از این مؤانست این دو چهرهی نامآور تاریخ را بدون قضاوت بیان میکند. طبقِ آنچه توحیدی گفته است قرار بوده تا داستان شمس و مولانا برای ساخت یک سریال تلویزیونی نگارش شود و مقدمات آن فراهم شده بود؛ اما به دلیلِ نگاه حاکم بر تلویزیون، این اتفاق رخ نداده و به ساخت یک اثر سینمایی بسنده شد. آنچه هماکنون روی پرده رفته، هفتمین اتودی است که توحیدی نوشته و فیلمنامه فعلی «مست عشق» نسخه یازدهمی است که مورد توافق کارگردان و فیلمنامهنویس قرار گرفته است. توحیدی در «مست عشق» سراغ یکی از مهمترین شعرا و عرفای تاریخ ایران یعنی جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولانا رفته و بخشی از دوران زندگی او را به تصویر کشیده و قصهای شخصیت محور خلق کرده که با چرخشی ظریف به سمت ماجرامحوری رفته و چند داستانِ فرعی را نیز به آن گره زده است. داستانهایی چون قصه عشق نافرجام پسر مولانا (علاءالدین) به کیمیا خاتون و داستانِ مربوط به اسکندر بیک فرمانده خشن اهل قونیه و … و در این بین فیلمنامهنویس تا حد مقتضی تلاش کرده است به تاریخ وفادار بماند.