سما بابایی | اکنون میتوان با اطمینان خاطر گفت که «پایتخت» در زمرهی محبوبترین سریالهای پس از انقلاب قرار میگیرد؛ اگر نگوییم محبوبترینِ آنها. محسن تنابنده، که افزون بر ایفای نقشِ شخصیت محوری اثر، از نویسندگان اصلی مجموعه نیز هست، با خلق کاراکتری بدیع در جغرافیای طنز تلویزیون ایران، نقشی بسزا در توفیق این اثر ایفا کرده است. او با بهرهگیری از شناختی ژرف نسبت به ظرفیتهای کمدی بومی و زبانِ اجتماعی مردم، توانسته است به ارتقای سطح کیفی سریالسازی در این حوزه مدد رساند.
اگر بخواهیم عناصر اصلی موفقیت سریال«پایتخت» را بازشناسیم، بیتردید دو مؤلفه برجسته رخ مینمایند: نخست، اصالت فرهنگی و ریشهداری در زیستبوم ایرانی که هویتی مستقل و متمایز به اثر بخشیده، و دوم، موسیقی سریال با آهنگسازی آریا عظیمینژاد، که نهفقط به امضای شنیداری آن بدل شده، بلکه بستری فراهم آورده است تا لایههایی از موسیقی اصیل ایرانی، در قالبی نمایشی و همهفهم، به طیف گستردهای از مخاطبان معرفی شود.

1) آریا عظیمینژاد، از نخستین فصل سریال پایتخت تاکنون، نقشی بنیادین در نهادینهسازی و جهتدهی به موسیقی محلی در بستر سریال ایفا کرده است. او نهتنها موسیقی بومی را از سطحی تزئینی فراتر برد، بلکه آن را چنان با روایت درآمیخت که به جزئی جداییناپذیر از ساختار دراماتیک اثر بدل شد. ترکیب سنجیدهای که در کنار داستانپردازی ملموس، تحقیقات میدانیِ عمیق، و بازیهایی باورپذیر، به هویتی موسیقایی بخشید که در حافظهی جمعی مخاطبان ماندگار شد. بیسبب نیست که اثر این تجربهی موفق، سالها بعد در سریالهایی چون نون. خ نیز قابل ردگیری است.خودِ عظیمینژاد دربارهی نقطهی آغاز همکاریاش با این مجموعه چنین روایت میکند: «در ابتدا قرار بر آن بود که خانوادهی داستان، از شهرستانی به تهران مهاجرت کنند. من استانهای سیستان و بلوچستان و گلستان (علیآباد کتول) را بهعنوان گزینههای ممکن پیشنهاد دادم. در نهایت، گلستان انتخاب شد و کار با موسیقی کتولی آغاز گردید. اما بهدلیل برخی ملاحظات، بهتدریج مسیرمان به سوی موسیقی مازندران سوق یافت؛ چنانکه از فصل سوم به بعد، موسیقی مازندرانی نقشی پررنگتر در سریال یافت.»

2) در فصل دوم، با سفر خانوادهی «نقی معمولی» به جنوب کشور، فرصتی پیش آمد تا آهنگساز سریال به اشتراکات و پیوندهای کمترشناختهشده میان موسیقی جنوب و شمال ایران پی ببرد. در همین فصل، هوشنگ جاوید، پژوهشگر و از مشاوران موسیقی مجموعه، دو قطعهی خاص را به عظیمینژاد معرفی کرد که ریشه در سنتهای ارزمون و آیین شکارچیان داشت. آریا عظیمینژاد در این باره چنین توضیح داده است: «در جریان تحقیقاتم، دریافتم که بخش مهمی از روایت موسیقی مازندران، بر دوش خانوادهی شکارچیان است.»این تلاقیها و جستوجوهای موسیقایی، به خلق منظومهای شنیداری انجامید که همزمان با قصه پیش میرفت و روح بومی در آن جریان داشت،نه بهمثابه پسزمینهای تزئینی، که بهمنزلهی بخشی از نفسِ روایت.

3) در فصل پنجم سریال پایتخت، که شخصیتهای داستان راهی ترکیه میشوند، موسیقی نیز همپای روایت، قدم به فراتر از مرزهای ایران میگذارد. در این فصل، آریا عظیمینژاد بهسراغ موسیقی منطقهی «کارادنیز» در شمال ترکیه میرود؛ اقلیمی که از حیث بافت صوتی و حالوهوای ملودیک، قرابت شگفتانگیزی با موسیقی مازندران دارد.او در شرح تجربهی شنیداریاش چنین میگوید: «وقتی موسیقیهایی از این منطقه شنیدم، شگفتزده شدم. حتی نوازندگان ترک نیز از شباهت چهرهها و نغمههای مردمان مازندران با مردم کارادنیز ابراز تعجب میکردند. بهنظر من، باید ریشههای تاریخی این همسانیها را جستوجو کرد.موسیقی فصل پنجم در عین وفاداری به ریشههای شمالی خود، رنگ و بویی دیگر یافته است. عظیمینژاد میکوشد تا همچنان طنین موسیقی مازندران را در بطن روایت زنده نگاه دارد، اما با ورود خانواده به مناطق جنگی، او نیز ساز و زبان موسیقایی خود را متناسب با فضا تغییر میدهد. سازها و مُدهایی برگرفته از موسیقی عربی، کردی و حتی گاه موسیقی جنگ، به ظرافت وارد بافت اثر میشوند.آنچه در اینجا برجسته است، نه صرف استفاده از موسیقی مناطق دیگر، بلکه نحوهی تلفیق و بازآفرینی آنهاست. آهنگساز با بهرهگیری از موتیفهایی که در موسیقی کار یا لالاییهای بومی ریشه دارند، و تنظیمی نو در ریتم و سازبندی، موفق میشود تا این عناصر را در خدمت درام قرار دهد؛ نه بهعنوان وصلهای الحاقی، که بهمثابه بخشی از بافت زندهی روایت.

4) در فصل ششم پایتخت، آریا عظیمینژاد بار دیگر به ریشهها بازگشت؛ اما اینبار با تأکید بر صداهایی که در دلِ تاریخ ماندهاند. برای تیتراژ ابتدایی این فصل، او از نغمههایی بهره برد که خاستگاهشان به دوران خاندان شکارچیان بازمیگردد؛ خانوادهای که سهمی سترگ در حفظ روایتهای موسیقایی مازندران داشتهاند. اجرای این قطعه را «سید جلال محمدی» برعهده گرفت؛ خوانندهای با صدایی رها، صیقلخورده و ناب که آوازش، بیدرنگ با استقبال گستردهی مخاطبان همراه شد.بااینحال، عظیمینژاد در گفتوگویی تأکید میکند آنچه در تیتراژها به گوش میرسد، تنها بخش ناچیزی از گنجینهی ضبطشدهی موسیقی این مجموعه است: «بسیاری از قطعاتی که طی سالها برای پایتخت ساخته شدهاند، هنوز فرصت شنیدهشدن نیافتهاند. اما تلاش ما در هر فصل آن بوده که موسیقی مازندران، بیآنکه از اصالت تهی شود، در قالبی امروزی و قابلفهم برای عموم ارائه شود.»

5) در فصل هفتم پایتخت، بار دیگر صدای تجربه، جسارت، و ذوق در هم آمیخته شد تا موسیقی بار دیگر نهتنها همراه تصویر، که شریک معنایی آن شود. آریا عظیمینژاد در این فصل نیز از مسیر آشنا عبور نکرد؛ بلکه همچون گذشته، آگاهانه کوشید تا از قاب تکرار بگریزد و با زبانی نو، صداهایی تازه بیافریند. او این تنوع را نهفقط در ساختار موسیقی بیکلام، که در قطعات باکلام نیز لحاظ کرد؛ اما همواره اصل را بر آن نهاد که موسیقی، ضمن آنکه پشتیبان روایت باشد، هویتی مستقل و متمایز نیز از خود به نمایش بگذارد.خود او دربارهی این شیوه میگوید: «هر نغمهای که از گوشهوکنار ایران یا حتی جهان میشنوم، نخست بهصورت خالص آن را دریافت میکنم، اما در ذهنم تلاش میکنم آن را با زبانی نو بازسازی کنم. هدف من این است که این نغمهها از دل پژوهشهای صرفاً دانشگاهی بیرون آمده و رنگی از زندگی امروز بگیرند. ترکیه این مسیر را با موفقیت پیموده و توانسته موسیقی خود را از قالب گذشته جدا کرده و بهروز کند.»

6) از آنجا که فصل هفتم با تأخیری طولانی بر صفحهی تلویزیون ظاهر شد، سطح انتظار مخاطبان نیز افزایش یافته بود؛ نهفقط در روایت، بلکه در جزئیات فنی و بهویژه موسیقی. عظیمینژاد نیز این بار، در برخی صحنهها به سراغ عناصر صوتی غیرمتعارف رفت؛ از سکوتهای ناگهانی گرفته تا ضربآهنگهای تیز و برنده. گاه موسیقی بهسوی غیابِ هوشمندانه میل میکرد—در سایه مینشست، اما تأثیر خود را بیهیاهو بر جان تصویر مینهاد.در فصلهایی که شوخی و طنز با رگههای تراژدی در هم تنیده شده بود (همانند تقابل تلخ میان بهتاش و نقی) موسیقی نیازمند ظرافتی مضاعف بود؛ تعادلی دشوار میان خنده و بغض. و اینجاست که نبوغ آهنگساز جلوهگر میشود: موسیقی که بیآنکه بر روایت سایه بیفکند، همچون نخی نامریی، انسجام دراماتیک اثر را حفظ میکند.

7) در فصل هفتم نیز، آریا عظیمینژاد به مسیر خود وفادار ماند؛ مسیری که در آن موسیقی نه بهعنوان پسزمینهای تزئینی، بلکه چونان راویای خاموش اما پرنفوذ، در کنار روایت ایستاده است. نغمههایی که او در این فصل آفریده، از جنس خاکاند؛ زادهی تجربههای زیستهی مردمانی که در فراز و فرود زندگی، شادی و اندوه را در دل ملودیها ریختهاند. از همینروست که گاه، تنها یک ملودی آرام مازندرانی، بیهیچ افکت یا سازبندی پیچیده، در دل صحنه جاری میشود. موسیقیای که نه میدود، نه تعلل میکند؛ فقط قدم به قدم در کنار تصویر راه میرود، بیهیاهو اما موثر. با آنکه طی فصلهای مختلف، موسیقی مازندرانی حضوری پررنگتر یافته، اما در این فصل نیز بار دیگر موسیقی گلستان – بهویژه گونهی کتولی – جایگاه برجستهای دارد. گلستان، سرزمینی است که تنوع قومی آن، در موسیقی نیز بازتاب یافته است: از نغمههای خراسانی گرفته تا آهنگهای قزلباش، از موسیقی تاجیکی و کردی تا ملودیهای لری. اما دو گونهی شاخص، یعنی موسیقی ترکمنی و موسیقی کتولی، همچنان در کانون توجه قرار دارند.

8) در موسیقی کتولی، بخش بیکلام جایگاهی ویژه دارد. این قطعات، که بر بستر داستانپردازی، حماسه، و روایتهای نهان شکل گرفتهاند، بدون اتکا به کلام، تنها با زبان ساز سخن میگویند. قطعاتی چون «ورساقی»، «زارنجی»، «شترناز»، «اسماعیلخوانی»، «غریب» و «یار خدیجه» از شناختهشدهترین این نغمهها هستند؛ آثاری که ریشه در جان مردم دارند و سالها سینهبهسینه منتقل شدهاند.در سوی دیگر، مقامهای موسیقی کتولی چون «هرایی»، «راستِ مقام» و «کلهکِش»، با ساختاری منسجمتر و آگاهانهتر، جایگاه آیینیتری دارند. اما آنچه شاید در سریال پایتخت بیشتر به چشم آمده، بخش مجلسی و آیینی این موسیقی است؛ بهویژه آن دسته از ترانههایی که در مراسم ازدواج، از خواستگاری تا جشن پاتختی، توسط زنان خوانده میشود. ترانهی «یار نارنجی» که در این سریال نیز شنیده شد، نمونهای گویا از همین دسته است؛ نغمهای زنانه، آئینی، و سرشار از رنگوبوی زیستبوم بومیان گلستان.

9) موسیقی پایتخت، نه در پی جلب توجه محافل هنری بوده و نه برای خوشامد منتقدان ساخته شده؛ آریا عظیمینژاد آن را برای دل مردمانی ساخته که با این سریال بزرگ شدهاند، با آن خندیدهاند، اشک ریختهاند، و هر بار بخشی از خود را در آن یافتهاند. شاید به همین خاطر است که هر کس این موسیقی را میشنود، حس میکند این صدا، از آنِ اوست؛ نغمهای آشنا، بیادعا، اما ماندگار.یکی از لحظات بهیادماندنی سریال، اجرای پیانو توسط داماد نقی معمولی بود؛ اجرایی که با هنرنمایی سامان احتشامی جان گرفت. این قطعه نه فقط بهلحاظ تکنیکی، بلکه از نظر احساسی نیز در دل مخاطب نشست. اجرای سامان احتشامی، با لطافتی آمیخته به سادگی، تکمیلکنندهی جهان احساسیای بود که موسیقی سریال خلق کرده بود.در نهایت، موسیقی پایتخت همچون خودِ سریال، از دل مردم آمده و به دل مردم بازمیگردد. ترکیبی از نغمههای محلی، تجربههای زیسته، و نگاهی نو به سنت؛ که در دست آریا عظیمینژاد، نه تنها جان گرفته، که هویتی مستقل یافته است. موسیقیای که گاهی بیآنکه بخواهد، بیشتر از دیالوگها حرف میزند.