بعد از ماجرای همکاری پیمان معادی با هالیوود، پیش داوریهای زیادی وجود داشت در مورد اینکه او به دلیل موقعیتش در سینما (فیلمنامه نویسی و کارگردانی)، زمان بازی در فیلم ها، در امور فیلمسازها خصوصا جوانترها دخالت میکند. این واقعیتی بود که حتی خود معادی هم چند سال پیش در گفتگویی به آن تاکید کرده بود و زمان بازی در «ابد و یک روز» هم با این سوتفاهم مواجه شد.
پیمان معادی با اینکه فاصلهی زیادی با شخصیت مرتضی «ابد و یک روز» داشت و کارش از بقیه بازیگرها در این فیلم سختتر بود، اما وقتی در جریان شناخت و جزئیات نقش قرار گرفت، تمام توانش را برای عینی کردن تصویر یک معتاد بعد از ترک، که پیش از این کمتر به چنین پرسوناژی پرداخته شده بود، به کار گرفت.
معادی جزئیات نقش را در «ابد و یک روز» به خوبی اجرا کرده. ترک اعتیاد و سرعت سلامت که حالا در مرتضی احساس ولع و حرص ایجاد کرده، از او شخصیتی چند لایه و پیچیده ساخته است.
به دلیل موقعیتش در خانواده، برادری مستبد و عبوس به نظر میرسد اما وقتی وسط جشن کوچک قبولی نوید در امتحانات، میآید و نیمچه قری میدهد و شروع میکند به رقصیدن، شخصیت از به دام افتادن در ورطه تک بعدی و یکنواخت بودن نجات پیدا میکند و مخاطبها، بیشتر با نقاط عطف شخصیت او آشنا میشوند.
مرتضی قهرمان فیلم نیست. حتی در سکانس های پایانی، وجه تیرگی شخصیتش بیشتر عریان میشود، اما بعید است موقع تماشای فیلم با او همذات پنداری نکرده باشیم و به خاطر جایگاه و موقعیتش در برخی سکانسها، به او حق ندهیم. کمتر کسی می تواند هنگام بردن برادر معتادش به کمپ و ناله های او، نسبت به گریههای مرتضی در آشپزخانه بی اهمیت باشد و ناخودآگاه بغض نکند.
او اگر می خواهد خواهرش را به یک مرد افغان شوهر بدهد و با پول شیر بهای اش، سوپر مارکت بیست متری توی کوچه فرعی را به فلافل فروشی چهل متری بَرِ خیابان اصلی تبدیل کند و همه به چشم یک فرصت طلب به او نگاه میکنند، اگر تا لو دادن برادر معتادش و فرستادن او به کمپ ترک اعتیاد پیش میرود و خواهرهایش به عنوان یک آدم فروش به او نگاه میکنند، فقط و فقط به خاطر یک چیز است و آن هم این که در نهایت خانوادهاش را دوست دارد و تمام سعیاش بر این است که خودش و آنها را، با روش هایی که صلاح میداند، از فقر و بدبختی و فلاکت نجات دهد. همین.