زنی از خانه خود فرار میکند. که به شهر آرزوها پناه ببرد. که معجزهای شود و یک شبه به رویاهایش برسد، اما زندگی در تهران، برای زنِ شهرستانی، جز سرنوشتی مخوف و سیاه، هیچ ثمرهای نخواهد داشت.
شاید این چندخط انتخابِ مناسبی برای تعریف شخصیت عسل در«عصر یخبندان» است؛ شخصیتی که به جز یکی دو دیالوگ، اطلاعات دقیقی از گذشته او در فیلم به دست نمیآوریم.
عسل (با بازی سحر دولتشاهی) نشانههایی از زنان تباه شده و سرگردان در جامعه امروز با خود به همراه دارد؛ زنانی آشفته و با ظاهری جذاب، که خیلی زود فریب میخورند و اسیر رابطههای نافرجام میشوند و در آخر، جز پریشانی و انتقام هیچ برایشان باقی نمیماند.
درگیری عسل با خواستههای فرید، مردی که با او رابطه دارد، نقطه عطف شخصیت او است و جزئیات بیشتری از این نقش برایمان آشکار میشود.
او در تهران از خود هیچ نداشته و نخواهد داشت؛ نه خانه، نه کار. حتی آپارتمانی هم که در آنجا زندگی و مهمانی شبانه برگزار میکند، به فرید تعلق دارد. او برای تن دادن به خواستههای فرید حاضر است هرکاری بکند.
بیثباتی در شخصیت عسل فریاد میزند و شاید، زمانی به خط پایان این بیثباتی میرسد که به خود آمده و متوجه میشود همان کسی که دوستش دارد، به خاطر زنی دیگر، به او رکب زده و دست از پا درازتر باید به شهرستان برگردد.
سحر دولتشاهی در این فیلم حضور کوتاهی دارد اما بازی روان و یکدستش به دیده شدن نقش کمک کرده است. کاراکتر عسل در تثبیت جایگاه حرفهای دولتشاهی درسینما، اهمیت ویژهای دارد. او با این نقش هم سیمرغ مکمل فیلم فجر و جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران را به دست آورد و هم با انگیزه و آمادگی بیشتر، توانمندیهای خود را در ارائه کاراکترهای متفاوت محک زد.