تعداد فیلمهایی که حیوانات در آنها حضور داشتهاند، سیاههای پرشمار را تشکیل میدهند ولی اگر بخواهیم سراغ اهمیت دراماتیک حضور حیوان در فیلمهای ایرانی برویم با فهرست پرتعدادی مواجه نمیشویم.
به گزارش همشهری، از «گاو» مهرجویی گرفته که از این لحاظ نیز فیلمی شاخص و تاریخساز است تا «طوقی» علی حاتمی و «مادیان» علی ژکان در دهه 60، نقش حیوان بیشتر کارکردی نمادین در این نوع فیلمها داشته است. دهه 70 مسعود جعفریجوزانی با فیلم «یک مرد، یک خرس» روایتی از خاطره دوران کودکیاش دست داد و از تولیدات سالهای اخیر گربهای که مونس تنهایی و بیکسی لیلا حاتمی در «رگ خواب» حمید نعمتالله بود و قورباغه احمد سرخ پوست در فیلم «سرخ پوست» بیشتر در یادها ماندهاند.
گاوِ مش حسن
گاو مشحسن در فیلم کلاسیک داریوش مهرجویی، مشهورترین حیوان تاریخ سینمای ایران است. در هیچ فیلم ایرانیای به اندازه فیلم گاو حضور و در مرحله بعد مرگ یک حیوان اهمیت و تاثیر دراماتیک نداشته است. مهرجویی در همان ابتدای فیلم با نمایش رفتار عاشقانه مشحسن (عزتالله انتظامی) با گاوش (که در ضمن تنها گاو روستا نیز هست) بر این اهمیت تاکید میکند. در غیاب مشحسن، گاو او به علت نامعلومی میمیرد. اهالی روستا که «بلوریها» را در مرگ گاو مقصر میدانند، جسد گاو را در استخر روستا دفن میکنند. به توصیه کدخدا (جعفر والی) و مشاسلام (علی نصیریان) مرگ گاو را از مشحسن پنهان میکنند. فقدان گاو وضعیت روحی مشحسن را چنان به هم میریزد که او دچار استحاله میشود و خودش را گاو میپندارد. در انتهای فیلم وقتی مشاسلام و کدخدا، مشحسن را برای معالجه به شهر میبرند، او از دست آنها میگریزد و با سقوط در دره میمیرد. براساس آنچه در ابتدای فیلم میبینیم، مشحسن رابطه عاطفهای با همسرش (مهین شهابی) ندارد و این گاو است که تمام توجه او را به خود معطوف کرده. جدای از اهمیت گاو به لحاظ اقتصادی در روستا، مهرجویی رابطه میان انسان و حیوان را با پیوندی عاطفی برگزار میکند تا در صحنههای بعد که گاو میمیرد و به مشحسن میگویند گاوش گریخته، به مفهوم استحاله پرداخته شود. با گذشت 50 سال از اکران فیلم «گاو»، هنوز هم این فیلم مهمترین اثر سینمای ایران است که در آن حضور یک حیوان هم در پیشبرد داستان و هم در تعیین سرنوشت شخصیت اصلی، نقش کلیدی فیلم دارد.
طوقی آسید مرتضی
«طوقی»؛ دومین ساخته بلند علی حاتمی با تصویری از حضور مردان بر پشتبامها آغاز میشود. یک طرف آسید مرتضی (بهروز وثوقی) ایستاده و طرف دیگر حسین گیل، جلال پیشوائیان، محسن آراسته و… کبوتربازهایی که پیداست بر سر تصاحب طوقی رقابت دارند. مرتضی در نهایت برنده این رقابت میشود و طوقی را در اختیار میگیرد. تصویر شاد مرتضی با تمام شدن تیتراژ، قطع میشود به بیبی (ژاله علو) مادر مرتضی که از رفتار پسرش گلهمند است. علی حاتمی با دیالوگهایی خوشآهنگ، اعتراض مادر به کفتربازی پسرش را بیان میکند: «معلوم نیست صبح تا غروب یه لنگه پا بالای اون پشت بومچی میخواد؟ پسر مگه سر بابات اون بالا چاله؟ مردم برای بچهشون ارث و میراث میذارن اون تونبهتون افتاده هم واسه بچهش ارث و میراث گذاشته». طوقی، کفتری که مرتضی از به دست آوردنش مشعوف است از دید بیبی به شدت بدیمن است؛ «به ما طوقی نمییاد. بابات طوقی گرفت که من به این روز افتادم. یه هفته نگذشت که زندگیمون از این رو به اون رو شد. اگه میخوای خیر از جوونیت ببینی و دعای مادر پشت سرت باشه پرش بده بره.»
نگاه تقدیرگرایانه علی حاتمی همسو با نگرانی بیبی است و آنچه در ادامه فیلم میبینیم مجموعهای از اتفاقات تلخ و تراژیک است که همه آنها در یک چیز ریشه دارند؛ طوقی. عباس گاریچی (غلامرضا سرکوب) در اواخر فیلم، وقتی برای دزدیدن طوقی به پشتبام خانه مرتضی میآید با طوبی (آفرین) درگیر میشود و او را به قتل میرساند. مرتضی هم انتقام خون طوبی را میگیرد و بعد از کشتن عباس، هنگامی که در حال فرار از دست امنیههاست با شلیک گلولهای جانش را از دست میدهد.
علی حاتمی در این نمایش پراحساس و هنرمندانه سنتهای ایرانی، بر سنت کبوتربازی توسط لمپنها تاکید میکند و اینکه دعوا بر سر یک کبوتر ممکن است در نهایت به قیمت جان چند انسان تمام شود.
مادیانِ رضوانه
«مادیان» قصه گذشتهها را میگوید؛ قصه پرادبار جایگاه زن ایرانی در محیطی سنتی (روستا) در بستری از فقر و فلاکت. بارانی بیموقع باعث از دست رفتن محصول شده و حالا رضوانه (سوسن تسلیمی) باید شکم فرزندان یتیمش را سیر کند. رحمت (حسین محجوب) برادر رضوانه در سفری به شهر برای انجام معامله، گلبوته (مژیلانگ دانشپوی) خواهرزاده نوجوانش را به همراه میبرد. نتیجه این سفر قول ازدواج گلبوته با قدرت مغازهدار شهری در ازای دریافت یک مادیان به عنوان شیربهاست.
مادیان سپیدبالی که به همراه خانواده داماد به روستا میآید قرار است رونقبخش سفره رضوانه شود. مخالفت گلبوته با ازدواج، درگیری میان رضوانه و رحمت در زیر باران و در نهایت رضایت دختر نوجوان و ختم غائله با یک پایان خوش نچسب! مادیان در اولین ساخته علی ژکان اهمیتی نمادین دارد. گلبوته خودش را فدای خانواده میکند و تن به ازدواج با مردی که همسری نازا دارد میدهد. فقر با خود جبر هم میآورد؛ جبری که نتیجهاش تن دادن به معامله دختری نوجوان با یک مادیان است.
جالب اینکه رضوانه با همه مهر و محبتی که به دخترش دارد در برابر مادیان هم احساس تعلق عاطفی میکند. مثل سکانس اسپنددود کردن رضوانه و چرخاندن اسپند بر سر مادیان. در تمام تنشها و اختلافهای میان شخصیتهای فیلم مادیان نقش پررنگی دارد و اساسا همه دعواهای فیلم بر سر این حیوان زیبای سپید به راه میافتد.
لم لعلی و خرس
«یک مرد، یک خرس» فیلم مهجور مسعود جعفری جوزانی است که در زمان اکرانش مورد توجه چندانی قرار نگرفت، از معدود فیلمهای دهه 70 سینمای ایران است که در آن یک حیوان (خرس) نقشی کلیدی دارد. لم لعلی (حمید جبلی) وقتی با خرسش به کوچه خورشید میآید، محله حالوهوایی دیگر مییابد. همه ماجراهای اصلی فیلم، حول محور لم لعلی و خرس میگردد. طبق قاعده مرسوم حضور خرس در محله در ابتدا با مخالفتهایی مواجه میشود و در ادامه همه با هم از سر صلح و دوستی وارد میشوند. لم لعلی و خرس که با شکایت برخی از اهالی محله بازداشت شدهاند در نهایت آزاد میشوند تا شور و نشاط به کوچه خورشید بازگردد.
مونس تنهایی مینای در هم شکسته
ملودرام عاشقانه و تلخ حمید نعمتالله، با تاکید بر رابطه نافرجام زنی بیپناه با مردی خوشظاهر و بدباطن، مثل بقیه فیلمهای سازندهاش، فیلم جزئیات است. از همان اوائل شکلگیری رابطه میان مینا (لیلا حاتمی) و کامران (کوروش تهامی) گربهای به آپارتمان غریبی که کامران در اختیار دارد، آورده میشود تا مینا از آن مراقبت کند. گربهای که در جایی از فیلم توسط مینا به گربهصفتی متهم میشود! گربه در فیلم رگ خواب مونس تنهایی مینای درهم شکسته است. گربهای که حضور و غیابش با قصه ملودرام فیلم انطباق مییابد و مایههای مورد نظر فیلمساز را تقویت میکند.
قورباغهای که جا ماند
سال1347 زندانی به دلیل مجاورت با فرودگاهی که قرار است باندش را گسترش دهند، در حال تخلیه است. زندانیها را با اتوبوس به زندانهای مجاور منتقل میکنند. بعد از انتقال، متوجه میشوند هنوز یک زندانی به نام احمد سرخپوست در زندان پنهان شده است. حالا سرگرد نعمت جاهد (نوید محمدزاده) که رئیس زندان است و به تازگی ترفیع گرفته باید احمد سرخپوست را پیدا کند. در کاوشهای جاهد، آنچه از سرخپوست یافت میشود قورباغهای است که زندانیها میگویند سرخپوست همیشه آن را به همراه داشته است. فیلم نیما جاویدی به عنوان اثری که در گونه فرار از زندان ساخته شده، به تعدادی از مولفهها و عناصر این گونه وفادار است؛ مثل دلبستگی زندانی به یک حیوان و نگهداری و نگرانی برای آن که مشابهش را مثلا در «رستگاری از شاوشنگ» (فرانک دارابونت) دیدهایم. جایی که یکی از زندانیها از یک موش نگهداری میکرد. حالا احمد سرخپوست پنهان شده و از او یک قورباغه به جا مانده، به همراه یک یادداشت: «هرکس این قورباغه را پیدا کرد آن را به نهری که نزدیک زندان است بیندازد». در کشاکش چالش عاطفی سرگرد جاهد با خانم کریمی (پریناز ایزدیار) مددکار زندان (که قصد فراری دادن سرخپوست را دارد) با موضوع مفقود شدن یک زندانی که میتواند همه ماجرای ترفیع درجه سرگرد را بر باد فنا بدهد، حالا قورباغهای هم هست که جاهد به آن خیره شده است. قورباغهای که شاید به تعبیر فیلمساز نشانهای از ماندن در بند باشد. قورباغهای که به رمزگشایی از معمای احمد سرخپوست یاری نمیرساند، ولی خفه شدنش در اواخر فیلم این نگرانی را ایجاد میکند که شاید صاحبش هم به این سرنوشت دچار شود.