مرجان فاطمی | سریال «رهایم کن» جمعه 26 خرداد با پخش قسمت هجدهم به پایان رسید؛ سریالی به کارگردانی شهرام شاهحسینی که روی سوژهای جذاب بنا شده بود و با ترکیبی درخشان از بازیگران کاربلد و طراحی صحنه و لباس و موسیقی و … توانست مخاطبان سختپسند را هم با خودش همراه کند. به بهانه پایان پخش این سریال نگاهی داریم به دلایل موفقیت این اثر.
به گزارش فیلمنیوز، واکنشها نسبت به پایان سریال «رهایم کن» متفاوت است اما آنچه بیشتر از همه اهمیت دارد این است که مخاطبان با شخصیتهای سریال بسیار همذاتپنداری کردهاند و به لحاظ احساسی با سریال همراه شدهاند که این میتواند اتفاق مهمی برای یک سریال باشد.
کارگردانی | شهرام شاهحسینی سابقه زیادی در سریالسازی برای تلویزیون دارد. سریالهای در زمان خودشان آثار پرمخاطبی بودند اما هیچگاه در فهرست آثار موفق تلویزیون قرار نگرفتند. شاهحسینی اولینبار دو سال پیش با ساخت «میخواهم زنده بمانم» برای شبکه نمایش خانگی، توانست خودش را به عنوان کارگردان یک سریال موفق به مخاطبان معرفی کند. سریالی خوشساخت، پر احساس و پرمعنا که با آنچه پیشتر از او در تلویزیون شاهد بودیم فرقی اساسی داشت. شاهحسینی بعد از تجربه موفق «میخواهم زنده بمانم»، سراغ «رهایم کن» رفت و این سریال را با حساسیت بیشتری ساخت. انتخاب دهه پنجاه برای روایت داستان، انتخاب بازیگران، طراحی صحنه و لباس و موسیقی و … همگی نشان از پختگی این کارگردان و تمرکز همهجانبه او روی عناصر تولید یک اثر ماندگار دارد.
فیلمنامه | فیلمنامه سریال «رهایم کن» به سرپرستی مجید مولایی و همراهی سینا شفیعی و سجاد ابوالحسنی نوشته شده. مجید مولایی در سریال «میخواهم زنده بمانم» هم سرپرست نویسندگان بود و طبیعتا با سلیقه شاهحسینی آشنایی زیادی داشت. بخش مهمی از جذابیت «رهایم کن» به عشق مثلثی میان دو برادر از طبقه اعیان به دختری از طبقه فرودست برمیگردد؛ الگوی جذابی که بارها دستمایه آثار موفق بسیاری بوده است. با اینحال دلیل موفقیت سریال؛ صرفا حرکت روی این الگوی دیرینه نیست. «رهایم کن» از همان نقطه شروع، با معرفی صحیح شخصیتها، جایگاه اجتماعی و روابط عاطفیشان، داستانی عاشقانه را به مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دوران خودش ربط میدهد و از دل این ماجرا رفتهرفته بنای عشقی مثلثی را میگذارد. نکته مهم اینکه در کنار مساائل احساسی و عاشقانه، نظام اربابرعیتی و تفکر مردسالارانهای که کماکان هم موجود است، به نقد کشیده میشود. در این سریال تعریف درست و مشخصی برای شخصیتها در نظر گرفته شده و حرکت آنها در بستر سریال، براساس روابط علت و معلولی درست و دقیقی است.
شخصیتپردازی | تمرکز اصلی سریال روی خانواده نایب سرخیهاست؛ خانوادهای از طبقه اعیان که روزی بخش مهمی از مردم روستا از کار در معدنی که متعلق به آنهاست تامین میشود. آنچه اهمیت دارد روابط میان اعضای این خانواده است که به طور مستقیم به شخصیت پدر ربط پیدا میکند؛ پدری خودرأی و ثروتمند که برای همه تعین تکلیف میکند، جز خودش به هیچچیز اهمیتی نمیدهد، به راحتی دستور قتل میدهد و هیچکس نمیتواند مقابلش بایستد. رفتار این پدر است که زندگی سه فرزند را به نحوی تحت تاثیر قرار میدهد و اجازه رشد و تجربه به آنها نمیدهد. شخصیتهایی که یا مثل حاتم ابراز احساسات بلد نیستند یا مثل هاتف فقط ترسیدهاند وبه دیگران تکیه کردهاند و حاضرند برای زنده ماندن دست به هرکاری بزنند، یا مثل افسانه از روی سادگی، تصمیمی عجولانه میگیرند و زندگیشان را تباه میکنند. در این بین پای دو رعیت ساده هم در میان است. مارال که از کودکی در فقر بزرگ شده و حالا در موقعیتی قرار گرفته که دو پسر خاندان نایبسرخی را دلبسته خودش میبیند و نمیداند به کدام سمت متمایل شود. و ناصر که همیشه توسریخور نایبسرخیها بوده و حالا که موقعیتی برایش فراهم شده میخواهد به جایگاهی برسد و نهایتا هیچیک هیچ نصیبی نمیبرند.
بازیها | درخشش محسن تنابنده و هوتن شکیبا را بارها در نقشهای متفاوت دیده بودیم اما هردو آنها در «رهایم کن» یکی از احساسیترین نقشهایشان را به نمایش گذاشتند. درخشانترین ویژگیهای بازی محسن تنابنده، در رابطهاش با راما تعریف میشد. او به قدری این احساسات پدرانه را دقیق اجرا کرد که بخش مهمی از بار عاطفی سریال به همین واسطه رقم خورد. در کنار این حس پدرانه استادانه اوج تنهایی، خستگی، استیصال و عشق را در این شخصیت به تصویر کشید. شکیبا را بارها در نقشهای جدی و حتی احساسی دیدهایم اما اینبار قدرت بازیگریاش به این برمیگشت که احساسات متضاد عشق و ترس را پیش روی مخاطبانش میگذاشت. در ظاهر میتوانست به خاطر دروغها و خیانت به برادر، به شخصیتی منفور تبدیل شود اما نمایش ترس و غم و اندوه دائمی به خاطر از دست دادن مادر و نفرت از پدر، باعث میشد او را کاملا در این جایگاه درک کنیم. یکی از درخشانترین بازیها متعلق بود به حسن معجونی. بخصوص بعد از مرگ پسرش، موقعیتی احساسی جذابی را به نمایش گذاشت و تحسین مخاطبان را برانگیخت. به طور کلی یکی از امتیازهای مهم سریال به انتخاب درست بازیگران برمیگشت و قدرت بازیگری بابک کریمی، هدا زینالعابدین، مهدی حسینینیا، مونا حسینی و … در کنار تنابنده، شکبا و معجونی، موقعیت درخشانی را رقم زد. درباره بازی محمدصادق میرمحمدی در نقش راما هم بارها نوشتهایم و میتوانیم او را یکی از پدیدههای سریال بنامیم.
طراحی صحنه | فضای سریال در روستای سیاهرود دهه پنجاه روایت میشود و طراحی صحنه و لباس بازیگران کاملا منطبق با حالوهوای آن دوران انتخاب شده است. سهیل دانش اشراقی، طراح صحنه این سریال در گفت وگو با فیلموشات توضیح داده بود که عمارت، کوچه و گذر و میدانگاهی روستا را که کافه بهرام در آن واقع شده همگی دکور بوده و ماهیت واقعی نداشته است. همینطور از آنجایی که نتوانستهاند معدن واقعی پیدا کنند، برای معدن و محل کار حاتم و … هم دکور زدهاند. همین که تمام این موقعیتهای ساختگی، باورپذیر از آب درآمده نشان از موفقیت تیم طراحی صحنه دارد. انتخاب رنگها و چیدمان فضاهای داخلی هم جذابیت ویژهای به این اثر داده بود.
موسیقی | یکی از عوامل جذابیت سریال «رهایم کن» به اهمیت موسیقی در آن برمیگردد. انتخاب آهنگ «دیگه دیره» تورج شعبانخانی برای تیتراژ پایانی سریال، کاملا هوشمندانه و منطبق با محتوای سریال صورت گرفته بود. البته به نظر میرسید بعد از رونمایی از قطعهای که محسن چاوشی برای این سریال اجرا کرد و ویدئوی آن با استقبال زیادی هم روبهرو شد، در تیتراژ پایانی هم از همان استفاده شود که چنین اتفاقی نیفتاد. قطعه دوم چاوشی با نام «من باید میرفتم» هم بسیار جذاب از آب درآمد، با احساسات سریال همخوانی داشت و با بازدید بسیار زیادی در شبکههای اجتماعی روبه رو شد. جدای از این انتخابها، در طول سریال با توجه به حالوهوا از برخی آهنگهای خاطرهانگیز داریوش اقبالی هم استفاده شده بود که آنها هم بار عاطفی اثر را بالا میبردند.
پایانبندی | درباره پایان سریال «رهایم کن» واکنشهای مختلفی وجود دارد. بعضیها نوشتهاند سریال پایانی ناگهانی داشته و کارگردان میتوانسته آن را پختهتر از این ارائه کند و بعضی دیگر با از دست رفتن قهرمان سریال یعنی حاتم زاویه داشتهاند. البته بخش مهمی از مخاطبان، این پایان را تحسین کردهاند و فقط نوشتهاند تلخی زیاد آن اندوهگینشان کرده است. با همه این اوصاف به نظر میرسد، با پایانی قابلقبول روبهرو هستیم که احتمالا میتواند بهترین انتخاب از میان گزینههای موجود باشد اما با توجه به سیر منطقی اتفاقها و حساسیت کارگردان در طول اجرای کار، شاید انتظار میرفت طبق گفته برخی مخاطبان، پایانبندی در بعضی بخشها مثل سکانس خراب شدن زندان و همچنین سکانس فرار سریع دو برادر از دست افرادی که در تعقیبشان بودند، با صبر و تأمل بیشتری اجرا میشد. با این حال دیالوگهای پایانی حاتم و فریادهای هاتف در فضای میان کوهها، سکانس احساسی مهمی را در نقطه پایان سریال رقم زد که میتوان گفت بهترین شیوه برای انتقال معنای اصلی مد نظر کارگردان بود.
با درود. بخش پایان بندی مجموعه خیلی عجولانه و تا حدی مبتدیانه جمع شد انا در مجموع سریال خوبی از کار در اومد . سریال تا حدی زیادی وام دار فیلم “خون به پا خواهد شد ” و طنابنده مثل نگینی در سریال درخشید
در ضمن اینکه بغیر از مطالب بالا باید بخاطر آهنگ زیبای آخر سریال که تمامی نواقص سریال را یجورایی پر میکند هم تشکر و خداقوت به همه عوامل سریال ابراز داشته باشیم…. بسیار آهنگ زیبایی بود و ما را به گذشته و حاطرات قدیمی میبرد …
.
قدرت بازی هنرمندانی مثل حسن معجونی و محسن تنابنده و هوتن شکیبا و بابک کریمی و هدی زین العابدین نقطه قوت این سریال بود اما فیلمنامه ضعف و ابهامات زیادی داشت …!
ب شخصیت بهرام خیلی پرداخته نشد
تصور میرفت بهرام برگرده و بین او و خانواده نایب سرخی چالش های زیادی ایجاد بشه …
ناصر پدر شاهین شخصیت پخته و سرد و گرم کشیده ای بود و بعید بود بدون بازخواست از بهرام و پرس و جو از او در مورد دلیل مرگ پسرش ، او را بکشد !
ب شخصیت نغمه هم چندان اشاره ای نشد و علت تنفر حاتم از او و دلیل عشق او ب حاتم چندان برای بیننده مشخص نشد …
در مجموع ۱۸ قسمت برای شخصیت پردازی تمام کارکترهای این سریال ناکافی بود و شاید بهتر بود حداقل در ۳۰ قسمت ساخته میشد
عالیه.فقط بازی هدی زین العابدین خیلی مصنوعیه