سما بابایی | محمدحسین مهدویان سریال «زخمکاری» را بستری قرار داد تا از طریق آن ادای احترامی کند به ویلیام شکسپیر نابغه درام نویسی جهان. از همین رو در همان گام نخست تصمیم گرفت تا هر فصل سریالش را با نگاهی به یکی از نمایشنامههای شکسپیر طراحی و تولید کند. فصل یک براساس مکبث ساخته شد و مبنای درام فصل دوم هم نمایشنامه «هملت» قرار گرفت. گفته میشود او فصل سوم و چهارم را به براساس نمایشنامههای دیگر شکسپیر که یکی از آنها ریچاردسوم است، کاگردانی کرده است. پیش از مهدویان سینماگران سرشناس دیگری از جمله داریوش مهرجویی، اصغر فرهادی ، بهرام توکلی و… برخی آثارشان را براساس نمایشنامههای نویسندگان مطرحی چون هنریک ایبسن، تنسی ویلیامز، آرتور میلر و… جلوی دوربین بردهاند. به بهانه پخش فصل دوم زخم کاری سراغ فیلمها و سریالهای رفتهایم که براساس نمایشنامههای مطرح ساخته شدهاند.
به گزارش فیلمنیوز، هر اندازه سینمای جهان، وامدار ادبیات (رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه) است و اکثر جشنوارههای مهمِ دنیا جایزههایی ویژه برای فیلمهای اقتباسی در نظر گرفتهاند؛ سینمای ایران بیتوجه به این ماجراست و سینماگران اندک اندک است که به این موضوع اقبال نشان دادهاند. تعداد فیلمهای سینمای ایران که بر اساسِ اقتباس از نمایشنامههای معروفِ جهان ساخته شدهاند،چندان زیاد نیست؛ اما در همین سیاهه هم نام کارگردانانی دیده میشود که پیشینهی تئاتری دارند؛ کسانی چون اصغر فرهادی، بهرام توکلی، داریوش مهرجویی و واروژ کریممسیحی همه سالها قبل از ورودشان به سینما، در تئاتر فعالیت کردهاند و همین سببِ آشناییشان با نمایشنامههای مهمِ دنیا شده و از آن به عنوان ابزاری برای ساختِ آثار جدیدشان بهره بردهاند.در ادامه مروری داریم بر فیلمها و سریالهایی که با اقتباس از نمایشنامههای مطرح دنیای ادبیات نمایشی ساخته شدهاند.
سارا | کارگردان: داریوش مهرجویی | 1371
براساس نمایشنامهی «خانهی عروسک» نوشته هنریک ایبسن
سارا یکی از مهمترین فیلمهای داریوش مهرجویی و البته سینمای ایران است که با بازی نیکی کریمی و خسرو شکیبایی، داستان نورا و هلمر در نمایشنامهی «خانهی عروسک»هنریک ایبسن را به تصویر میکشد. مهرجویی در این اثر نیز چون بسیاری دیگر از تجربیاتِ خود، داستانی زنانه را به تصویر کشیده و از نمایشنامهای فمنیستی از ایبسن بهره برده است. اگرچه دغدغهی اصلی «خانه عروسک» و به تبع آن «سارا» به هویتِ انسانی توجه دارد. در «سارا» یک زن و شوهر را داریم که زن بهدلیل بیماری شوهر از کسی پول قرض میکند و این ماجرا را از شوهرش مخفی نگه میدارد، در خانهی عروسک هم «نورا» و «هلمر» همین شرایط را دارند. در سارا یک «گشتاسب» بدجنس میخواهد آرامش زندگی را بههم بزند و اخاذی کند، در خانهی عروسک هم «کروگستاد» همین تهدیدها، نامهنگاریها و آشوبها را بهراه میاندازد.
در سارا، حسام همسرش را «خانم کوچولو» صدا میکند، در نمایشنامهی هنریک ایبسن هم نورا برای شوهرش «جوجهی کاکلی» و «سنجاب قشنگ» و «کوچولوی ولخرج» است. در کل فیلم و نمایشنامه به لحاظ توالی رویدادها نیز تقریباً شبیه هم هستند، و حتی در اکثر دیالوگها هم یک تم مشابه کلی به چشم میخورد. منتقدان، از این فیلم به عنوان یکی از بهترینهای اقتباسی سینمای ایران یاد میکنند. «سارا» در جشنوارههای داخلی و خارجی جوایز متعددی را به دست آورد.
تردید | کارگردان: واروژ کریم مسیحی | 1387
براساس نمایشنامهی «هملت» نوشته ویلیام شکسپیر
تردید ساختهی واروژ کریممسیحی نیز بر اساس نمایشنامه هملت ساخته شده است. سیاوش با بازی بهرام رادان در این فیلم، نقش هملت را بازی میکند و مهتاب با بازی ترانه علیدوستی، افلیای قصهی تردید است. کارگردان، هملتِ شکسپیر را در قالب یک داستان ایرانی دراماتیزه کرده است. سیاوش روزبهان (هملت) طی اتفاقاتی که برایش در یک دوره ی زمانی می گذرد ( مُردن مشکوک پدرش وقتی او در سفر بوده ، بحث غریب به وقوع ازدواج مادرش با عموی خود و … ) متوجه ی شباهت زندگی خود با تراژدی هملت می شود. او به همراه دوست وفادار خود گارو (هوراشیو) سعی بر تغییر این داستان دارند، اگرچه هرچه تقلا می کنند سرنوشت جورِ دیگری بازی میکند.
اگر تردید را به دو نیمهی زمانی تقسیم کنیم، نیمهی اول فیلم برداشتی کلی از هملت است؛ ولی نیمهی دوم برداشتی آزادتر از این نمایشنامه است و هملت کریم مسیحی پایانی متفاوت از هملت شکسپیر دارد. «تردید» با تحسینهای بسیار همراه شد. بهرام بیضایی در آن زمان برای این اثر نوشت: «همان میزان گرما، پُختگی، تحّرک، دقّت، نکتهبینی، نیرو، سلیقه و مهّمتر از همه استقلالِ سَبک که هجده سال پیش تماشاگرانِ پردهٔ آخر از آن شگفتزده شدند را افزون بر تجربه گذر از این هجده سال، در تردید میتوان دید. تسلّطِ مطلق بر چینشِ عناصر و پردازشِ حرکتها، گُسترشِ مضمونِ هر صحنه، دقّت بر جزئیاتِ هر قاب و خودِ قاببندی که همه برای تدوینی ویژه اندیشیده شدهاند.»
اینجا بدون من | کارگردان: بهرام توکلی | 1389
براساس نمایشنامه «باغ وحش شیشهای» نوشته تنسی ویلیامز
اینجا بدون من فیلمی به کارگردانی بهرام توکلی اقتباسی بر اساس نمایشنامه باغ وحش شیشهای اثر نمایشنامه نویس بزرگ آمریکا، تنسی ویلیامز است. در این فیلم مادر خانواده که نقش آن را فاطمه معتمدآریا بازی میکند، به خوبی لایههای شخصیتی آماندا در نمایشنامه باغ وحش شیشهای را به تصویر میکشد. دیگر شخصیتهای این نمایشنامه، تام (صابر ابر) و لورا (نگار جواهریان) از شخصیتهای باغ وحش شیشهای اقتباس شدهاند. تقابل خانوادهای با شرایط بد اقتصادی همان بن مایهای است که تنسی ویلیامز در نمایشنامهاش در نظر داشته و این فیلم را به یکی از شاخصترین فیلم های اقتباسی ایرانی ایران مبدل کرده است، اگرچه توکلی به روایتی متفاوت که در سینمای او جای میگیرد دست یافته است.
در بخش دوم این اثر است که ناامیدی و تاریکی محضی بر زندگی کاراکترها سایه افکنده است. احسان هیچ راه فراری نمیبیند و تنها مرگ، یک مرگ سهنفره، برایش به معنای خلاصی از این ملال مداوم است؛ اما پایان فیلم نسبت به پایان نمایشنامه تغییرات عمده ای کرده است. در بخش پایانی نمایشنامه روایت تام را می خوانیم که می گوید راه پدرش را ادامه داده و دیگر، به شهر و خانه ی خود بازنگشته است، اما در بخش پایانی «اینجا بدون من» مونولوگ احسان را میشنویم که میگوید: «درست توی لحظهای که فکر میکنی هیچ راه فراری باقی نمونده. مهم اینه که بتونی با همهی توانت ادامه بدی. همه چی از همین جا شروع می شه.»
اشباح | کارگردان: داریوش مهرجویی | 1392
براساس نمایشنامهی «اشباح» نوشته هنریک ایبسن
داریوش مهرجویی بار دیگر با ساخت فیلم اشباح، ارادت خودش را نسبت به هنریک ایبسن نشان داد. مهرجویی در این اثر پیرنگ اصلی نمایشنامه را حفظ کرده؛ اگرچه هیچ کدام از شخصیتها نتوانستهاند، عمق کاراکترهای نمایشنامه را به دست بیاورند و «اشباح» جزو تجربههای ناموفق کارگردان بزرگ است. در دنیای نمایشی ایبسن، واقعیتها آنچنان بیان میشوند که خواننده از تلخی این واقعیتها آزرده خاطر میشود؛ اما در اشباح داریوش مهرجویی این تلخی گزنده وجود ندارد. او در روایت خود را از اشباح ایبسن، از جایی آغاز میکند که به شکل عینی در متن نمایشنامه وجود ندارد و در لابهلای دیالوگ هایی که به گذشته ها اشاره دارد، متبلور است.
در این فیلم بازخوانی مهرجویی از اشباح شکل متفاوتی پیدا کرده و بر مبنای تکرار ایده ها صورت پذیرفته است. اگر یکی از عناصر اقتباس را معادل سازی مناسب شخصیتی بدانیم، متوجه میشویم که این فیلم با بافت فضای جدید و در عین حال با دورنمای درام اصلی همخوانی ندارد. مهرجویی قبلا در اقتباس خلاقانه اش از خانه عروسک همین نمایشنامه نویس، نشان داده بود که چگونه متن و میزانسن و دیالوگ و رنگ و نور و روایت را می توان در بومی سازی و روزآمدی یک متن قرن نوزدهمی استفاده کرد که حاصل کار اثری مستقل و در عین حال قابل تحسین باشد؛ اشباح اما فاقد این قدرت است و شخصیتها در حدِ همان اشباح که چیزِ زیادی را نصیبِ مخاطب نمیکنند، باقی مانده است.
بیگانه | کارگردان: بهرام توکلی | 1392
براساس نمایشنامهی «اتوبوسی به نام هوس» نوشته تنسی ویلیامز
بهرام توکلی نیز با ساختن فیلم بیگانه بار دیگر ارادت خود را نسبت به تنسی ویلیامز نشان داد. این بار توکلی سراغ نمایشنامهی اتوبوسی به نام هوس رفته. فیلمنامهای از این اثر نمایشی که توسط خود تنسی ویلیامز نگاشته شده، در فیلمی به همین نام با کارگردانی الیا کازان در سال 1951 ساخته شده است. در بیگانه نسرین که نقش آن را مهناز افشار بازی میکند، همان کارکتر بلانش در نمایشنامهی ولیامز است که به خانهی خواهرش میآید. امیر با بازی امیر جعفری نیز شخصیت کووالسکی نمایش ویلیامز را ساخته است و توکلی با وجود ممیزیهای سینمای ایران، توانسته پیچیدگیها و روابط مشکوک میانِ این دو را به تصویر بکشد.
توکلی هر اندازه در«اینجا بدون من» سابقهی موفق ایرانیزهکردن شخصیتهای نمایشنامهی تنسی ویلیامز را داشت، در «بیگانه» خود را موظف به چنین کاری ندانست. او در این اثر نه آدمهایش را دراماتیزه میکند و نه موقعیت دراماتیکی برای آنها تعریف میکند و در نتیجه درامی نیز شکل نمیگیرد. توکلی تاکیدات کازان بر تفاوت طبقاتی در اتوبوسی به نام هوس را در بیگانه به کل نادیده گرفته است و به همین خاطر است که نه توانسته دنیای خودش را بسازد و نه دنیای کازان را به تصویر بکشد. «بیگانه» یکی از تجربههای ناموفقِ کارگردانِ کاربلد سینمای ایران است.
فروشنده | کارگردان: اصغر فرهادی | 1394
براساس نمایشنامهی «مرگ فروشنده» نوشته آرتور میلیر
اصغر فرهادی کارگردان پر آوازهی سینمای ایران «فروشنده» را بر اساس نمایشنامه مرگ فروشنده آرتور میلر ساخت. اینجا اما اقتباسی در کار نیست و همه چیز برداشتی آزاد است. او از نمایشنامهی مرگ فروشنده به صورت یک خرده داستان بهره گرفته است و نمایشنامه در اندازهی یک کاراکتر اهمیت دارد.
روزنامهی گاردین در توضیح این اثر نوشت: « «فیلم «فروشنده»، نمایشنامه آرتور میلر را از قابی جدید به تصویر کشید، فرهادی در این فیلم به مضامین مشابهی پرداخته و نمادپردازی میلر را تقویت میکند. خانهای که یک آشیانه کوچک است با پایههایی به ظاهر سست و در معرض فروپاشی. تخریب خانه عماد و رعنا وقتی اتفاق میافتد که در حال تمرین نقش ویلی و لیندا در نمایش «فروشنده» از آرتور میلر نمایشنامهنویس برنده جایزه پولیتزر هستند. اولین پلان فیلم با نمایش تخت لومنها آغاز میشود و روایت درامهای شخصی بازیگران این نمایش که فرهادی با مهارت تمام سرعت آن را تنظیم کرده، به گونهای پیش میرود که عنوان فرعی میلر یعنی «چند مکالمه خصوصی در دو پرده و یک مرثیه» را مجسم کند. این که بخواهیم داستان این زوج را بیش از حد با نمایشنامه میلر مقایسه کنیم، اشتباه است. فرهادی در فیلم «فروشنده» دنیای واقعیت و رویا را با هم ادغام میکند چیزی که در نمایشنامه میلر مثل آن را نمیبینیم، همچنین اعتصامیها جوانتر از خانم و آقای لومن هستند و بچه هم ندارند اما میتوان گفت فرهادی در این فیلم مضامین مشابهی را به تصویر میکشد که از میان به طور خاص میتوان به غرور مردانه، جاهطلبی و شرم اشاره کرد.»
بیهمه چیز | کارگردان: محسن قرایی | 1399
بر اساس نمایشنامهی «ملاقات بانوی سالخورده» نوشته فردریش دورنمات
محسن قرایی پس از فیلم موفق «سد معبر» سراغ یکی از مهمترین متنهای نمایشی جهان یعنی «ملاقات بانوی سالخورده» رفت؛ فردریش دورنمات پس از جنگ جهانی دوم این نمایشنامه را در نقد رفتار جمعی مردم سوییس نوشت. این اثر در ایران طرفداران بسیاری دارد و توسط کارگردانانی چون حمید سمندریان، هادی حجازیفر و پارسا پیروزفر اجرا شده و هر کدام از این هنرمندان با سبک و سیاق خودشان آن را روی صحنه آوردهاند؛ هر چند در «بیهمه چیز» از فضای پرالتهابِ نمایشنامه خبری نیست؛ اما خط اصلی داستان و اتفاقاتی که پیش میآیند همانی است که در اثر دیدهایم؛ با این تفاوت که محسن قرایی همه چیز را ایرانیزه کرده است. اینجا هم با آدمهایی مواجه هستیم که هر یک برای رسیدن به آنچه میخواهند حاضرند دیگران را قربانی کنند.
نمیشود از «بیهمه چیز» گفت و از بازی فوقالعادهی «هدیه تهرانی» نگفت. او در این اثر شخصیت پیچیدهای دارد، شخصیتی که میتوانست تماما سیاه به نظر رسد اما به مدد بازی خوبش خاکستری شده و نشان میدهد که در وجودش بیش از آنکه نفرت باشد، عشق است.
زخم کاری1 | کارگردان: محمدحسین مهدویان | 1400
براساس نمایشنامهی «مکبپ» نوشته ویلیام شکسپیر
«همیشه این بوده که وقتی بر مغز میکوفتند، مرد میمرد و بس. ولی حالا با بیست زخم کاری بر فرق سر، از جا برمیخیزندو ما را تارو مار میکنند… هنوز اینجا بوی خون میدهد. همهی عطرهای عربستان هم به این دست کوچک بوی دیگری نخواهد داد.»
این متن را محمود حسینیزاد در ابتدای کتاب خود آورده است با نام «بیست زخم کاری» که نیمنگاهی به تراژدی مکبث دارد و فصلِ اول سریال زخم کاری برگرفته آن است. حجم این کتاب زیاد نیست و ا نثری تقریبا نامانوس نوشته شده؛ اما مهدویان با انتخاب این رمانِ متفاوت، آن را به اثری عامهپسند بدل کرد. او حتی گاه از همان جملات کتاب بهره بُرد تا وفاداری خود را به اثر نشان دهد.
در فصلِ اولِ این سریال مانند نمایشنامهی شکسپیر عذاب وجدان و مکافات عمل جدی است، لیدی مکبث سریال، «سمیرا»ست که اغوا کنندهی قهرمان داستان است و در عین حال یک حسِ خوفبرانگیز را در تک تک میمیکهای صورتش به نمایش میگذارد. جواد عزتی (مالک) نیز، مکبث سریال است. در پایان کتاب مکبث، مکبث کشته میشود ولی در کتاب و فصلِ اول زخمکاری، پایان به این وضوح نیست و حسینیزاد نوشته است: «ابر غلیظ شد و مالکی که دیگر استخر را ندید و چمنها و نردهها ستونهای تراس را ندید و…….صدای چرخ اتوموبیلی را روی برف شنید و صدای باز و بسته شدن درهای اتوموبیل را شنید و صدای خرد شدن چمنهای بخ زده را زیر گامهای سنگین چند پا که ابر غلیظ را میشکافتند… نشاندهنده پایان کار مالکی است.» شاید همین پایانِ کتاب است که دستِ سازندگان را برای فصل دوم سریال باز گذاشته است.
سریال زخم کاری2 | کارگردان: محمدحسین مهدویان | 1402
براساس نمایشنامهی «هملت» نوشته ویلیام شکسپیر
در فصلِ دوم خبری از یک اثرِ مکتوب نیست و همه چیز برگرفته از نمایشنامهِی شکسپیر است. از «هملت» به عنوانِ یکی از معروفترین آثار شکسپیر اقتباسهای سینمایی بسیاری انجام شده؛ از قدیمیترین اقتباسهای این اثر میتوان به فیلمی به کارگردانی «الئوتریو رودولفی» اشاره کرد که در سال 1917 ساخته شده است. اگرچه کارگردانِ بزرگی چون «کوروساوا» نیز اثری اقتباسی از این نمایشنامه ساخته؛ اما مخاطبان عام بیشتر، هملتِ اولیویه را به یاد دارند و نسخهی روسی این اثر که بارها از تلویزیون ایران پخش شده است. همین مسئله نشان میدهد که مهدویان چه کار دشواری دارد وقتی قرار است سریالش را از این نمایشنامه اقتباس کند.
او شخصیتهای «هملت» را در تهرانِ 1402 به تصویر کشیده است. فصل دوم سریال هم کلادیوس دارد و هم گرترود و هم پولونیوس؛ هملت داستان اما پسر مالک (مرتضی امینی تبار) است. بازیگر جوانی که تلاش بسیار برای استفاده از لحن و اکت های شخصیت مالک داشته و توانسته در شکل گیری موقعیت تازه موفق عمل کند. در این اثر مهدویان سویهی دیگری از روابط پیچیده و توام با منفعتطلبی شخصی را پیش روی تماشاگر قرار دهد. آنان که هملت را خوانده و فیلمها و نمایشنامههای آن را دیدهاند؛ از همین حالا میتوانند فرجامِ شخصیتها را حدس بزنند؛ اما از آنجا که زخم کاری، فصلِ سومی هم خواهد داشت؛ نمیتوان انتظار داشت که عینبه عینِ رخدادهای هملت برای شخصیتهای این اثر رخ دهد.