در سریالهای تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی، بارها با شخصیتهایی مواجه شدهایم که از شدت سیاهی و رذالت اعصابمان را بهم ریختهاند و در ذهنمان به عنوان نماد حرصدربیار بودن تبدیل شدهاند. خیلی از آنها را هنوز به خاطر داریم. شخصیتهایی مثل مولود سریال «پدرسالار»، شوکت سریال «نرگس»، فرخ سریال «پس از باران»، قدرت سریال «زیر تیغ» و … سالهاست از ذهنمان بیرون نمیروند. به بهانه سریال «آتش و باد» و شخصیت سرخو با بازی نادر فلاح، در این پرونده سراغ مرور شخصیتهای منفور و سیاهی رفتهایم که تاثیر زیادی روی پیشبرد درام داشتهاند.
به گزارش فیلمنیوز، درحال حاضر شخصیت سرخو در سریال «آتش و باد» و بهرام در سریال «رهایم کن» جزو همین دارودسته اعصابخردکنها هستند.
نادر فلاح | سرخو | آتش و باد| 1402
نادر فلاح بارها در نقشهای منفی ظاهر شده و اینبار در «آتش و باد» نقش کدخدای طایفهای را دارد که مدام به شکلهای مختلف مقابل بهادر میایستد و برای خراب کردن او نزد خان نقشه میکشد. از همان قسمت اول، سرخو با خواستگاری دختر بهادر، به عنوان شخصیتی منفور معرفی میشود و بعد از آن هرچه پیش میرویم و بیشتر با ویژگیها و نقشههای پلیدی که در سر دارد روبهرو میشویم میزان این نفرت بیشتر میشود. سرخو شخصیتی است که به هر ترفندی چنگ میزند تا خودی نشان دهد و نادر فلاح استادانه از پس ایفای نقش برمیآید. فلاح پیشتر در سریالهای «زمین گرم» و «عقیق» هم نقش شخصیتهای منفوری را بازی کرده بود. خودش در مصاحبهای گفته که سر سریال «عقیق» یکبار تهدید هم شده است.
مهدی حسینینیا | بهرام | رهایم کن| 1401
بهرام با بازی مهدی حسینینیا هم جزو شخصیتهای منفوری است که میتواند حرص مخاطبانش را دربیاورد. او به واسطه حمایتهای خانواده نایبخان به مقامی رسیده و حالا با دست گذاشتن روی نقطهضعف این خانواده سعی دارد هرطور شده از آنها سواستفاده کند. بهرام زیردستی است که هیچ جایگاهی در این خانواده ندارد و همه مثل یک پادو با او رفتار میکنند. شبی افسانه، دختر نائبخان را به تهران میرساند و شاهد این است که افسانه شب را در هتل محل اقامت خواننده مشهور به صبح میرساند و از همین مسئله به عنوان دستاویزی برای رسیدن به قدرت استفاده میکند و آنها هم از ترس عملی شدن تهدیدهای بهرام و از دست رفتن آبرویشان به خواستههایش تن میدهند. مهدی حسینینیا هم با لبخندهای موزیانه و نگاههای شرور و هم با رفتار و شیوه دیالوگ گفتنش سعی کرده این شخصیت را کاملا منفور بسازد.
پوریا شکیبایی | کیانی | برف بیصدا میبارد| 1400
شخصیت کیانی به خاطر یک کینهی قدیمی وارد زندگی خانواده حاج عطا میشد تا انتقام بگیرد و ثروت این خانواده را بالا بکشد. کیانی برای پیش بردن نقشهاش از هرکس و هرچیزی سواستفاده میکرد. حالا فرقی نداشت دوستش باشد یا خواهرش. چهرهای ساده و مظلوم به خودش میگرفت و طوری سرش را میانداخت پایین و موضع زیردست را حفظ میکرد که در ظاهر هیچکس متوجه نقشههایش نمیشد. مثل زالو به زندگی آنها چسبیده و آرام آرام سعی میکرد اقتدار و بزرگی خانواده حاج عطا را از درون تهی کند. شکیبایی تجربه زیادی در بازیگری نداشت. سعی میکرد برای فرو رفتن در یک نقش تا حد زیادی به الگوی پدرش پایبند باشد. با این حال موفق شد اعصاب مخاطبانش را بهم بریزد.
حامد کمیلی| الیاس | اغما| 1386
داستان درباره محک زدن ایمان یک دکتر مغز و اعصاب به نام دکتر پژوهان است. بعد از مرگ همسرش ایمانش را به خدا از دست داده و با ورود فردی به نام الیاس در زندگیاش کمکم از مسیر همیشگی فاصله میگیرد. یکی از ویژگیهای مهم شیطانها در سریالهای تلویزیونی، سادگی و پاکی چهره آنهاست. درواقع قصد دارند اینطور نشان دهند که شیطانها همیشه چهرهای متفاوت و عجیب ندارند. اتفاقا میتوانند در قالب یک فرد مذهبی ظاهر شوند. الیاس در سریال «اغما» نمونه بارز چنین شخصیتی بود. یک مرد به ظاهر مومن با ریش بلند و لباس سراسر سفید که هیچکس نمیتوانست شک کند حتی یک ذره هم به شیطان شباهت داشته باشد. او همزمان در قالب دیگری هم ظاهر میشد. نقش یک پسر امروزی را داشت که با موهای بلند سراغ دختر ثروتمندی به نام گلی میرفت تا او را وادار کند ثروت پدرش را بدزدد. درواقع جذابیت این کاراکتر بهخاطر تضاد رفتاری بین الیاس همراه دکترپژوهان و الیاس دوست گلی بود. او از زمانی که دکتر پژوهان متوجه شد الیاس مرده، تغییر رویه داد و بُعد شیطانیاش را بیشتر به نمایش گذاشت.
سیاوش طهمورث | قدرت | زیر تیغ| 1385
سریال با نمایش یک رابطه عاشقانه میان پسر جعفر و دختر محمود شروع میشود و مرگ جعفر باعث میشود پسرش از دختر محمود ببرد و مقابل این خانواده بایستد. شخصیت محمود و ویژگیهای خانوادهاش باعث میشود که مخاطبان پشت این خانواده بایستند. قدرت درست در نقطه مقابل است و تلاش میکند هرطور شده ذهن پسر جعفر را به سمت و سویی ببرد که محمود را بیشتر گناهکار جلوه دهد و کوچکترین امیدی به گشایش و بخشش نباشد. قدرت با وجود اینکه در زمان حیات جعفر رابطه خوبی با او نداشت و به دوستیاش با جعفر حسادت میکرد، بعد از مرگش تلاش میکرد نقش یک عموی دلسوز و فداکار را ایفا کند تا از محمود انتقام بگیرد. طهمورث یک جورهایی متخصص بازی در نقشهای منفی است اما معمولا سعی میکند این نقشهای منفی را کاملا متفاوت از هم ایفا کند. خیلیها معتقد بودند نقش قدرت در «زیر تیغ» خیلی منفی است اما با این حال اغراق شده نیست و منطق این بد بودن در داستان سریال کاملا در آمده است.
حسن پورشیرازی| محمود شوکت | نرگس| 1385
در سریال «نرگس»، شوکت در نقطه مقابل شخصیت اصلی یعنی خود نرگس قرار داشت. وقتی متوجه شد پسرش قصد ازدواج با دختری از خانوادهای نامناسب و متفاوت با خانواده خودش را دارد، سعی کرد هرطور شده آن خانواده را نابود کند. جدال و تلاش برای نابودی این خانواده و سنگ انداختن مقابل نرگس از بخشهای جذاب این مجموعه بود. هرچه ویژگی در شخصیتهای منفور به یاد داریم را شوکت یکجا داشت. برای همین هم زمان پخش سریال خیلیها به این مسئله انتقاد داشتند که شوکت اغراق شده است. شوکت، مردی مقتدر و خود رای بود که بر اعضای خانوادهاش تسلط زیادی داشت اما خودش در خفا دست به کارهایی میزد که دیگران را از آن نهی میکرد. این شخصیت برای به کرسی نشاندن حرفش از هیچ تلاشی دست نمیکشید حتی اگر منجر به قربانی شدن کسی میشد. حسن پورشیرازی هم به لحاظ قابلیت چهره و صدا و هم سایر ویژگیها توانسته بود خیلی خوب در قالب این شخصیت قرار بگیرد.
رحیم نوروزی| فرخ | پس از باران | 1379
فرخ سردسته قطبهای منفی سریال بود. درست است که مادرش هم این نقش را به خوبی ایفا میکرد اما فرخ در سطحی بالاتر قرار میگرفت. فرخ، برادرزن ارباب بود که کل زندگیاش را از ارباب داشت اما نمیتوانست او را در جایگاه قدرت ببیند و از او کینه به دل داشت. تلاش میکرد هرطور شده مقابلش بایستد و حتی کمر به قتلش ببندد. رحیم در کل سریال از هیچ نوع شرارتی رو گردان نبود و در تمام جنبهها منفی معرفی میشد اما نکته قابل توجه اینجا بود که انگیزهها و دلایل این منفی بودن در سریال مشخص میشد و ما به عنوان مخاطب درک میکردیم که دلایل این رفتار از سرخوردگیها و شکستها و حقارتهایی است که پیشتر با آنها مواجه شده اما نهایتا به او حق نمیدادیم. این مهمترین نقش کارنامه بازیگری رحیم نوروزی بود و در آغاز فعالیتهایش آن را ایفا کرد. گریم و مدل موهایش تا حد زیادی برای ساخت این شخصیت به او کمک کرده بود.
جمیله شیخی | مولود | پدرسالار| 1372
در ظاهر نقش چندانی در سریال نداشت و عمده اختلافهای سریال به رابطه اسدالله خان با فرزندانش برمیگشت. با آمدن یک تازه عروس به جمع خانوادهای سنتی و تلاش او برای استقلال و مخالفت با زندگی جمعی کنار سایرین، وضعیت این خاندان بهم میریخت و حالا شخصیت مولود که خواهر ملوک همسر پدرسالار بود و از طرفی هم مادر عروس خانواده به حساب میآمد از آب گلآلود ماهی میگرفت و هرطور شده سعی میکرد از این اختلافها به نفع باز کردن یک اختلاف و عقده قدیمی استفاده کند. مولود مدام آب به آتش اختلافها میریخت. ابتدا دخترش زهره را تحریک میکرد که با اسدالله خان دشمنی کند و بعد هم که عروس و داماد جدید از خانواده طرد شدند به آنها در خانهاش اتاق داد تا حرص شوهر خواهرش را دربیاورد.. جمیله شیخی هم مثل سیاوش طهمورث در ایفای نقشهای منفی ید طولایی داشت.