فرنوش ارسخانی: سینمای ایران، در دهه ۵۰، با ظهور بهرام بیضایی، وارد فاز جدیدی شد. بیضایی با ساخت فیلمهایی همچون «رگبار»، «غریبه و مه» و «چریکهی تارا» فراتر از جریان فیلمسازی آن دوران عمل کرد. سینماگری جسور و برخاسته از تئاتر و ادبیات، که دغدغهی مهم او در طول سالیان فعالیتش، محافظت از فرهنگ و تمدن ایرانی و زبان پارسی بود. بیضایی با متنهای سنگین ادبی و کارگردانی و میزانسن فوقالعاده، در هریک از آثارش خالق جهان جدیدی بود. او طی سالهای متمادی فعالیتش، با تبیین فلسفی، در صدد جستوجوی حقیقت گمشده و حقوق پایمال شده و جایگاه انکارناپذیر زن در فرهنگ و تمدن ایرانی برآمد. اما آنچه مسیر این سینماگر را از دهه ۶۰ به بعد سختتر کرد، توقیف و ممانعت با اکران و ساخت فیلمهایش بود. فیلمهایی که به جای تقدیر در زمانه خود، مهجور واقع شدند و او به دلیل تجربه یاس آور سانسور، از فعالیت کارگردانی در سینما و تئاتر ایران فاصله گرفت. بهرام بیضایی فیلمساز و نمایشنامه نویس تاریخ ساز و ارزشمند، سالهاست در ایران نیست، اما تاثیر او بر پیشرفت سینما و تئاتر ایران، انکار ناپذیر است.
پرویز فنی زاده و پروانه معصومی / رگبار
«رگبار» نخستین فیلم بلند بهرام بیضایی در سینمای ایران است. فیلمی شریف و عاشقانه با ساختار و مضمونی متفاوت نسبت به دیگر آثار بیضایی. «رگبار» حکایت عشق نافرجام یک انسان ساده و وظیفه شناس با بازی صمیمی زنده یاد «پرویز فنی زاده» است. بازیگری فهیم و توانا در نقش معلمی آرمانگرا، که ورودش در مدرسه جدید، سرنوشت متفاوتی را برایش رقم میزند. کاراکتر «آقای حکمتی» بارها در سینما، به خصوص سینمای بعد از انقلاب، تکرار شد، اما فنی زاده، با به کارگیری شیوهای خاص در بازیگری، جایگاهی یگانه به نقش بخشید. سکانس تلخ و پایانیِ، ناکامی آقای حکمتی از تاثیرگذارترین لحظات عاشقانه در سینمای ایران است. «پروانه معصومی» بازیگر نقش «عاطفه» که پس از این فیلم، در «غریبه و مه» و «کلاغ» بیضایی هم حضور پیدا کرد، نخستین سیمای انسانی زن ایرانی در آثار بهرام بیضایی است. دختری زیبا، نجیب و رنج کش که برای آسایش مادر و برادرش، خود را از زندگی عاشقانه محروم میکند.
سوسن تسلیمی / چریکهی تارا
سوسن تسلیمی با قدرت جادویی و اعجاب انگیز خود در پرورداندن نقشهای ناپرورده، به یک مکتب ارزشمند در تاریخ بازیگری سینمای ایران تبدیل شد. هنرمندی اصیل و یگانه که با ظهورش در تئاتر و سینما، ماهیت زن را در آثار نمایشی تغییر داد و با اتخاذ روش نو، استانداردهای بازیگری در ایران را متحول ساخت. «چریکهی تارا» اولین تجربه سینمایی سوسن تسلیمی بود، فیلمی پیشرو در کارگردانی و بازیگری و در فضایی رویاگون و مبهم که هیچ وقت روی پرده نرفت؛ با بازی چشمگیر سوسن تسلیمی در نقش تارا و صدایی تسخیر کننده منطبق بر نوع بازی، که نمادی از عشق، قدرت و زمین است. «چریکهی تارا» در کنار دیگر نقشهای ماندگار تسلیمی، نمونهی شاخصی برای یادگیری و تمرین بازیگری است.
سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی، امین تارخ / مرگ یزدگرد
«مرگ یزدگرد» بزرگترین شاهکار هنری و میراث ماندگار بهرام بیضایی در سینمای ایران است. روایت چندوجهی برای بازشناسی یک واقعه ابهام زا تاریخی، با تکیه بر زبان اصیل و کهن پارسی (زبان فراموش شده فرهنگ معاصر). «مرگ یزدگرد» پر از نشانه و مفهوم از تناقضهای میان تاریخ و نفس و اندیشه انسان، نمادهای سیاسی و اجتماعی، نکات ریز و درشت روانشناسانه است. «سوسن تسلیمی» با اعتماد به نفس غریبی از مرزهای بازیگری عبور کرده و با یک بازی پرتحرک و دیالوگهای سخت و دیرفهم، در عمیق ترین شکل ممکن، «زن آسیابان» (شاه نقش مرگ یزگرد) را جلوی دوربین زیست میکند. هیجان پرجلوه تسلیمی در تکنیک بازی در بازی، مخاطب را متحیر میکند. «مهدی هاشمی» و «امین تارخ»، بازیگرانی برخاسته از تئاتر، در نقش «آسیابان» و «سردار»، به واسطه حضور پرفروغشان در این اثر، به عنوان بازیگران حرفهای و ارزشمند تثبیت شدند.
سوسن تسلیمی و عدنان عفراویان / باشو غریبه کوچک
«سوسن تسلیمی» در «باشو غریبه کوچک»، سادهترین و آشناترین سیمای حقیقی انسان است. تسلیمی در «باشو…»، کمال مطلوب هنر بازیگری است. او به واسطه ارتباط عمیق و لطیف با فرهنگ و گویش گیلکی و بدعت در نگاهها و حرکات، تصاویر و لحظههای شگرف، باشکوه و ستایش برانگیز را در بازیگری خلق کرده. نقش و نگارها و سایههای تمام رنگی او بر نایی جان، از جنس زیبایی پایان ناپذیر طبیعت است. سوسن تسلیمی در «باشو»، گوهر ناب بازیگری است. نایی جان زادهی سرزمین مهر، اقتدار و وحدت است. مادری است برای همه. برای فرزندانش، کودک جنگ زده، طبیعت، پرندگان و حیوانات. «باشو…»، پسر بچه سیه پوست فیلم نیز از معدود نقشهایی است که در تاریخ سینمای کودک و نوجوان به یادماندنی شد. کاراکتری که به تنها تجربه «عدنان عفراویان» در بازیگری تبدیل شد. نوجوان با استعداد اهوازی که بعد از «باشو…» دچار سرنوشت غریبی شد و دیگر نتوانست در سینما بازی کند.
سوسن تسلیمی / شاید وقتی دیگر
سوسن تسلیمی ستون و پایه اصلی آثار بیضایی به شمار میرود. نابغه بی رقیب در بازیگری، که در هریک از آثارش کلکسیونی از حسها و حرکات نو و بیتکرار را به نمایش گذاشت. تسلیمی با حفظ فاصله میان نقشها، با طراوت و انعطاف منحصر به فرد، تمام توانش را، در القای احساسات به کار میگرفت. «شاید وقتی دیگر»، آخرین فعالیت تسلیمی در سینمای ایران بود. اجرای موقعیت مبهم و دشوار پرسوناژ سرگشته و پریشان «کیان»، نقش آفرینی ارزشمند دیگر از این هنرمند پرآوازه بود. سوسن تسلیمی در «شاید وقتی دیگر»، شمایلی سرد و ناآرام از یک زن تلخکام در جامعه مدرن است که دچار بحران هویت شده. تسلیمی علاوه بر کیان، دو نقش کوتاه دیگر را هم در این فیلم ایفا کرد.
جمیله شیخی / مسافران
«مسافران» کهکشانی از شخصیتهای اصلی و فرعی است. فضیلت حضور در «مسافران» برای هر یک از بازیگرانش، آورده و شهرت به ارمغان آورد. اما «جمیله شیخی»، در فضای ناهمگون «مسافران»، بیهیچ هیاهو و درشت نمایی بهترین بازیگر فیلم است. «خانم بزرگ» مجموعهای از رنج و شادی است. شخصیتی در میان واقعیت و خیال، که بدون جلوهگری خاصی، در قالبی تماشایی قرار گرفته است. زنده یاد جمیله شیخی، در سینما، تئاتر و تلویزیون، شمایل تثبیت شدهای از زنان سالخوردهی با اقتدار و بی پروا بود. زنی باذکاوت و دقیق که هیچ وقت ظاهر ترحم آمیز نداشت. نگاه نافذ و مطمئنی داشت و احساسات و عواطفش با ظرافت خاصی پشت چهره سرد و اسرار آمیزش پنهان میشدند.
مژده شمسایی / سگ کشی
«سگ کشی» تلخترین و پرنوسانترین فیلم بهرام بیضایی است. حکایتی غریب و ناخوشایند از موقعیت زن در فضای ناعادلانه و بی رحمانه. که نامردمیها و نامردیها، کالبد و روان او را شرحه شرحه میکند. «گلرخ کمالی»، حکایت دیرینه زن در تاریخ و تمدن ماست. موجودی مقدس، پیچیده و ظریف که نیمه مستعد او همچنان غریب مانده است. در برابر ایثار، خیانت میبیند و در برابر اعتماد، تجاوز به روح و جسم. گلرخ کمالی نقشی نیست که بتوان فراموش کرد. او تمامیت زن در جامعه یأس آلود و ناامن است. مژده شمسایی در نقش گلرخ کمالی، سقف تواناییهایش را با قدرت و جسارتی قابل توجه به نمایش گذاشت. با فرسنگها فاصله از ماهرخِ «مسافران». گلرخ کمالی در «سگ کشی»، سه شخصیت مجزاست: زن سخت و شجاع در صدد نجات همسر، زن ناآرام و شکننده پس از تجاوز و زن منتقم و زخم خورده پس از خیانت.
مجید مظفری و داریوش ارجمند / سگ کشی
همکاری پیاپی «مجید مظفری» با بهرام بیضایی، جزو تاثیرگذارترین دوران فعالیتش به شمار میرود. «ناصر معاصر»، یکی از بهترین نقشهای مظفری در کارنامهاش است. مردی مرموز که برای رسیدن به امیالش، شمایل غیر انسانی پیدا میکند. مظفری در نمایش بیرونی ویژگیهای شخصیتی ناصر معاصر، باید چنان دقیق و نامرئی رفتار میکرد که تا پیش از اعترافات جواد مقدم، مخاطب هیچ تردیدی نسبت به او پیدا نکند. نقش کوتاه و تحسین شده «حاجی نقدی» نیز شخصیتی است که به شدت روی قدرت بازیگر استوار است. تاجر زیرک و به ظاهر متدین که در یک آن به مردی چشم چران تبدیل میشود و داریوش ارجمند، با بدعت در نوع نگاهها و هم آمیزی آن با کنشهای خاص رفتاری و تغییر در نوع صدا، ماهیت نقش را در کوتاهترین زمان ممکن به زیبایی ثبت میکند.
مژده شمسایی / وقتی همه خوابیم
هرچقدر بیشتر از زمان آثار بیضایی میگذرد، بیشتر متوجه ارزش مفاهیم فیلمهای او و پیوند نمادین آثارش با واقعیتهای جامعه امروز میشویم. به گمان، منتقدان دیروز فیلم هم، امروز بیشتر متوجه ماهیت «وقتی همه خوابیم» شدهاند. آخرین فیلم بهرام بیضایی، یک انتقاد و بیانیه تند علیه جو ناعادلانه سینماست. فیلمساز، عصبانیت خود را نسبت به فضای مسموم سینما و ابتذال، با صدای بلند اعلام میکند. جایی که قدرت در دست فیلمساز متفکر نیست و ذات هنر به سخره گرفته میشود! بیضایی از حقوق پایمال شدهی بازیگر صاحب خرد و اندیشه در فضای ناعادلانه سینما نیز میگوید. «مژده شمسایی» در نقش «پرند پایا»، بازیگر دغدغهمند سینماست که در فضای سالم و حرفهای رشد کرده اما با ورود بازیگران بیسواد و بیریشه در حرفهاش، موقعیت هنریاش به خطر میافتد.