در اکثر فیلمهای اصغر فرهادی با سکانسهایی مواجهیم که به این سادگیها از ذهنمان بیرون نمیرود. بعضی از این سکانسها عاطفهمان را درگیر میکنند و بعضی دیگر چنان چالشی به وجود میآورند که روی تمام اتفاقهای بعدی فیلم اثر میگذارند. فردا یکشنبه 17 اردیبهشت، تولد اصغر فرهادی است و به این بهانه، مروری داریم بر سکانسهای اثرگذار و ماندگار او.
به گزارش فیلمنیوز، سکانسهای ماندگارهر فیلم توسط تحریریه فیلمنیوز انتخاب شدهاند و ممکن است با سکانسهای انتخابی مخاطبان و منتقدان و نویسندگان سینمایی تفاوهایی داشته باشد. در ادامه مروریی داریم بر نفسگیرترین لحظات آثار اصغر فرهادی.
رقص در غبار| 1381
اوج داستان فیلم «رقص در غبار» در سکانسهای پایانی اتفاق میافتد. نظر و مرد مارگیر از ابتدا مدام باهم چالش دارند. مرد مارگیر حوصله معاشرت با نظر را ندارد و مدام او را از خودش میراند. تا سکانسی که مار سمی دست نظر را نیش میزند. گزیده شدن انگشت نظر با لرزشی که به بدنش میافتد و فریادهایی که از درد میکشد تا جایی که مرد مارگیر تنها راه چاره را قطع انگشت او میداند، سکانس نفسگیر فیلم است. مارگیر برای جلوگیری از نفوذ سم به داخل بدن مجبور میشود انگشت گزیدهشده را که اتفاقا همان انگشت حلقه نظر است با انبر قطع کند و داخل یخ بیندازد تا احتمال پیوند آن وجود داشته باشد. مرد مدام به نظر میگوید که اگر انگشتش را قطع نکند تا ده دقیقه دیگر بیشتر زنده نمیماند. چون سم وارد خونش میشود و به قلبش میرسد. نظر بین دوراهی مرگ و زندگی بدون انگشت میماند و از آنجایی که فرصتی ندارد، مجبور میشود به قطع انگشت رضایت دهد.
شهر زیبا|1382
فیلم «شهرزیبا» در رابطه با اعدام پسر جوانی به اسم اکبر است که با رسیدن به سن هجده سالگی قرار است اجرا شود. علا دوست اکبر بعد از آزادی از زندان سراغ فیروزه، خواهر اکبر میرود تا باهم از ولی دم رضایت بگیرند. پدر مقتول روی قصاص پافشاری میکند و نهایتا در ازای ازدواج اعلا با دختر معلولشان راضی میشود از اعدام بگذرد. یکی از سکانسهای مهم فیلم جایی است که فیروزه متوجه شرط خانواده مقتول میشود و علیرغم علاقهای که به اعلا دارد، تظاهر میکند که هیچ حسی نداردو خودش را پنهان میکند تا شرط اجرا شود. در این سکانس اعلا به درخانه فیروزه میرود و مدام زنگ میزند اما فیروزه در اتاق مشرف به خیابان پشت پرده مخفی میشود و بغض میکند. در تمام مدتی که اعلا زنگ میزند، پشت پرده سیگار میکشد.
چهارشنبهسوری| 1384
یکی از درخشانترین سکانسهای «چهارشنبهسوری»، به دعوای میان مرتضی و مژده برمیگردد. جایی که دست مژده برای تعقیب همسرش مرتضی رو شده و مرتضی به خانه برگشته تا تکلیف ماجرا را روشن کند. در این سکانس همه چیز آنقدر دقیق کنار هم قرار گرفته که مخاطبان کاملا باور میکنند مژده بیمار روانی است و به خاطر ذهن شکاکش همه چیز را به شکلی وارونه دریافت میکند. در این بین روحانگیز، کارگر خانه هم وارد ماجرا میشود و با یک دروغ مصلحتی، بر شکاک بودن مژده مهر تایید میزند. این سکانس پرتلاطم بعد از دخالت روحانگیز، آرام میشود و مژده و مرتضی سر یک میز مینشینند و دیگر دعوایی بینشان نیست. بیگناهی مرتضی در این سکانس اثبات میشود و از این جهت است که چند سکانس بعد وقتی زن همسایه را در ماشین او میبینیم شوکه میشویم.
درباره الی| 1387
«درباره الی» پر از سکانسهای به یادماندنی است. از سکانس پانتومیم شب اول گرفته تا دیالوگ ماندگار احمد و الی موقع خرید و دعوای سپیده و امیر و موقعیت بحرانی و حساس پایان فیلم که با حضور شخصیت علیرضا رقم میخورد، با اینحال اما ماندگارترین سکانس فیلم «درباره الی»، جایی است که بعد از یک شب شاد و پرخاطره، شوک اصلی با غرق شدن بچه رقم میخورد. تلاش و تقلای دستهجمعی برای نجات بچه تا زمانی که بالاخره از آب بیرون میآید و نفس میکشد، آنقدر طبیعی و مهیج از آب درآمده که مخاطب احساس میکند درست کنار همان ساحل ایستاده و بدون دخالت دوربین، درحال تجربه این التهاب است. بدون استثنا میتوان لقب مهمترین سکانس فیلم را به همان اختصاص داد؛ سکانسی که موجب میشود فضای فیلم از آن به بعد سمتوسوی دیگری پیدا کند.
جدایی نادر از سیمین| 1389
در فیلم «جدایی نادر از سیمین» با سکانسهای مهم زیادی روبهرو هستیم. مثل سکانس گریه نادر به هنگام شستوشوی پدر و دیدن کبودیهای بدنش، یا سکانسی که در آن راضیه همه چیز را برای حجت فاش میکند و دست روی قرآن نمیگذاردو…. با اینحال ماندگارترین سکانس فیلم «جدایی نادر از سیمین» در دادگاه اتفاق میافتد. جایی که بین نادر و حجت درگیری پیش میآید. حجت به خاطر سقط جنین همسرش ناراحت است و میخواهد هرطور شده ثابت کند که نادر با وجود اینکه میدانسته همسرش باردار است، او را هول داده و باعث مرگ فرزندش شده. آنقدر عصبی است که بازپرس پرونده هم میتوپد و بالاخره به زور او را از اتاق بیرون میکنند. در خلال بیرون رفتن مدام دادوهوار میکند به در میکوبد. علاوه بر جذابیت این سکانس، شهاب حسینی هم بازی درخشانی از خودش به نمایش میگذارد.
گذشته | 1392
یکی از سکانسهای مهم فیلم «گذشته» در پایان فیلم و داخل بیمارستان رقم میخورد. دکتر به سمیر گفته است که اگر بوهای آشنا به مشام همسرش برسد احتمال به هوش آمدن او وجود دارد. سمیر شیشههای عطر مورد علاقه همسرش را به بیمارستان میبرد. زن هیچ واکنشی ندارد. تا اینکه سمیر برمیگردد و عطر خودش را به گردنش میزند، کنار همسرش میایستد و به او میگوید که اگر بویی حس میکند انگشتش را فشار دهد. همان لحظه قطره اشکی از چشم همسر سمیر فرو میریزد که از دید سمیر پنهان میماند اما مخاطبان کاملا آن را میبینند. بعد دوربین روی دست همسیر و همسرش میرود و درحالیکه سمیر منتظر واکنش همسرش است فیلم به پایان میرسد.
فروشنده | 1394
نفسگیرترین سکانس فیلم «فروشنده» جایی است که خانواده پیرمرد به خانه قبلی عماد آمدهاند تا او را با خودشان ببرند. جز پیرمرد و عماد و رعنا هیچکس از پیشینه ماجرا خبری ندارد. همسر پیرمرد قربانصدقهاش میرود و مدام نگرانیاش را ابراز میکند. چهره پیرمرد درهم شکسته میشود و از فکر فاش شدن رازش نفسش بند میآید. همان موقع است که عماد از پیرمرد میخواهد با او به اتاق برود. پیرمرد با قدمهای سنگین پیش میرود. عماد در را میبندد و کیسه وسایلی را که آن شب در خانه عماد و رعنا جا گذاشته میدهد دستش. مدام در طول اتاق راه میرود اما نمیتواند خشمش را کنترل کند و نهایتا یک چک توی گوش پیرمرد میخواباند؛ چکی که مقدمهای برای ایستادن قلب پیرمرد در راهپله میشود.
همه میدانند|1397
مهمترین سکانس فیلم «همه میدانند» در ارتباط مستقیم با عنوان فیلم هم هست. از ابتدای فیلم مشخص میشود لورا و پاکو که حالا سالهاست از هم خبری ندارند، در جوانی بهم علاقهمند بودهاند و این ماجرا را همه مردم این شهر کوچک میدانند. این رابطه احساسی اما زمانی اهمیت پیدا میکند که ایرنه، دختر لورا در شب عروسی خالهاش ربوده میشود و تنها کسی که میتواند گره را باز کند پاکو است. اینجاست که لورا در سکانس مورد نظر واقعیت را فاش میکند و میگوید ایرنه دختر پاکو است و همسرش هم از این مسئله خبر دارد. پاکو که هیچوقت همسری نداشته حالا وارد چالشی جدی میشود تا دخترش را نجات دهد. این سکانس علاوه بر اینکه شوک بزرگی به مخاطبان وارد میکند، ادامه مسیر فیلم را هم به سمتوسوی دیگری میبرد.
قهرمان | 1400
مهمترین سکانس فیلم «قهرمان» جایی است که رحیم بعد از درگیر شدن با بهرام، برادر همسر سابقش، با چشمهای ورمکرده، به خیریه میرود و به او میگویند دختر بهرام فیلم این درگیری را برایشان فرستاده و گفته اگر چک و پولهای پدرش تا فردا صاف نشود، آن را منتشر میکند. رحیم هنوز توضیحی برای این ماجرا نداده که مدیر خیریه به او میگوید از فرمانداری زنگ زدهاند و گفتهاند دختری که روز درگیری همراهش بوده و توی فیلم هم هست، رفته فرمانداری و خودش را صاحب طلاها معرفی کرده. رحیم مجبور میشود برایشان توضیح دهد که طلاها را دختر پیدا کرده بوده اما مدیر زندان از او خواسته دروغ بگوید اما هیچکس حرفش را باور نمیکند. رحیم هرکاری میکند نمیتواند قهرمانیاش را اثبات کند و پولی را که برای طلبش جمع شده هم از دست میدهد.