با پخش پانزدهمین قسمت، پرونده سریال «آفتاب پرست» در شبکه خانگی بسته شد. سریالی که بیش از همه آزمون سخت پژمان جمشیدی بحساب می آمد.آزمونی که او از آن جان سالم به در میبرد اما حمیدرضا آذرنگ و باران کوثری نمیتوانند از پس آن بربیایند به نوعی مردود میشوند.
«آفتاب پرست» هشتمین سریال برزو نیک نژاد است که باز هم در ژانر کمدی ساخته شد. او در تلویزیون 6 سریال و در شبکه خانگی دو سریال کارگردانی کرده: «ساخت ایران 2» و «آفتاب پرست». تجربه نه چندان خوب مخاطبان از فصل دوم «ساخت ایران» مهم ترین زنگ خطر برای نیک نژاد پیش از ساخت دومین سریال خانگی اش بود. او این بار موفق تر عمل کرد ، اما «آفتاب پرست» به دلیل فقدان ایده های نو در کارگردانی از یک اثر متوسط فراتر نرفت. طبعا بخشی از ایرادها متوجه فیلمنامه است اما در یک اثر کمدی ، این کارگردان است که می تواند با خلق موقعیت های مختلف و نیز شخصیت پردازی های غیر کلیشه ای، محصولی «ویژه» عرضه کند. سریال در لحظات بسیاری به آثار کمدی تلویزیونی پهلو می زد؛ چه در نوع قاب بندی و چه شیوه روایت داستان و حتی لحظات کمدی.
«آفتاب پرست» با نام «جواد پورشه» قرار بود به شکل سینمایی ساخته شود. این تصمیم به زمانی برمی گردد که کرونا روی پروژه های مختلف سایه انداخته بود. به دلیل مشغله پژمان جمشیدی سازندگان دست نگه داشتند تا او به تعهدات دیگر برسد. در این فاصله، فیلمنامه دستخوش تغییر شد و در نهایت در قالب سریالی با نام «آفتاب پرست» کلید خورد. خطر کرونا هم رفع شده بود و سازندگان با خیال راحت مشغول به کار شدند.
امیر برادران در مقام نویسنده، چند قصه را در هم تنید و در عین حال محور روایت اصلی را زندگی شخصی به نام جمال پورشه (پژمان جمشیدی) قرار داد. جمال پس از آزادی از زندان تغییر هویت می دهد و دیگران گمان می کنند فرزند مردی موجه به نام حاج آقا پورشه است. او ناخواسته! پرچم مبارزه با فساد دست می گیرد و زندگی اش با مفسدان اقتصادی و دیگران گره می خورد.
جمشیدی که طی این سال ها توانایی خود در خلق شخصیت های جدی و کمدی را به شکل همزمان اثبات کرده است،کاری سخت در «آفتاب پرست» پیش رو داشت. چالش های او در قسمت های اول بخوبی مشهود بود که تلاش می کرد ، شخصیت جمال شبیه فریبزر «زیرخاکی» نباشد. با این حال جمشیدی در شروع «آفتاب پرست» نتوانست مرز پررنگی بین دو کاراکتر ایجاد کند و کارگردان هم کمکی که باید به او نکرد. با گذشت چند قسمت اما ، جمال هویتی مستقل یافت و گفتار و کردار او از فریبرز فاصله گرفت. در نهایت جمشیدی توانست حق مطلب را بخوبی ادا کند و سهمی زیادی از ایجاد خنده و موقعیت های کمدی «آفتاب پرست» را به نام خود سند بزند.
حمیدرضا آذرنگ، زوج جمشیدی در سریال را شکل می دهد. او بازیگری توانا است اما این جا نتوانست پارتنر خوبی برای جمشیدی باشد. او ضربه اصلی را از کلیشه های شخصیت نادان و عاشق پیشه خورد.
همین اتفاق برای باران کوثری در نقش یک خبرنگار رخ داد. خانم گیرایی قرار بود، کاریکاتوری از یک خبرنگار به اصطلاح دغدغه مند باشد اما کارگردان و بازیگر نتوانستند مرزی میان «واقعیت» و «تخیل رها شده » بکشند و دود آن به چشم بازیگری توانمند به نام باران کوثری رفت.
ایده محوری «آفتاب پرست» یعنی قرار گرفتن یک شخصیت در موقعیت اشتباهی، تکراری است و بارها مورد استفاده فیلم ها و سریال ها قرار گرفته. از جمله «مارمولک» ، «لیلی با من است»، «زیرخاکی» و … . سازندگان «آفتاب پرست» نیز از همین الگو بهره بردند اما افزوده کافی برای ایجاد تفاوت محسوس ، با ساخته های پیشین نداشتند. به همین خاطر است که «آفتاب پرست» صرفا به مذاق کسانی خوش آمد که برای تماشای کمدی، سلیقه ای سخت گیرانه ندارند. خاص پسندها اما با موقعیت ها، شوخی ها و روند کلی داستان چنین آثاری نمی توانند ارتباط بگیرند.