وقتی بسیار جوان بود به تهران آمد، مثل خیلی از بچههای شهرستانی که برای رسیدن به اهدافشان به پایتخت سفر میکنن تا رویایشان را بسازند؛ اما او یک رویا بیشتر نداشت آن بازیگری بود.
در ابتدا دست به هر کاری میزد تا خود را اثبات کند؛ از اجرای برنامهای تلویزیونی تا بازی در تئاترهای دانشجویی. بسیاری از افرادی که جزو مخاطبان جدی تئاتر به حساب نمیآیند، او را با «عصبانی نیستم» میشناسند.
از همان زمان که نقش اصلی فیلم درمیشیان را بازی کرد، بسیاری از منتقدان نوید ظهور یک بازیگر شش دانگ را به سینمای ایران دادند.
او برای بازی در اولین حضور جدی سینماییاش توانست سیمرغ بلورین جشنواره فجر را کسب کند، اما آن سیمرغ هیچ وقت به دستش نرسید.
شاید این اتفاق برای هر بازیگری میافتاد تا مدتها از بازیگری فاصله میگرفت و شاید اصلا مسیرش منحرف میشد، اما او غم بزرگش را به کار بزرگ تبدیل کرد و تنها دو سال بعد از آن اتفاق به سراغ نقشی رفت که همچنان بخشی از دیالوگ او تکه کلام بسیاری از مردم است و آن محسن «ابد و یک روز» بود.
او با این نقش اولین سیمرغش را کسب کرد اما وقتی که برای دریافت آن به روی سن رفت پشت میکروفون ایستاد و به حاضران نگاه کرد و پس از ابراز علاقه به آنها، بدون اینکه حرفی بزند از روی سن پایین آمد.
یکسال پس از «ابد و یک روز»، با «بدون تاریخ بدون امضا» به جشنواره فجر آمد و باز هم سیمرغ دیگری را به خانه برد تا در مجموع ۲ اما بخوانید ۳ سیمرغ روی طاقچه اتاقش بگذارد.
حالا دیگر او تبدیل به بازیگری شده که از کارگردان تا تهیه کننده برای حضورش در هر کاری سر و دست میشکنند؛ چون میدانند وقتی نام محمدزاده به عنوان بازیگر اثری مطرح شود مخاطبان برای تماشای او صفهای طولانی را تشکیل میدهند.
همین حالا که «متری شیش و نیم» را روی پرده دارد، دیالوگ معروف او توسط بسیاری از کاربران باز نشر میشود این یعنی نوید محمدزاده «ترند» شبکههای اجتماعی است و خودش هم تبدیل به «برند» شده است.
او ثمره سالها تلاشش را از مردم گرفته چون آنها برای او به سینما میروند، دیالوگهایش را باز نشر میکند و زیر هر پستاش کامنت میگذارند و لایکش میکنند.
این ببر کورد فروردینی حالا فاتح شیر ونیز است و آن جوان شهرستانی دیگر تبدیل به ستارهای شده که دیگر نمیتوان به آسانی از کنار نامش عبور کرد.