صدف فاطمی | به نظر اصلا منطقی نمیآید. با هیچ استدلالی جور نیست. در وضعیتی که هر کدام از ما گیر افتادهایم میان هزاران فکر و خیال و نگرانی، خبر مرگ ناگهانی بازیگری در آمریکا قاعدتا نباید اشکمان را سرازیر کند. اما کجای این زندگی و این روزها بر مدار منطق است که این یکی باشد. بله. با شنیدن خبر مرگ میتو پری، اشک ما درآمد. هقهقکنان زدیم زیر گریه.
به گزارش فیلمنیوز، متیو پری برای ما فقط یک بازیگر آمریکایی نبود. او رفیق روزها و شبهای سخت و تلخ خیلی از ماها بود. وقتی خبر رسید پیکر بیجانش در جکوزی خانهاش پیدا شده، بغض بیخ گلویمان چسبید. مگر میشود بازیگر دوستداشتنی نقش چندلر بینگ در سریال محبوبمان «فرندز» دیگر نباشد؟ آن همه خاطرات و آن همه سکانسهایی که با او ساخته بودیم چه میشود حالا؟ ما با «فرندز» زندگیها کردهایم. روزها و شبهایی که از غم به خودمان میپیچیدیم، دکمه پِلی را فشار دادهایم و خودمان را سپردهایم به شوخیهای چندلر، به مانیکا، راس، ریچل، جویی، فیبی. به آن جمع شش نفره حال خوبکن.
سیتکام تلویزیونی «فرندز» برای بسیاری از ما فقط یک سریال نبوده که اپیزودها و فصلهایش را یکی پس از دیگری ببینیم و کنار اسمش تیک بزنیم که این یکی را هم دیدیم و تمام. تجربهای خاص بوده از یک زندگی خاصتر. انگار که آن شش نفر دستت را بگیرند و ببرند به آن زندگی رویایی که همیشه آرزویش را داشتی. آن دوستی صمیمی و یکرنگ که تمام ویژگیهای ارتباط انسانی را دارد. آن فانتزی رفاقت که رویای بسیاری از ماست. هر چند غیرواقعگرایانه. چرا که نه. بعضی وقتها آدم دوست دارد از زندگی پُرپیچ و تابش فرار کند و دست بیاندازد دور طنابی که تهش تاریکی نیست. این است که در بزنگاههایی که زندگی سر ناسازگاری برمیدارد، ما پناه میبریم به این آدمها. به این دوستانی که آن طرف پرده نقرهای برای خودمان ساختهایم و در خوشحالترین و دردناکترین لحظهها میتوانیم رویشان حساب کنیم.
حالا یکی از آنها کم شده. چندلر بینگ دیگر نیست. او در یکی از قسمتهای «فرندز» میگوید «حدس میزنم من اولین نفری هستم که میمیره.» همین هم شد. از آن جمع ناب، متیو پری کم شده. او در تمامی چند سال گذشته بارها به اعتیادش و چالشهای روحی کُشندهای که برایش به همراه داشته اشاره کرده. به این که در پس آن طنز و شوخطبعی چقدر خسته و مچاله و ترسان است. از خودش. از آدمها. از زندگی. از هر چیز سادهای که میتواند لذتبخش باشد. متیو پری حال و هوایش، خاطراتش، آنچه از سر گذرانده و چیزی که با «فرندز» تجربه کرده را در کتابی به نام «فرندز؛ زندگی و خاطرات متیو پری» جمع کرده. جایی در کتاب نوشته:« اغلب اوقات این افکار آزاردهنده به سراغم میآیند که من کافی نیستم، من مهم نیستم، من زیادی نیازمند توجهم. افکاری که معذبم میکنند. من نیازمند عشقم؛ اما به عشق اعتماد ندارم. اگر از نقش بازی کردن دست بردارم و چندلر نباشم و شخصیت واقعیام را بروز بدهم، شاید مورد توجهتان قرار بگیرم، اما از آن بدتر این است که مورد توجهتان قرار بگیرم و بعد من را تنها بگذارید. و خب چنین اتفاقی برایم قابل تحمل نیست. از پسش برنمیآیم. یعنی دیگر نمیتوانم. این کار من را به ذرهای غبار تبدیل میکند و به کلی از بین میبرد.» چقدر این فکرها مثل خوره به جانش افتاده و با آنها جنگیده. چقدر روح خستهش را پشت کلمات و عبارتهای خندهدار پنهان کرده. او دیالوگ معروفی در سریال «فرندز» داشت که میگفت:« سلام، من چندلرم. وقتی احساس ناراحتی میکنم، جوک میسازم.» و چقدر تو ناراحت و رنجیدهخاطر بودی چندلر بینگ که تمام غمهایت را پشت آن شوخیهای خلاقانه پنهان میکردی. حالا تو رفتهای. همانطور که خودت حدس میزدی، تو اونی بودی که اول از همه مُرد. با جای خالیت چه کنیم؟ با تمامی سکانسهایی که از تو و شوخیهایت پُر است.
برای مایی که چندین سال است یاد گرفتهایم در سختترین روزها با «فرندز» بیاییم بالا نفس بگیریم، نبودن متیو پری، فقط مرگ یک بازیگر نیست. ما یک «دوست» را از دست دادهایم.
همین سریالهای خودمون .. سریال طنز خانه به دوش رمضان ۸۳ چقدر مردم خاطره داشتن حمید لولایی بنده خدا پارسال در دورهمی مهران مدیری میگفت که با رفتن عطاران از تلویزیون من یتیم شدم چرا باید اینو بگه و بگه هنوز هم دنبال همون گروه سریال خانه به دوش هستم … بعد از ۲۰ سال چه سریالی طنز ساخته شد که پیامی مثل همین سریال و بده از درد و نداری و بیپولی بگه از آواره شدن بگه تو همین سریال دیدیم دیگه که ماشا الله به خاطره فقر و بیپولی آواره بود و آبروش رفت
نتونستم این متن زیبا رو بخونم و نظرم رو ندم به تمامشون صحه میزارم و یک چیزی رو اضافه میکنم ما نه در کلام و سخن به معنای واقعی کلمه یه دوست رو از دست دادیم، تسلیت میگم به دوستان دیگرم…