صدف فاطمی | به زعم خیلیها، «دیوار» یکی از بهترین فیلمهاییست که سینمای هند تا امروز به خود دیده؛ یک آمیتاب باچان درجه یک دارد و یک قصه کششدارِ به اندازه. ترکیب درست و به جایی از سکانسهای اکشن که در ملغمهای از احساسات و عواطف خانوادگی در آمیخته و در نهایت مخاطب را مدام به قضاوت وا میدارد. خانوادهای که بنای مبارزه با ظلم رفته بر کارگرها را دارند اما دست بر قضا، زندگیشان در هر پیچ و خمی یک بار تاب میخورد و هر تاب آن، یک فصل جدید از یک قصه پِرغصه را رقم میزند.
داستانهایشان را بیشتر با رقص و آوازهای هماهنگ ناگهانی به یاد میآوریم. سکانسهایی که دختر و پسری دلباخته یکدیگر شدهاند و ستونی هست و حرکات موزونی و قصههای رسیدن و نرسیدنهایی که با موزیکهای کشوقوسدار همراه میشود. سینمای هند در سالهای اخیر اما خیلی فراتر از این حرفها رفته. یکی از نمونههای موفق اخیر، فیلم سینمایی «ظرف غذا» ساخته ریتش باترا که سروصدای زیادی راه انداخت و نگاههای بسیاری را به خود جلب کرد. اما فارغ از تمامی اتفاقهای خوبی که در طول چندین سال گذشته در بالیوود رد درشتی از آنها دیده میشود، سر نخ این مسیر را که بگیریم به فیلمهای پرمخاطب دیگری هم میرسیم که سالها قبل و آن زمانی که شاید اینقدر این سینما و این تیپ نمایشها مخاطب زیادی نداشته، موفق شدهاند در دل تاریکی، شعمی روشن کنند. مثلا دیوار یا «Deewaar»، ساختهی یاش چوپرا، با بازی بینظیر آمیتاب باچان.
قصهای که از دل درد و رنج زندگی کارگری و مشکلاتی که این قشر با آن دست و پنجه نرم میکنند شروع میشود و میرسد به بند ناف خانوادگی و جایی که مادر مقابل دو پسرش قرار میگیرد و باید بنا را بگذارد به انتخاب. دو پسری که از بچگی آنها را به چنگ و دندان کشیده تا قد بکشند و عصای روزهای پیریاش باشند، حالا مقابل هم ایستادهاند. در دو نقطه کاملا متضاد.
داستان فیلم «دیوار» با به تصویر کشیدن رهبری قدرتمند اتحادیه کارگری شروع میشود. جایی که آناند ورما تلاش میکند زندگی کارگران در حال مبارزه را تکانی بدهد. او با همسرش سومیترا و دو پسر کوچکشان ویجی و راوی زندگی ساده و معمولیشان را میگذرانند. میخواهد علیه استکبار و ظلمی که به کارگرها میرود، قد علم کند. سر خط مبارزه میایستد و کارگرهای دیگر را پشت سرش ریسه میکند که بروند در دل داستان و از حقشان کوتاه نیایند. این وسط بدری پراساد که تاجر فاسدیست بُراق میشود که آناند را سر جایش بنشاند و صدای اعتراض کارگرها را خفه کند. میداند آنها همه از آناند خط میگیرند. این است که زندگی آناند را نشانه میگیرد و تهدیدش میکند که باید دست از اعتراض و مبارزه بردارد وگرنه به جای تذکر و تهدید، جان زن و پسرهایش را تمام میکند. آناند ناچار میشود کوتاه بیاید. جان خانوادهاش در میان بوده. تهدیدها امانش را بُریده و پراساد هم شوخی ندارد. از اعتراضهای خود کوتاه میآید و همین بساط دیگری را اینبار از سوی کارگرها برایش دست و پا میکند. کارگرها کوتاه آمدن آناند در مقابل پراساد را ور نمیتابند و بیخبر از تهدیدها و ارعابهایی که با آنها مواجه بوده، علیهش متحد میشوند. آناند مورد تمسخر و آزار کارگرها قرار میگیرد و در نهایت با سری خم و روحی مچاله، آن شهر را برای همیشه ترک میکند. سومیترا میماند و دو پسر کوچک و تنهایی و فقر. خشم و کینه کارگرها اما به رفتن آناند از آن شهر و دیار ختم نمیشود و ویجی را گیر میاندازند و روی بازوی چپش یک خط یادگاری خالکوبی میکنند؛ «پدر من یک دزد است.»
سومیترا میرسد به ته خطِ ناچاری. جان پسرهایش در امان نیست. دست ویجی و راوی را میگیرد و میبردشان بمبئی. به عنوان یک کارگر روزمزد زورش را میزند تا یک زندگی آرام و بیحاشیهای در محلهای فقیرنشین برای پسرها دست و پا کند.
پسرها بزرگ میشوند. ویجی با بازی خوب و درجه یک آمیتاب باچان و راوی با بازیِ ششی کاپور، حالا جای دیگری از زندگی ایستادهاند. قد کشیده و راهشان را باید انتخاب کنند. رنجِ مادر و سختیهایی که تا امروز کشیده را روی دوششان دارند و از طرفی اتفاقاتی که باعث و بانیاش پدر بوده هم در خاطرهشان تلمبار مانده. ویجی اما به جز تمام تلخیهایی که روی روح و روانش خط انداخته، یک نوشته هم روی بازویش دارد. جملهای که روی بدنش خطاطی شده تا یاد و خاطره آن روزهای تلخ به این سادگیها برایش محو نشود. کارش را در یک کفاشی شروع میکند و بعد کارگر اسکله میشود و در جریان یک درگیری، با قماش تبهکاری بُر میخورد که مسیر زندگیاش را به جای دیگری میبرند. میشود نقطه مقابل راوی؛ برادری که حالا افسر پلیس است و مدارج و افتخارات زیادی در این حرفه کسب کرده. سرنوشت حالا برگ دیگری برای این خانواده رو کرده. معادلات دنیا طور دیگری چیده شده و این دو برادر به جای همراهی با یکدیگر و مادرشان، ایستادهاند مقابل یکدیگر. آنها دو سر میدان و مادر میانشان. ناچار به انتخاب.
به زعم خیلیها، «دیوار» یکی از بهترین فیلمهاییست که سینمای هند تا امروز به خود دیده؛ یک آمیتاب باچان درجه یک دارد و یک قصه کششدارِ به اندازه. ترکیب درست و به جایی از سکانسهای اکشن که در ملغمهای از احساسات و عواطف خانوادگی در آمیخته و در نهایت مخاطب را مدام به قضاوت وا میدارد. خانوادهای که بنای مبارزه با ظلم رفته بر کارگرها را دارند اما دست بر قضا، زندگیشان در هر پیچ و خمی یک بار تاب میخورد و هر تاب آن، یک فصل جدید از یک قصه پُِرغصه را رقم میزند.
کاناپه | قسمت هفتم | دیوار | نویسنده: سلیم جاوید | کارگردان: یاش چوپرا | تهیهکننده : گلشن رای | بازیگران : آمیتاب باچان/ شاشی کاپور/ پروین بابی/ نیتو سینگ | آی ام دی بی 8 از 10