صدف فاطمی | فیلم «سلطان قلبها» که به عنوان یکی از محبوبترین فیلمهای سینمای ایران در یاد خیلیها مانده. محمدعلی فردین فیلمنامه را نوشت، خودش جلوی دوربین در نقش سعید حاضر شد و خودش هم فیلم را کارگردانی کرد. یعنی سنگ تمامش را گذاشت برای ساخت اثری که بتواند خطی روی دلها بیاندازد. که همین هم شد. آن قصه ناب و آن بازی خوب آذر شیوا و آن پایان خوش دلگرمکننده که همان برچسب همیشگی فیلمفارسیهاست، همه ویژگیهای ماندگاری یک فیلم را با هم یکجا دارد.
پایان خوش یا هپیاندینگ یکی از آن برچسبهاییست که حساب فیلمفارسیها را از دیگر نمایشهای پرده نقرهای جدا میکند. جوانی خوشبر و رو اما بیپول، در سکانسهای پایانی، درِ رحمت به رویش باز میشود، دلدادههایی از طبقه اجتماعی مختلف، در پایان فیلم به هم میرسند، مادری که گم شده، دقایق آخر پیدا میشود. خلاصه هر سکانس دلچسب دیگری که خیال مخاطب را راحت کند و بغض شوقی هم توی گلو بپیچاند. بماند که حالا پایانِ باز مُد شده و هرچقدر بیشتر معلوم نشود، چی از چه قرار شد، شاید بهتر هم باشد، اما همین ویژگی و شاید خیلی خصوصیات دیگر فیلمفارسیها، همواره از سمت بسیاری از سینماگرها مورد نقد بوده.
حالا اما چند سالی میشود که وضعیت فرق کرده. نگاههای نو و مخاطبهایی که میروند سرنخ سینمای ایران را دنبال میکنند و میآیند جلو، معتقدند تاثیر بسیار مهم فیلمفارسی را در سابقه تاریخی سینما نمیشود نادیده گرفت و پاک کرد. این که قصهاش چقدر عمیق بوده یا سطحی، موسیقی چه جایگاه و شاید مهمتر، ارزشی در این نوع فیلمها داشته یا صنعت اغراق چقدر رنگولعابش در این نوع فیلمها زیاد بوده، هیچکدام باعث نمیشود یادمان برود که «این فیلمها محصول سینما در کشور، با زمینههای فرهنگی و اجتماعی بود؛ به این معنا که فیلمسازها در دورهای به شکلی فیلم میساختند که برای عامه مردم قابل درک باشد و اگر غیر از این بود، سینما سر پا نمیماند. سینما همواره متکی به مردم بوده و هست.» و سینما همواره متکی به تمام المانهاییست که یک فیلم را برای مخاطبش ماندگار و همیشگی میکند. مثل فیلم «سلطان قلبها» که به عنوان یکی از محبوبترین فیلمهای سینمای ایران در یاد خیلیها مانده. بماند که بازی خوب محمدعلی فردین، قصه این فیلم را بیشتر در دلها نشاند، اما در آن دوره و زمان که هنوز سینما تا این حد پیش نرفته بود به سمت پیشرفت، این فیلم در واقع ساختار کهنه موجود را شکست و اعتراضی بود به سینمای یکنواخت آن روزها.
محمدعلی فردین فیلمنامه را نوشت، خودش جلوی دوربین در نقش سعید حاضر شد و خودش هم فیلم را کارگردانی کرد. یعنی سنگ تمامش را گذاشت برای ساخت اثری که بتواند خطی روی دلها بیاندازد. که همین هم شد. آن قصه ناب و آن بازی خوب آذر شیوا و آن پایان خوش دلگرمکننده که همان برچسب همیشگی فیلمفارسیهاست، همه ویژگیهای ماندگاری یک فیلم را با هم یکجا دارد.
فردین با این فیلم لقب «سلطان قلبها» را به نام خودش زد و ترانهش هم که هنوز و همچنان بعد از سالها ورد زبانهاست. اولش هم قرار بود مثل همیشه ایرج به جای فردین بخواند اما درخواست مبلغ بیشتر از سمت ایرج، باعث شد انوشیروان روحانی، آهنگساز ترانه، عارف را پیشنهاد بدهد. فردین و خیلی از دستاندرکاران فیلم، به این جابهجایی اطمینان نداشتند. میترسیدند هر چه رشته بودند، پنبه شود. در نهایت اما بخت با عارف یار بود و ترانه «سلطان قلبها» را در کنار عهدیه خواند و این ترانه هم مثل خود فیلم در خاطر و خاطرهها ماند. و این همان معجزه فیلمهای خوب و ماندگار است؛ همان جایی که مردم هنوز هم هر بار، هر جایی ترانه «سلطان قلبها» پخش میشود، یاد و خاطره بازی خوب محمدعلی فردین و آن فیلم را زنده میکنند. هرچند که سال گذشته و با اتفاق تلخی که برای آن دختر جوان افتاد، حالا دیگر «سلطان قلبها» برای خیلی از ما یادآور سیاهی و تلخی بیپایانیست که جانِ عزیزی بهایش بوده؛ آن صدای سرخوشی که بلندگو را به دست گرفته و در لباس سراسر مشکی با چشمهایی پُر از شوق زندگی، میخواند «یه دل میگه برم برم…» و بعد هم خندهای سر میدهد. و این خنده…
کاناپه | قسمت ششم | سلطان قلبها | نویسنده و کارگردان: محمدعلی فردین | تهیهکننده : مهدی میثاقیه | بازیگران : محمدعلی فردین/ آذر شیوا/ لیلا فروهر/ محمدعلی تبریزیان/ ویکتوریا/ حبیبالله بلور/ جمشید مهرداد/ نیکتاج بصری/ محمدتقی کهنمویی… موسیقی: انوشیروان روحانی | آی ام دی بی 7 از 10