سریال «مگه تموم عمرچندتا بهاره؟» در حالی به قسمت پنجم رسیده است که شخصیتهای اصلی آن به مخاطب معرفی شدهاند. شخصیتهایی برخاسته از دنیای عجیب و غریب قصههای سروش صحت؛ ویژگی هر یک از آنها چیست و تا اینجا چه نقشی در قصه داشتهاند؟
به گزارش فیلمنیوز، محمد صابری در گزارشی ویژه در روزنامه «هفت صبح» به آنالیز شخصیتهای اصلی سریال «مگه همه عمر چندتا بهاره؟» پرداخته است. او گزارش خود را با این مقدمه شروع کرده است :«نمیدانم زمانی که سروش صحت ستون ثابتی به نام «تاکسینوشتهها» در روزنامه اعتماد داشت، چقدر آن را دنبال میکردید؟ نوشتههای بسیار کوتاه که حتی بهسختی میشد آنها را در قالب داستان کوتاه تعریف کرد اما سرشار از حس و حال و آنات خاصی که فقط نظارهگر هوشمندی مانند سروش صحت میتوانست آنها را از دل سادهترین مراودات میان آدمها در عادیترین شرایط آنها در زندگی روزمره استخراج کند. صحت در آن نوشتههای کوتاه تلاش میکرد در مقام یک شنونده، راوی گفتوگوهای معمولی آدمهایی باشد که در مدت حضور در تاکسی، بدون آنکه شناختی از هم داشته باشند، سر صحبت را بازمیکردند و بدون اصرار به رسیدن به نتیجهای مشخص، گفتوگویشان را به پایان میرساندند. صحت نوشتههای مطبوعاتی معروف دیگری هم در طول این سالها داشته که شاخصترین آنها را میتوان بهاریههایش برای ماهنامه فیلم دانست. بهاریههایی که معمولا در کنار نوشتههای دیگر هنرمندان و روزنامهنگاران شاخص در شماره ویژه بهار این نشریه چاپ میشد و ویژگی اصلیشان هم فضای انتزاعی و در عین حال سرشار از سادگی آنها بود. به این سابقه اشاره کردم تا بگویم آنچه امروز در قالب «دنیای عجیب و غریب کاراکترهای سروش صحت» در فضای سریالها و فیلمهایش با آن مواجه میشویم، ریشه در همان نگاه و نگرش نسبت به آدمها و اساسا زندگی دارد. «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» در همین پنج قسمت ابتدایی طیفی از مخاطبان را حسابی شیفته خود کرده است و البته که برخی هم ارتباطی با آن نگرفتهاند؛ مانند هر محصول نمایشی نامتعارف دیگر!»
نام کاراکتر : شاهین | بازیگر : علی مصفا
درباره شخصیت: فرزند بزرگ جلال ربانی است. او و برادرش یعنی شهرام، بعد از درگذشت مادرشان با پدر و پدربزرگ خود زندگی میکردند که براثر یک اتفاق عمویشان فوت میکند و با دو عموزادهشان همخانه میشوند. شاهین و شهرام، پسرعموهای شخصیت اصلی سریال یعنی نیما و خواهرش آزیتا هستند. شاهین بهشدت درونگراست و احتمالا این ویژگیاش در ادامه داستان تعیینکننده خواهد بود.
سهمش از داستان : در قسمت ابتدایی سریال حضور نداشت و خیلی نامحسوس و آرام، دارد سهمش از روایت پررنگ میشود. شاهین از جایی حضور جدیتری در داستان «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» پیدا کرد که در جریان ماجرای تصادف او و نقشی که در فوت عمویش داشته قرار گرفتیم. او بهواسطه خوابآلودگیاش در لحظه تصادف، دچار عذاب وجدان است.
درباره بازیگر: عادت کرده بودیم علی مصفا را در نقشهای جدی بهویژه در موقعیتهای عاشقانه با لیلا حاتمی ببینیم. او بازیگر بهشدت خاصی است و بهسختی میتوان در هر شمایلی تصورش کرد. جدیتی که او در نگاه و بیانش دارد شاید در ظاهر نسبتی با فضای کمدی نداشته باشد اما سروش صحت در «جهان با من برقص» بهخوبی توانست با ایجاد کنتراست میان جدیت مصفا و موقعیتهای احمقانهای که درآن قرار میگرفت، کمدی خلق کند. ایفای نقش در این سریال را هم میتوان در ادامه همان تجربه دانست.
شاخصترین ویژگی: تا اینجا قصه بامزهترین ویژگی شاهین، بیخیال بودن آن نسبت به همه وقایع پیرامون است. او گویی در دنیای شخصی خودش غرق است و به همین دلیل در بسیاری از اتفاقات و بحرانها سعی میکند در حاشیه باقی بماند، حتی اگر مانند ماجرای تصادف، خودش را متهم اصلی قلمداد کند. سفر ناگهانی او به ماتریکس شخصیاش در قسمت پنجم ابعاد ویژهتری به این کاراکتر بخشیده است.
چه نسبتی با دنیای سروش صحت دارد؟ : دنیای آثار سروش صحت، دنیای آدمهای طناز به معنای کلیشهای نیست. یعنی کمتر میتوان کاراکتری را سراغ گرفت که تعمدی در بامزهبازی داشته باشد. صحت شخصیتهایی جدی خلق میکند و در قالب «تضاد» آنها را در موقعیتهای خندهدار قرار میدهد. شاهین نمونهای تاموتمام از این جنس طنازیهای صحت است.
نام کاراکتر : نیما | بازیگر : مجید یوسفی
درباره شخصیت : تا اینجای داستان «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟»، این کاراکتر شخصیت محوری بوده است. نیما ربانی جوانی بیدستوپا در مواجهه با دیگران است. او برادر آزیتا است و بعد از مرگ پدرشان براثر یک تصادف، حالا در طبقه بالایی منزل عمویشان جلال ربانی ساکن شدهاند. این اتفاق البته چندان به مذاق پسرعموی آنها یعنی شهرام خوش نیامده و بخشی از ماجراهای سریال در قالب کشمکش میان شهرام و نیما رقم میخورد. نیما ویژگی دیگری هم دارد و آن بیدستوپایی مفرطش در برابر زنان و بهویژه نامزدش یعنی گلی است!
سهمش از داستان : اشاره کردیم که اساسا داستان سریال تا اینجا برمحوریت وضعیت نیما پیش رفته است. او ابتدا در رابطهاش با گلی دچار چالش شد و در ادامه شاهد دردسرهایی بودیم که بهواسطه بیعرضگیهای او رقم میخورد. البته او نام این بیعرضگیها را «بدشانسی» میگذارد! نیما در محیط کار هم موقعیت متزلزلی دارد و کشمکش میان او و آقای رسولی بهعنوان مدیرش، با ماجرای گم شدن دستنوشته ارزشمند رسولی، به اوج خود رسیده است.
درباره بازیگر: سروش صحت در ادامه توانمندی ویژهای در رونمایی از استعدادهای تازه، اینبار سراغ بازیگر مستعد دیگری رفته است که هرچند در عرصه تئاتر فعالیت داشته اما برای اولینبار است که حضور جدی در مقابل دوربین را تجربه میکند. مجید یوسفی با پخش همان قسمت اول سریال، به چشم مخاطبان آمد و بیراه نیست اگر پیشبینی کنیم، بعد از این شاهد حضور پررنگتر او در بازیگری فیلمها و سریالها خواهیم بود.
شاخصترین ویژگی : نیما بهمعنای واقعی کلمه «حرصدرآر» است! او در هر موقعیتی، عجیبترین تصمیم را میگیرد و غالباً هم تصمیماتش مقدمهای برای رقم خوردن دردسری تازه میشوند!
چه نسبتی با دنیای سروش صحت دارد؟ : تقریبا در همه آثار سروش صحت میتوان رد و نشانی از کاراکترهایی از جنس نیما پیدا کرد. کاراکترهایی که در مقاطعی تا مرز جنون میتوانند حرص مخاطب را از رفتارهای غیرمنطقیشان دربیاورند اما همه کنشها، موضعگیریها و انتخابهایشان بهنوعی صورت اغراقشده کنشها و انتخابهایی هستند که بعید نیست خودمان هم در زندگی روزمره آنها را مرتکب شده باشیم!
نام کاراکتر : آزیتا | بازیگر: گیلدا ویشکی
درباره شخصیت : آزیتا ربانی در خط اصلی داستان، خواهر نیماست و تصویری که از او در قسمتهای ابتدایی دیدهایم، بیشتر از جنس خواهری است که قرار است در مواقع بحرانی، وارد میدان شود و مشکلات را حلوفصل کند. او علاقه ویژهای به شطرنج دارد و یکی از خطوط فرعی در داستان سریال هم به رویاپردازیهای آزیتا برای رسیدن به مدارج حرفهای در این ورزش مربوط میشود. از طرفی او ناگزیر است در مقاطعی برای پادرمیانی میان برادرش نیما و نامزدش گلی، با دایی گلی یعنی بهرام مواجه شود؛ شخصی که به آزیتا گرایش دارد اما حس آزیتا به او چیزی شبیه «چندش» است!
سهمش از داستان : در قسمت ابتدایی، آزیتا در نقش راوی ظاهر شد و او بود که شخصیتهای مختلف را معرفی کرد. هر چه داستان پیش میرود، او هم مانند دیگر کاراکترهای سریال، داستانهای شخصی خودش را پیدا میکند. مانند ماجرای رقابتش با دختری به نام آرزو بر سر بازی «شطرنج» و اینکه حسرت بردن او را دارد.
درباره بازیگر : گیلدا ویشکی هم هرچند پیشتر سابقه نقشآفرینی بر صحنه تئاتر و حتی مقابل دوربین را هم داشته اما حضور در این سریال قطعا برای او حکم سکوی پرتاب را پیدا خواهد کرد. برای همین در تیتراژ ابتدایی نام او هم ذیل عنوان «با معرفی» درج شده است.
شاخصترین ویژگی : او کاراکتری است که ما صدای ذهنش را هم میشنویم و در بخشهایی از داستان، در جایگاه راوی قرار میگیرد. این انتخاب برگرفته از شخصیت خیالپرداز او است. بهیاد بیاورید زمانی که به تماشای سریال «گامبی وزیر» نشسته و خودش را در جایگاه قهرمان اصلی آن سریال که یک شطرنجباز نابغه است، قرار میدهد.
چه نسبتی با دنیای سروش صحت دارد؟ : کاراکترهایی از جنس آزیتا در دنیای داستانپردازی سروش صحت، بیشتر حسرتها و ایکاشها را نمایندگی میکنند. آنها در رقم خوردن گرفتاریهایی که دامنگیرشان میشود، غالب نقشی نداشتهاند و در مواجهه با اطرافیان خود که زمینهساز این دردسرها هستند هم بیشتر نقش ناظر را دارند. انگار تسلیم بودن در برابر واقعیت آنها را به دامن رویاپردازی انداخته است!
نام کاراکتر : شهرام | بازیگر : کاظم سیاحی
درباره شخصیت : او برادر شاهین، فرزند جلال و پسر عموی نیما و آزیتا است. هر چند محل درآمد اصلیاش کار کردن در تاکسیهای اینترنتی است اما علاقه مفرطی به موسیقی دارد. او نوازنده طبل در یک بند خیابانی است و هر از گاهی هم در گروه نوازندگان میانپردههای سریال ظاهر میشود اما به این حد از فعالیت موسیقایی قانع نیست و تصور میکند که صدای خوبی هم دارد. تا جایی که قطعاتی که با صدای خود خوانده را در ضبط ماشین میگذارد و منتظر است تا از دیگران درباره هنرنماییاش بازخورد بگیرد.
سهمش از داستان : شهرام فعلاً در داستان بهعنوان یک ناظر حضور دارد و بیشتر سهم موقعیتهای طنزش هم مربوط به واکنشهایی میشود که نسبت به دردسرهای دیگران از خود بروز میدهد. مانند گم شدن ماشیناش توسط نیما و یا سوءتفاهم عاشقانهای که از طرف دوست گلی بهوجود میآید و دلبستهاش میشود. چالش او و نیما البته در داستان بهگونهای است که گویی دارد برای خلاص شدن از شر او و پس گرفتن واحدی که در آن زندگی میکنند، لحظهشماری میکند!
درباره بازیگر : کاظم سیاحی را شاید بیشتر با صداپیشگیاش برای عروسکهایی همچون «جیگر» و یا «پشه» دوست داشته باشیم اما او تا به امروز حضور قابل قبولی هم در شبکه نمایش خانگی بهعنوان بازیگر داشته است. سیاحی که پیشتر حضوری درخشان در «لیسانسهها» و «جهان با من برقص» داشت، طبیعتا نمیتوانست در ترکیب گزینههای سروش صحت برای سریال تازهاش جایی نداشته باشد.
شاخصترین ویژگی : شهرام نسبت به موقعیت خودش دچار توهم است. هم درباره قدرت و جایگاهی که در خانواده دارد و هم در زمینه حرفه هنریاش. یکی از بامزهترین سکانسهای او هم مربوط به مواجههاش با فلامک جنیدی بهعنوان مسافر بود!
چه نسبتی با دنیای سروش صحت دارد؟ : نسبت شهرام با جهان داستانی سروش صحت همان نسبتی است که شخصیتهایی مانند محمود مهاجر با نقشآفرینی بیژن بنفشهخواه در سریال «لیسانسهها» با این دنیا داشتند، البته کمی رقیقتر. این دست کاراکترهای متوهم، ظرفیت بالایی برای خلق موقعیتهای بامزه دارند و سروش صحت استاد بهرهمندی از این ظرفیت است.
نام کاراکتر : عمو جلال | بازیگر: قدرتالله ایزدی
درباره شخصیت : عمو جلال بعد از درگذشت برادرش، یک طبقه از خانه خود را به فرزندان برادر اختصاص داده تا آنها را هم مانند فرزندانش، زیر سایه حمایت خود نگه دارد. رابطه جلال با شهرام و شاهین بامزگیها و ظرافتهای خاص خودش را دارد اما جلال همزمان فرزند بابایی است و رابطه پدر و فرزندی میان آنها هم در بخشهایی از داستان موقعیتهای بامزهای را ایجاد میکند.
سهمش از داستان : اصلیترین نقش جلال تا اینجا، تصمیمش برای آوردن نیما و آزیتا به خانه خود بوده است. چالش اصلی قصه درباره ورود ناخواسته مار به خانه ربانیها، از جایی آغاز میشود که جلال تصمیم میگیرد امانتی دوست خود را از طریق شهرام به دستش برساند؛ همان جعبهای که ماری آزمایشگاهی در آن بوده و براثر یک اتفاق در خانه رها میشود.
درباره بازیگر : سروش صحت پیشتر و زمانی که از قدرتالله ایزدی در سریال «شمعدونی» استفاده کرده بود، دربارهاش گفته بود: «بنده آقای ایزدی را که به آقا رشید معروف است همیشه خیلی دوست داشتهام و خیلی هم میخندیدیم و الان هم میخندم. همیشه فکر میکردم اگر ایشان کنترل شود، یک کمدین خوب خواهد شد. به همین دلیل در این کار هم سعی کردهام تا جایی که میشود دیالوگ و میزانسنها کنترل شده باشد.» همین فرآیند همکاری حالا در «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» به بهترین شکل تکمیل شده است.
شاخصترین ویژگی : جلال نسبت به بچههای برادرش حساسیت ویژهای دارد و همزمان حواسش به احوالات پسران خودش هم هست. اصلیترین ویژگی کاراکترش اما یکی ترس است و دیگری ادعا! او بهصورت توأمان هم ادعای عقل کل بودن دارد و هم تا دلتان بخواهد از قرار گرفتن در موقعیتهای پیچیده، هراس دارد!
چه نسبتی با دنیای سروش صحت دارد؟ : جلال حکم قطعه پازلی را در تکمیل شخصیتهای این داستان دارد. شخصیتی که هم رگههایی از کاراکترهای دستوپاچلفتی قصههای قبلی صحت را میتوان در آن دید و هم شمهای از شخصیتهای توهمزده و پرمدعا را. نکته مهم اما این است که صحت بهخوبی توانسته این ویژگیها را در جلد همان آقارشید دوستداشتنی، بازآفرینی کند.
نام کاراکتر : گلی | بازیگر: آناهیتا افشار
درباره شخصیت : او نامزد نیماست و بخش عمدهای از داستان سریال در چند قسمت ابتدایی متکی بر چالشهای موجود در روابط او و نیما پیش رفته است. او که بهشدت به نیما بدگمان است، در مقاطع مختلفی سعی در امتحان کردن او دارد و عجیب اینکه نیما هم هر بار رفوزه میشود! از طرف دیگر، گلی خواهرزاده مهندس بهرام هم هست و در تنظیم روابطش با دیگران تأکید دارد که خانواده برایش حکم خط قرمز را دارد.
سهمش از داستان : خب مشخص است وقتی شخصیت اصلی داستان نیما باشد، نامزدش هم نقشی تعیینکننده در ماجراها پیدا میکند. شروع سریال از جایی است که نیما، آزیتا و شهرام، در انتظار رسیدن گلی هستند و تأخیر او اولین چالش در داستان را رقم میزند. غرغر کردنهای گلی و سختگیریهایش نسبت به نیما، بخشهای زیادی از قسمتهای اولیه سریال را به خود اختصاص داده است.
درباره بازیگر : آناهیتا افشار از بازیگران جوانی است که بازیگری را با کارهای طنز آن هم زیر نظر رضا عطاران در تلویزیون آغاز کرد و خب طبیعی است که این نقطه شروعی درخشان برای یک بازیگر است. او البته بعدها در فیلمها و سریالهای ملودرام هم نقشآفرینی کرد و میتوان گفت در یک دهه گذشته بهطور کامل از فضای طنز فاصله گرفته بود. حالا در قالب همکاری با سروش صحت او باردیگر ایفای یک نقش کمدی را برعهده گرفته است که بخش عمدهای از جذابیتش وابسته به اغراقهای افشار در اجرای نقش است.
شاخصترین ویژگی : به معنای واقعی، گلی یک دختر روی مخ است! او مدام غر میزند و مدام انتظار دارد که همه گوش به فرمانش باشند. نسبت به همه با سوءظن نگاه میکند و همین ویژگیها واقعا در مقاطعی تحملش را دشوار میکند!
چه نسبتی با دنیای سروش صحت دارد؟ : آدمهای روی مخ در دنیای شخصیتهای محبوب سروش صحت کم نیستند و گلی را هم میتوان در ردیف همین کاراکترها قرار داد. نکته هم اینجاست که مانند دیگر شخصیتهای اغراقشده در دنیای صحت، این دست کاراکترها هم منعکسکننده بخشی از ویژگیهای مشترک همه ما در زندگی روزمره هستند!
نام کاراکتر : بابایی | بازیگر : اردشیر کاظمی
درباره شخصیت : بابایی در واقع پدربزرگ خانواده ربانی محسوب میشود. او پدر جلال و پدربزرگ نیما، آزیتا، شهرام و شاهین است. او همواره در خانه حضور دارد و بهعنوان ناظر اتفاقات را رصد میکند. البته ناظر چندان ساکتی هم نیست و اگر جایی ایدهای به نظرش برسد اصلا ابایی از بروز صریح آن، گاهی جتی با صدای کمی بلند هم ندارد. او پیرمردی خانهنشین اما همچنان سرزنده است که در کنار رفیقش یعنی آقای رزاقی، نقش زیادی در شیرینی برخی از لحظات سریال دارند.
سهمش از داستان : هر چند بابایی تا اینجا نقش مستقیمی در اتفاقات سریال نداشته اما برخی خردهداستانهای مرتبط با او هم در روایت اصلی سریال تا به اینجا مدنظر بوده که شاید در ادامه بیشتر به آنها رجوع شود. مثل ماجرای همین رفیقش آقای رزاقی که بعد از مرگ همسرش با یک چمدان به خانه او آمد تا افسردگیاش را درمان کند اما سالهاست که آنجا ماندگار شده است.
درباره بازیگر : شاید این آمار برای شما هم غیرمنتظره باشد اما اردشیر کاظمی از آن پیرمردهای شیرین و دوستداشتنی در سینما و تلویزیون است که تا به امروز در بالغ بر 50 فیلم سینمایی و 30 سریال تلویزیونی نقشآفرینی کرده است. او که از ابتدای دهه 80 بهصورت جدی وارد عرصه بازیگری شده است طی دو دهه، حضوری مستمر در مقابل دوربین داشته و اتفاقا همکاری قبلیاش با سروش صحت در «پژمان» و «لیسانسهها» هم حسابی به چشم مخاطبان خوش نشست.
شاخصترین ویژگی : شاید بتوان یکی از بامزهترین ویژگیهایی بابایی در سریال «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» را «بت بودن»ش در مواجهه با اتفاقات ریزودرشت اطرافش دانست. البته ترکیب او و رزاقی در این سریال به ایده شیطنتهای مشترک و دستانداختن دیگران هم رسیده که واقعا در مقاطعی بامزه از آب درآمده است.
چه نسبتی با دنیای سروش صحت دارد؟ : کودکان و سالخوردگان در جهان داستانی سروش صحت همواره حضوری متفاوت از کلیشهها داشتهاند. نه کودکان آنگونه که باید دوستداشتنی و قابلتحمل هستند و نه سالخوردگان پخته و مبادی آداب! بابایی هم بیتناسب با این نگاه نیست.