مرجان فاطمی | سینما، مشکلات تولید یک فیلم، مسائل پشتپرده و سختیهایی که کارگردان و بازیگران با آن روبهرو هستند به قدری با اهمیت است که تابحال فیلمها و سریالهای زیادی با تمرکز روی این مسئله ساخته شدهاند. بازیگران بسیاری در آثار مختلف جلوی دوربین، روی صندلی کارگردانی نشستهاند تا این مشکلات و مصائب و چالشها را به تصویر بکشند. بعضی از این نقشآفرینیها بهقدری ملموس است که توانستهایم بازیگر مورد نظر را در نقش کارگردان باور کنیم و با احساسات و رنجهایش همراه شویم.
به گزارش فیلمنیوز، امروز 21 شهریور، روز ملی سینماست. به این بهانه سراغ بازیگرانی رفتهایم که در دورهای نقش کارگردان را ایفا کردهاند. تعداد این بازیگران بیشتر از اینهاست اما سعی کردهایم مهمترینها را بررسی کنیم.
جهانگیر الماسی | شبح کژدم| کیانوش عیاری | 1365
کیانوش عیاری در فیلم «شبح کژدم» از علاقه خودش به سینما و حواشی آن گفته و حتی خودش در مصاحبهای توضیح داده که این فیلم یک جور حدیث نفس خودش است از زمانی که برای ساخت فیلم از این دفتر به آن دفتر میرفته ولی تهیهکنندهای پیدا نمیکرده. در «شبح کژدم»، شخصیت محوری با بازی جهانگیر الماسی، مرد جوان عاشق سینمایی است که همه زندگیاش را گذاشته تا فیلمش را بسازد. او برای ساختن فیلمش دست به همه کار میزند و وقتی هیچتهیهکنندهای با او همکاری نمیکند، تصمیم میگیرد آن را در زندگی واقعی اجرا کند و سناریوی سرقت از طلافروشی را در واقعیت اجرا کند. عیاری به واسطه این شخصیت، کنایهای به پشت صحنه بیرحم سینما میزند و الماسی رنج حاصل از رفتارهای تلخی را که با او میشود ملموس به نمایش میگذارد. در این فیلم سینما و زندگی به پیوند میخورد و الماسی در انتقال احساسات جوانی که با تمام وجود به سینما علاقهمند است و رفتهرفته از مرز جدیدی عبور میکند بسیار موفق ظاهر شده.
جمشید مشایخی | دلاوران کوچه دلگشا | حسن هدایت | 1371
در فیلم «دلاوران کوچه دلگشا» با جمشید مشایخی در جایگاه یک کارگردان مطرح سینما مواجه میشویم. کارگردانی که درست در ابتدای فیلم برنده جایزه میشود و مقابل دوربین خبرنگارها میرود. همین جاست که زنی وارد میشود و هدیهای به او میدهد. هدیه دفترخاطراتی از نگاتیوهای قدیمی است که او به همراه دختر همسایهشان آن را درست کرده. این خاطره او را به دوران کودکی و زمان علاقهاش به فیلمسازی میبرد. بخش مهمی از فیلم در فلاشبک روایت میشود و ما این کارگردان را صرفا در ابتدا و نتهای فیلم میبینیم اما آنچه اهمیت دارد مسیری است که برای رسیدن به این نقطه طی کرده. فیلم برداشتی آزاد از «سینما پارادیزو» است و پر از خردهروایتهایی مرتبط با سینماست. مشایخی در فلاشبک هم نقش یک دکتر را ایفا کرده اما بیشتر به خاطر نقش همان کارگردان در ذهنها مانده است.
محمدعلی کشاورز | زیر درختان زیتون | عباس کیارستمی | 1373
در فیلم «زیر درختان زیتون»، عباس کیارستمی قصد دارد فیلمی را در دل فیلمی دیگر روایت کند. ماجرا به بعد از زلزله رودبار و کشته شدن بسیاری از مردم آنجا برمیگردد. محمدعلی کشاورز در قامت خود کیارستمی مقابل دوربین میرود و حتی این مسئله را اعلام میکند. به همین دلیل هم بازیاش در این فیلم شباهتی به همیشه ندارد. خودش در مصاحبهای گفته که اصلا به عنوان یک هنرپشیه حرفهای کار نکرده و کیارستمی هم ازش همین را میخواسته. او فیلمی را کلید میزند و در کنار آن روی روابط و احساسات حاشیهای فیلم متمرکز است. دیالوگهای کشاورز با حسین که به خاطر مردن خانواده دختر مورد علاقهاش خوشحال است و احساس میکند حالا دیگر به خاطر بیخانمان شدن، با او در یک سطح قرار گرفته، از جمله درخشانترین بخشهای بازی او در این فیلم است. کشاورز بدون فرو رفتن در نقش کارگردان، صرفا در جایگاه یک نابازیگر سراغ مردم میرود و با آنها یکی میشود. از این جهت تجربه بسیار متفاوتی برایش رقم میخورد.
مسعود کرامتی | سفر به چزابه | رسول ملاقلیپور | 1374
مسعود کرامتی در فیلم «سفر به چزابه»، درگیریهای ذهنی یک کارگردان را به تصویر میکشد. او کارگردانی است که قصدد دارد فیلمی درباره جنگ بسازد. به همراه آهنگساز به سر صحنه فیلمبرداری میرود و با رزمندگانی مواجه میشود که ده سال پیش آنها را میشناخته. او به همراه آهنگساز سفری درونی را به جبهه از سر میگیرند و با آنها همراه میشوند اما در واقعیت همچنان سر صحنه فیلمبرداری هستند و اثری از جبهه و جنگ نیست. این سیروسفر درونی باعث میشود کارگردان، حتی زمانی که صحنه آماده فیلمبرداری شده، رغبتی به ادامه کار نداشته باشد و پروژه را تعطیل کند. کرامتی یکی از بهترین بازیهایش را در این فیلم به نمایش گذاشته و این بحران روحی کارگردان و سفری که پشت سر میگذارد تا از مرحلهای در زندگیاش عبور کند، با بازی او بسیار قابلتأمل ساخته شده است.
رضا کیانیان | سینما سینماست | سید ضیاءالدین دری | 1375
سید ضیاءالدین دری در فیلم «سینما سینماست» روی مسئله سختیهای ورود زنان به سینما و مشکلات فرهنگی دهه هفتاد در ارتباط با بازیگری دست گذاشته است. رضا کیانیان نقش کارگردانی را دارد که میخواهد برای فیلمش بازیگر انتخاب کند اما پدر بازیگر دختری که به این منظور انتخاب کرده، به حضور او در سینما رضایت نمیدهد. در طول فیلم بارها شاهد مصاحبه با مردم درباره نگاهشان به سینما هستیم. مردهایی که خودشان به بازیگری تمایل دارند اما وقتی صحبت از حضور همسران یا دخترانشان در یک فیلم میشود، به شدت مخالفت میکنند. کیانیان در جایگاه کارگردانی قرار میگیرد که میخواهد برای انتخابهای صحیح بازیگرانش بجنگد و با این فرهنگ نادرست مقابله کند. فیلم با اینکه روی محوری داستانی پیش میرود اما ساختاری به نسبت مستندگونه دارد.
ابوالفضل پورعرب | باد و شقایق | سیدضیاءالدی دری | 1376
یک سال بعد از «سینما سینماست»، دری فیلم دیگری درباره پشتپرده سینما ساخت. در فیلم «بادوشقایق»، ابوالفضل پوررعرب نقش کارگردان مشهوری به نام رامین پرتوی را بازی کرده که به خاطر اعتیاد و محکومیت در زندان، کارش را از دست داده و هشت سال است هیچکس به او کاری نمیسپارد. از سوی دیگر همسرش هم او را ترک کرده و نمیتواند دخترش را بگیرد. مجموعه این شرایط باعث میشود تصمیم به خودسوزی بگیرد اما با تلاشهای استادش عزتالله انتظامی، بالاخره مجوز ساخت فیلم میگیرد و سر پروژه میرود اما به خاطر مشکلات روحی، نمیتواند مواد را کنار بگذارد و به خاطر استفاده از سرنگ آلوده به ایدز مبتلا میشود. این فیلم شمایلی تلخ از مسئله قهرمانسازی در جامعه را به نمایش میگذارد و پورعرب به نمونهای از قهرمانهایی تبدیل میشود که خیلی زود فراموش میشوند. فریادهای پورعرب و نمایش سکانسهای تلخ تنهاییاش از جمله مسائل مهم این فیلم است.
خسرو شکیبایی | میکس| داریوش مهرجویی | 1378
داریوش مهرجویی در فیلم «میکس»، روی مشکلات و معضلات پشتصحنه فیلمهای سینمایی دست گذاشته و زندگی کارگردانی به نام خسرو را در روزی که قرار است فیلمش را به جشنواره فجر برساند به نمایش میگذارد. خسرو فیلمی ساخته و قصد دارد آن را به جشنواره فجر برساند اما درحالیکه فقط یک روز به داوری آثار باقیمانده، فیلم در مرحله صداگذاری دچار مشکل میشود و فرسودگی دستگاهها، قطع مدام برق، آماده نبودن موسیقی و … باعث میشود کار پیش نرود و فضایی پرتنش ایجاد شود. تا جایی که کارگردان به فروپاشی ذهنی میرسد. یکی از نکتههای جالب «میکس» به این برمیگردد که مهرجویی بخشهایی از هریک از فیلمهای خودش را در آن آورده و درواقع خسروِ فیلم، یکجورهایی خود داریوش مهرجویی است. درواقع اینطور به نظر میرسد که شکیبایی در این فیلم جای خود مهرجویی قرار گرفته و این مراحل رسیدن به اوج فروپاشی را تجربه میکند. شکیبایی آنقدر طبیعی با نقش وارد چالش میشود که وقتی در پایان فیلم به خاطر مشکلات به جنون میرسد و او را به صندلی میبنندند میتوانیم اوج فروپاشی این شخصیت را درک کنیم.
حسن معجونی | خوک | مانی حقیقی | 1396
حسن معجونی در فیلم «خوک»، کارگردانی شکستخورده است که سالهاست ممنوعالفعالیت شده و اجازه ساخت فیلم ندارد. این انزوا باعث شده نزدیکترین افراد زندگیاش از او دوری کنند و وارد بحران روحی عمیقی شود. در این بحران روحی، قاتلی هم پیدا شده که کارگردانهای مشهور را به قتل میرساند و حتی این قاتل هم حسن را نادیده گرفته و سراغش نمیآید. او تلاش میکند هرطور شده صحنه قتلی ترتیب دهد تا هم شأن خودش را حفظ کند و هم از اتهام اینکه خودش قاتل کارگردانهای مشهور از تبرئه شود. مانی حقیقی با فیلم «خوک» روی مسائل پشتپرده سینما دست گذاشته و نادیده گرفته شدن احساسات و عواطف انسانی را در روابط پشت پرده ساخت یک فیلم به نمایش میگذارد. حسن معجونی در طول فیلم رفتهرفته سرخوردهتر و زخمیتر میشود و روانش بیشتر آسیب میبیند تا جایی که حاضر به مرگ خودش میشود که این اوج فروپاشی یک کارگردان است.
حامد کمیلی | خوب، بد، جلف2: ارتش سری | پیمان قاسمخانی | 1398
در فیلم «خوب، بد، جلف2: ارتش سری»، به ظاهر قرار است پژمان جمشیدی و سام درخشانی با یک گروه فیلمساز خارجی همکاری کنند و فیلمی درباره جنگ جهانی دوم بسازند. در این موقعیت نمایشی حامد کمیلی به عنوان کارگردان فیلم معرفی میشود. همه جز این دو نفر میدانند که در واقعیت قرار نیست فیلمی ساخته شود و آنها یک گروه تروریستی هستند و در قالب فیلمساز میخواهد به تاسیسات امنیتی دست پیدا کنند. حامد کمیلی با اینکه کارگردان واقعی نیست اما برای ساخت همان فیلم پوششی اسیر دست این دو نفر میشود و در مواجهه با آنها مدام به در بسته میخورد. همراهی این کارگردان با آن دو بازیگر و قرار گرفتنشان در موقعیتهایی متضاد، از عوامل جذابیت این فیلم است. کمیلی در ارتباط با آن دو نفر به استیصال میرسد و همین درماندگی، موقعیت را جذابتر میکند.
پیمان معادی | افعی تهران | پیمان معادی | 1402
سریال «افعی تهران»، با محوریت زندگی یک کارگردان میانسال ساخته شده. مردی به نام آرمان بیانی که منتقد مطرح سینماست و علیرغم علاقه زیادی که به سینما دارد و نقدهای تندی که درباره فیلمها منتشر میکند، تا پنجاه سالگی نتوانسته است اولین فیلمش را بسازد. او مجموعه اتفاقهای تلخی را که در زندگی از سر گذرانده مسبب این مسئله میداند و در سن پنجاه سالگی تصمیم میگیرد با تمرکز روی زندگی یک قاتل زنجیرهای به اسم افعی تهران، برای اولینبار کارگردانی را تجربه کند. همزمان به تراپی میرود و از مشکلاتی که با پدر، مادر، همسر و فرزندش دارد حرف میزند و در تمام این مدت چالشهای ساخت نخستین فیلمش را از سر میگذراند. نهایتا با تمام مشکلات، فیلم ساخته میشود و اثر درخور توجهی از آب در نمیآید. اما آنچه اهمیت دارد فاش شدن راز شخصیت آرمان بیانی است. برگ برنده اصلی سریال، علاوه بر فیلمنامه، بازی خود معادی است. او را هم در جایگاه یک کارگردان سرخورده، هم در نقش پدری ناتوان در بروز عواطف و هم به عنوان شخصیتی که خودش را گم کرده است، میپذیریم و با تمام وجود درکش میکنیم.