قسمت سیزدهم «پایتخت7» را به لحاظ موقعیتهای کمدی بامزه، میتوانیم جذابترین قسمت آن از ابتدای فصل بنامیم. از ماجرای کلاهگیس و کتابها گرفته تا اظهارفضلهای نقی و شعر خواندنش جلوی جمع و … همگی طوری کنارهم چیده شدهاندکه میتوانیم بگوییم در همین یک قسمت از برخی فیلمهای کمدی سینماها که فروش بسیار زیادی دارند بیشتر خنده میگرفت. نکته مهم اینکه در این قسمت، علاوه بر خندهدار بودن موقعیتها، معنای عمیقی هم وجود دارد و مخاطبان را با دردی روبهرو میکند که واقعیت امروز جامعه ماست.
به گزارش فیلمنیوز، با وجود اینکه برخی معتقدند «پایتخت7» نتوانسته انتظاراتشان را برآورده کند اما محسن تنابنده در این فصل روی نکاتی تمرکز کرده است که هم با حالوهوای امروز ما همخوانی دارد و هم در نقد برخی رفتارها در جامعه و فضای مجازی است.

در قسمت سیزدهم سریال، کاراکتر نقی که در فصل جدید خیلی بیشتر از قبل رفتارهایش کودکانه بهنظر میرسد و در صحبتهایش سوتی میدهد، میخواهد هرطور شده مقابل خانواده داماد تاجیکستانی سربلند بیرون بیاید. او رفتاری از خودش بروز میدهد که نشان از عدم بلوغ در میانسالی دارد و بیشباهت به رفتار بسیاری از مردم در شبکههای اجتماعی نیست.
نقی پیش از رسیدن مهمانها مجموعهای از عناصر و افرادی که میتواند به واسطهشان حرفی برای گفتن داشته باشد دور خودش جمع میکند و هرچیز را که مایه آبروریزی است به اصطلاح زیر فرش میزند. از پیانوی بزرگی که در خانهاش جا نمیشود و کتابهایی که هیچجوره به خانه و زندگی آنها نمیآید گرفته تا دعوت از همسر ارسطو که قصد سفر به مریخ دارد و ارشاد که هم بلد است پیانو بنوازد و هم با پراید پرواز کند؛ مجموعهای از عواملی بیربط که بیربط بودنشان توی چشم میزند اما نقی حاضر به پذیرش آن نیست.

او با اتوبوسی که متعلق به خودش نیست به پیشواز مهمانهای تاجیک میرود و برای اینکه آنها تمام قسمتهای اتوبوس را ببینند، مدام اصرار میکند که باید لباس راحتی بپوشند و در اتاق شیکی که متعلق به کمپر است استراحت کنند. بعد از آن مثل بچهای که دلش میخواهد همه چیزهای جذابی که دارد به مهمانها نشان دهد از ارشاد میخواهد به محض ورود مهمانها نمایش پراید پرنده را اجرا کند؛ نمایشی که از قضا به نمایان شدن نقصی در خانواده داماد منجر میشود. انگار در این قسمت پایتخت همه یکجورهایی دارند روی ضعفهایشان سرپوش میگذارند و هیچکس واقعیت محض خودش را مقابل دید دیگران نمیگذارد. حالا این واقعیت میتواند معمولی بودن یک خانواده باشد یا خالکوبی علامت کمونیست روی سر مرد تاجیکستانی.

موقعیت بعدی آوار شدن کتابها روی سر پدر داماد است؛ مردی که پیشتر کلاهگیس بر باد داده و حالا با کلاهی که خانواده معمولی بر سر گذاشتهاند به کتابها تکیه زده است. آنهم کتابهایی که کمترین سنخیتی با خانه و زندگی نقی معمولی ندارد. هوار شدن کتابها موقعیتی کاریکاتوری پیش رویمان میگذارد. انگار کتابها روی دیوار خانه نقی زیادیاند و کاریکاتوری بودن شرایط را فریاد میزنند. حالا با ریختن آنها روی سر مردی که با کلاه روی علامت کمونیست را پوشانده، موقعیت خندهدارتر هم میشود. نقی که تا پیش از این میخواسته خودی نشان دهد حالا باید معلموماتش را به نمایش بگذارد و چیزی جز «من یار مهربانم» و «صد دانه یاقوت» که آنهم یادگار دوران کودکی است در چنته ندارد. از بر خواندن اشعار رودکی توسط مهمانهای تاجیک این وضعیت را کاریکاتوریتر هم میکند.بعد از آن است که پیانوی یغور گوشهی خانه که باز هم کوچکترین ارتباطی با اعضای آن ندارد، در مرکز توجه قرار میگیرد. اینبار باز هم نقی مجبور است برای فرار از موقعیت دروغ بسازد و چرند بگوید تا باز هم ارشاد به کمکش بیاید.

قسمت سیزدهم سریال «پایتخت7» جدای از موقعیتهای خندهداری که طبق روابط علیومعلولی کنارهم چفت شدهاند، معنای عمیق و درعینحال دردناکی هم دارد. نمونه بارزی است از زندگی مردمی که برای جلب تایید در فضای مجازی هر روز به شکلی درمیآیند و هر روز نمایشی غیرواقعی را پیش روی مخاطبانشان میگذارند؛ اینلفوئنسرهایی که چیزی در چنته ندارند اما ظاهرشان غلطانداز است و پشت همین صفحهها قایم میشوند و به همین نمایش دروغین بسنده میکنند.
نکته دیگر اینکه نقی معمولی در خفا مدام توی سر داماد جدیدش میزند اما خودش هم میداند جز با تکیه بر استعداد و خلاقیتهای او چیزی برای ارائه و پز دادن ندارد. نقی مقابل خانواده ثروتمند دولت که از تاجیکستان آمدهاند دست به سینه است و موضعی بسیار پایین دارد، اما موضعش در قبال ارشاد کاملا متفاوت است. رفتارهای ضدونقیض نقی موقعیتهای کمدی را عمیقتر نشان میدهد.
سریال «پایتخت 7» به کارگردانی سیروس مقدم و محسن تنابنده هرشب ساعت 22 از شبکه یک پخش میشود.