مرجان فاطمی | مسئله فقر و نبود امکانات حداقلی برای یک زندگی عادی، همواره سوژه مهمی برای فیلمهای سینمایی بوده است. زمانی بود که مجید مجیدی «بچههای آسمان» را ساخت و چالش خانوادهای فقیر را با ناتوانی برای خرید یک جفت کفش به تصویر کشید و در برههای دیگر، داریوش مهرجویی در «مهمان مامان» از دردسرهای خانوادهای فقیر صحبت به میان آورد که برای انداختن یک سفره شام برای مهمانهایشان در مضیغه بودند. حالا اما ناتوانی در خرید برخی وسیلههای ضروری زندگی، به طبقه فرودست محدود نمیشود و در فیلمهای سینمایی هم مشکلات تامین لوازم ضروری زندگی به خانوادههای طبقه متوسط رسیده است. خانوادههایی از طبقه متوسط که با وجود تلاشهای زیادی که میکنند برای خرید کامپیوتر، لپتاپ و کاناپه با چنان دردسرهایی روبهرو میشوند که حتی شاید زندگیشان را از دست بدهند.
به گزارش فیلمنیوز، به بهانه اکران فیلم «رها» به کارگردانی حسام فرهمند و سوژه اجتماعی تلخ اما قابل درک آن مروری داریم بر فیلمهایی که شخصیتهایش برای خرید ابتداییترین وسایل زندگی دچار چالش شدهاند.
بچههای آسمان | کفش | مجید مجیدی | 1375

بیکاری موقت پدر موتور حرکت فیلم «بچههای آسمان» است. پدری آبرومند در طبقه پایین جامعه به خاطر بیکاری مجبور است به عنوان باغبان در خانههای ویلایی بالاشهر کار کند. او تا به حال در خانههای مردم را نزده و از این بابت خجالتزده است. علاوه بر اینکه به خاطر شغلش خجالت میکشد در مواجهه با فرزندانش هم سرافکنده است. او توانایی برطرف کردن نیازهای اصلی خانوادهاش را هم ندارد. در این شریط دختر این خانواده کفشهایش را بر اثر بیاحتیاطی برادرش گم میکند و برای رفتن به مدرسه کفش ندارد. پسر که ناراحتی و سرافکندگی پدر را دیده از خواهرش میخواهد حرفی از خرید کفش نزند. آنها مدام کفشهایشان را باهم عوض میکنند تا بالاخره پولی برای کفش جور کنند. در نهایت پسر تصمیم میگیرد در مسابقه دومیدانی، نفر دوم شود تا جایزهی آن را که یک جفت کفش است برنده شود و به خواهرش بدهد. بخش مهمی از جذابیت فیلم به تلاشهای پسر برای جور کردن کفش برمیگردد. این پسربچه تنها کسی است که از اول شدن خوشحال نمیشود. چون میداند جایزه نفر اول کفش نیست و او هدفی جز برنده شدن کفش ندارد. مجیدی فقر و سرافکندگی پدر و تلاشهای فرزندان برای حفظ آبروی او را در این فیلم به تصویر میکشد.
عزیزم من کوک نیستم | کامپیوتر | محمدرضا هنرمند | 1380

محمدرضا هنرمند سال 1380 از ناتوانی یک پدر در خرید کامپیوتر برای پسرش صحبت به میان میآورد و از همان زمان روی این مسئله تمرکز میکند که طبقه متوسط توانایی همراه شدن با سطوح بالای جامعه را ندارند.در این فیلم شخصیت اصلی که فردی به نام حمید افشاری است، منشی دادگستری معرفی میشود. او به پسرش وعده خرید کامپیوتر میدهد اما پولش به خرید آن نمیرسد و با خواهش و تمنا و دعوا هم به جایی نمیرسد. او به خاطر اینکه نمیتواند خواسته پسرش را برآورده کند خجالتزده میشود. ماجرا از یک جایی به بعد، به سمتوسوی دیگری میرود. او همراه یک خلافکار، پسر یکی از مراجعین ثروتمند به دادگاه را گروگان میگیرد و از خانوادهاش درخواست یک میلیون پول نقد میکند. نهایتا سادهدلی افشاری باعث میشود گروگانگیری به جایی نرسد و به زندان بیفتد. «عزیزم من کوک نیستم» یکی از ضعیفترین فیلمهای کارنامه محمدرضا هنرمند است. با اینحال در نقد زندگی و مشکلات طبقه متوسط و ناتوانیشان در بهبود اوضاع زندگی موفق عمل میکند.
مهمان مامان | غذا برای مهمانها | داریوش مهرجویی | 1382

در «مهمان مامان» نداشتن مایحتاج پخت شام و انداخت سفره برای مهمانها به چالش اصلی تبدیل شده است. ماجرا از تماس تلفنی خواهرزاده عفتخانم شروع میشود. جایی که او میشنود خواهرزادهاش همراه تازه عروسش میخواهد به دیدن او بیایند. شوهر عفت مدتی است بیکار شده و آه در بساط ندارد اما عفت میخواهد جلوی عضو جدید فامیل آبروداری کند. تعارف بیجای همسرش باعث میشود که مهمانها تصمیم بگیرند شام هم بمانند و عفت جز یک پیاله برنج هیچ چیزی برای پذیرایی از آنها ندارد. همسایهها و دوست و آشنا به کمک میآیند و بالاخره بعد از تحمل اضطراب و فشار زیاد، عفت سفره شام مفصلی جلو آنها میگذارد. همسرش دستبردار نیست و بعد از شام، از مهمانها میخواهد بمانند تا صبح باهم کلهپاچه بخورند و این تعارف بیجا کار عفت را به سیسییو میکشد. درواقع تمرکز فیلم روی این مسئله است که یک شام ساده برای خانوادهای فرودست به چنان بحرانی بدل میشود که ممکن است جانشان را هم از دست بدهند.
آواز گنجشکها | سمعک | مجید مجیدی | 1386

در فیلم «آواز گنجشکها» به کارگردانی مجید مجیدی، پدری که با خانوادهاش در حومه شهر زندگی میکند توانایی خرید سمعک برای دختر کمشنوایش را ندارد. هزینه تعمیر یا خرید سمعک به قدری بالاست که با پول زندی معمولی نمیتواند از پس آن بربیاید. علاوه بر آن کارگر یک مزرعه پرورش شترمرغ است و بابت فرار یک شترمرغ باید خسارت زیادی هم پرداخت کند. او به شهر میرود و مسافرکشی میکند تا بتواند پول سمعک را جور کند. او در شهر با زندگی جدیدی روبهرو میشود و آرزوهای دیگری در سر میپروراند اما نهایتا شکست میخورد و به چیزی میخواهد نمیرسد. سمعک برای گوش یک دختربچه کمشنوا به قدری ضروری است که از هر پدری انتظار میرود بتواند آن را جور کند و مجید مجیدی دقیقا شخصیت اصلی داستانش را با همین چالش سخت روبهرو کرده است؛ با فقری که اجازه نمیدهد بدیهیترین وسیله مورد نیاز یک دختربچه تامین شود.
بیستویک روز بعد | دارو | محمدرضا خردمندان | 1395

«بیستویک روز بعد» به کارگردانی محمدرضا خردمندان درباره پسر نوجوانی است که آرزو دارد فیلمساز شود اما وقتی میفهمد برای درمان مادرش که به سرطان مبتلاست باید آمپولی تهیه کند که مبلغش یکمیلیون تومان است، به هر دری میزند تا این پول را جور کند. او با کمک بچههای هممحلهایاش نقشهای میکشد از علاقهاش به سینما برای حل این مشکل استفاده کند و آمپول مادرش را خریداری کند. با هزار دردسر وقتی بالاخره تلاشهای همگی نتیجه میدهد و مادرش آمپول را میزند میفهمد که باید هر بیستویک روز یکبار این آمپول تزریق شود. در این فیلم نیاز اصلی شخصیت، به طور مستقیم به سلامتی مادرش برمیگردد. او میداند که فقط از این طریق میتواند مادر را داشته باشد و حالا با توان کودکانهاش به این چالش مهم دست میزند. «بیستویک روز بعد» اولین تجربه محمدرضا خردمندان است؛ فیلمی که با وجود تلخی زیاد مخاطبان را با دنیای نوجوانانهاش همراه میکند.
کاناپه | کاناپه | کیانوش عیاری | 1395

در فیلم «کاناپه» به کارگردانی کیانوش عیاری با نیاز خانوادهای از طبقه متوسط جامعه به یک کاناپه روبهرو هستیم. قرار است برای خانواده دختری خواستگار بیاید و آنها خجالت میکشند روی کاناپه کهنه و کثیف از آنها پذیرایی کنند. پدر که میبیند کاناپهای به نسبت سالم را کنار میدان دم خانهاش رها کردهاند آن را به خانه میآورد غافل از اینکه کاناپه متعلق به خانواده خواستگار است و با دیدن آن قرار است همهچیز بهم بریزد. «کاناپه» فیلم موفقی نیست و اتفاقهایش چندان باورپذیر پیش نمیروند. درواقع کیانوش عیاری بیشتر از هرچیز روی جذابیت استفاده از کلاهگیس برای خانواده مرد تمرکز کرده است اما با این حال ایده جالبی دارد. عیاری طبقه متوسط با با یک کاناپه به چالش میکشد و نشان میدهد که برای ناتوانی در خرید یک کاناپه ساده نیازی نیست که آدم از طبقه فرودست باشد. در دوره و زمانه جدید حتی طبقه متوسط هم از چنین خریدهایی ناتوانند.
رها | لپتاپ | حسام فرهمند | 1403

«رها» به کارگردانی حسام فرهمند در طبقه متوسط جامعه روایت میشود. لپتاپ دختری که رشتهاش موشنگرافی است دزدیده میشود و او برای اینکه بتواند سفارشهایی را که گرفته به موقع تحویل دهد نیاز به لپتاپ اپل دارد. پدرش به خاطر بحران روحی که سر کار برایش ایجاد شده به طور موقت بیکار است و نمیتواند از پس هزینه خرید یک لپتاپ نو بربیاید. دختر موهایش را میفروشد و بالاخره لپتاپی در دستانش قرار میگیرد اما این تازه اول ماجراست و زندگی روزبهروز قرار است برای اهالی این خانواده سختتر شود. حسام فرهمند در فیلم «رها» روی واقعیت موجود زندگی امروز ما دست گذاشته؛ اینکه هزینه خرید یک لپتاپ یا حتی گوشی موبایل به قدری سنگین است که هر پدر ومادری از پس آن برنمیآیند و شرمندگی مقابل خانواده دردی است که به راحتی درمان نمیشود. شهاب حسینی در جایگاه پدر این خانواده، با وجود تمام شرمندگی که دارد تلاش میکند لبخند بزند و به خانوادهاش امید تزریق کند اما زندگی به او نشان میدهد که زورش خیلی بیشتر است و نمیشود با امید و لبخند با آن روبهرو شد. درواقع «رها» شمایل دردناکی از زندگی امروز ماست و به همین دلیل است که تا این حد توسط طبقه متوسط درک میشود.