سال 1347 بود که مسعود کیمیایی اولین فیلمش را ساخت. «بیگانه بیا» برای کیمیایی حکم دستگرمی داشت؛ مقدمهای بود برای «قیصر»، فیلمی که مسیر سینمای ایران را تغییر داد. شخصیتی زخمخورده که پاشنه ورمیکشید و عصیان میکرد تا دستتنها مقابل ظلمی که خانوادهاش را تارومار کرده بود بایستد؛ قهرمانی جذاب که خیلی زود در دل مخاطبان جا گرفت. از آن به بعد بود که کیمیایی در اکثر آثارش سراغ قهرمانهای زخمخوردهای رفت که قد علم میکردند تا سهمشان را از زندگی بگیرند. به بهانه سالروز تولد مسعود کیمیایی مروری داریم بر مهمترین قهرمانهای زخمخورده سینمای این کارگردان.
به گزارش فیلمنیوز، این قهرمانها صرفا انتخابهای اعضای تحریریه فیلمنیوز هستند. اگرنه تعداد قهرمانهای زخمخورده کیمیایی بیش از اینهاست.
قیصر| بهروز وثوقی | قیصر| سال تولید: 1348
خواهر «قیصر» مورد تجاوز قرار گرفته و دست به خودکشی زده و برادرش فرمان، در دفاع از خون خواهر وارد میدان شده و به قتل رسیده. قیصر بدون اینکه در جریان این مسائل باشد از سفر برمیگردد و شوکه میشود. در این بین مادرش هم از ناراحتی دق میکند و زخمهای قیصر یکییکی بیشتر میشود. او دلیلی جز انتقام برای برای زندگی ندارد و پاشنه ورمیکشد و با طرح نقشههای مختلف برادران آبمنگل را یکی پس از دیگری به قتل میرساند. قیصر بعد از اینکه انتقام خواهر و برادرش را از برادران آبمنگل میگیرد با گلوله پلیس کشته میشود. مرگ قیصر اگرچه کام خیلیها را تلخ کرد اما باعث ماندگاری بیش از پیش او در ذهن مخاطبان شد.
رضا | بهروز وثوقی |رضا موتوری | سال تولید: 1349
رضا خود را به دیوانگی زده است اما بعد از خروج از تیمارستان نویسندهای که برای تحقیق به آنجا رفته بهجای او گیر میافتد. در این جابهجایی رضا وارد یک زندگی مجلل میشود و عاشق نامزد نویسنده یعنی فرنگیس. عشق او را پاک کرده و میخواهد دست از شیادی بردارد اما دوستانش میفهمند و بعد از گرفتن پولها او را میزنند. رضا سعی میکند با موتور خود را به فرنگیس برساند و چون حال عادی ندارد با یک کامیون تصادف میکند. مرگ رضا از این جهت اهمیت دارد که نشان میدهد او در واقعیت نمیتواند در چنین جایگاهی تا ابد باقی بماند. شمایل رضاموتوری درحالیکه با صورت ترکیده و زخمی پشت موتور نشســته به تصویری مهم در سینمای ایران تبدیل شده است.
داشآکل | بهروز وثوقی | داشآکل| سال تولید: 1350
کیمیایی «داش آکل» را با اقتباس از داستان صادق هدایت ساخت. اینبار قهرمان فیلم بعد از سالها زندگی به شیوه لاتها، عاشق مرجان کمسنوسال میشود اما از روی مردانگی و ترس از آبرو راز دلش را نمیگوید. او حضور رقیبی چندین مرتبه پایینتر از خودش را تحمل میکند و در دوئل با کاکارستم اسیر نامردی میشود. داشآکل هم به لحاظ روحی زخم میخورد و هم جسمش آسیب میبیند. کیمیایی در این فیلم روی مردانگی تاکید میکند و برای اینکه جوانمردی داشآکل در یاد بماند و به اوج برسد مرگ او را در نقطه پایانی قرار میدهد. از این رو داشآکل به قهرمانی دوستداشتنی تبدیل میشود.
سید رسول | بهروز وثوقی |: گوزنها | سال تولید: 1353
سید، مثل دیگر قهرمانهای کیمیایی بامرام است اما اسیر هرویین شده. با اینحال پای رفاقتش با قدرت میماند و اجازه نمیدهد اعتیاد که نماد بیغیرتی است بر جوانمردیاش نسبت به رفیق خدشه ایجاد کند. وقتی قدرت از روزهای خوب او میگوید مخاطب شمایل قهرمانش را در اندام خمیده و درهم رفته او باز آفرینی میکند و هر لحظه دوست دارد تا سید قامت راست کند و مثل همه قهرمان های کیمیایی بزند به دل ماجرا. کاری که البته سر آخر هم انجام میدهد و مخاطب را از دیدن یک قهرمان واقعی و دوست داشتنی سیراب میکند. با کمک قدرت به خودش میآید. ابتدا در مقابل مزاحم فاطمه و سپس صاحب خانه میایستد و سپس هروئین فروشی که او را به اعتیاد کشانده از پا درمیآورد.
رضا | فرامرز صدیقی| دندان مار | سال تولید: 1368
«دندان مار» در روزهای جنگ روایت میشود. رضا دلبسته یادگاریهای مادرش است و وقتی گم میشوند به احمدِ جنگزده و رفاقتش شک میکند. خیلی زود اما دشمن مشترک پیدا میشود و این دو دوست با عبدل ستیز میکنند. اینبار هم به شیوه قهرمانهای عاصی کیمیایی برای انتقام، سراغ قانون نمیروند و خشونت را بهترین وسیله برای از بین بردن انبار پر از جنس احتکار شده میدانند. رضای «دندان مار» هم عصیان دارد، هم دلتنگ است و هم رفاقت را همهچیز زندگی میداند. درواقع «دندان مار» درباره فقدانها و کمبودهای شخصیت رضاست. او از نقطه شروع با مرگ مادر و مشکلات خواهر درگیر یک اندوه بزرگ است و رفته رفته در مسیری قرار میگیرد که زخمهای بیشتری را متحمل میشود.
رضا | فرامرز قریبیان | ردپای گرگ | سال تولید: 1370
رضا در «ردپای گرگ» کشته رفاقت است و بهایش را در این مسیر میپردازد. سالها به احترام رفیق در تبعید خودخواسته به سر میبرد و باز به خواست او به تهران برمیگردد. حاال اما پی میبرد دوست از پشت به او خنجر زده و دامی دوباره برایش پهن کرده است. رضا و صادق مرید و مراد بودهاند اما دوست دیرینه، کاسبکار شده و زرق و برق زندگی پایتخت او را بیاحساس کرده و دیگر آن کسی نیست که رضا به عنوان رفیق قبول داشت . قهرمان «ردپای گرگ» بازهم خودش دست به تیزی میبرد تا انتقام بگیرد. رضا رفیق از اصل جدا مانده را میکشد و جالب آنکه صادق به این قصاص راضی است. مسعود کیمیایی همچنان قهرمانش را سر پا نگه میدارد و اجازه نمیدهد زخم نامردی او را نابود کند.
علی | فریبرز عربنیا | ضیافت | سال تولید: 1374
ضیافت تمام و کمال درباره رفاقت است. منتها جمع دوستان حالا متعلق به نسل تازهای، سوای همدورههای کیمیایی هستند. منش و لوطیگریشان اما به نسل فیلمساز تنه میزند؛ هرچند با آرمان و عقاید متفاوت. در این جمع هفتن فره کاراکتر یکی خاصتر است: علی با بازی فریبرز عربنیا. آرام و شمرده حرف میزند و با طمانینه رفتار میکند. او مرد قانون است و جایگاه و مسئولیت خود را به رفاقت نمیفروشد. با اینحال وقتی میبیند رفیق دیرینه گرفتار شده، سعی میکند با تمسک به ابزارهای قانونی نجاتش دهد.
سلطان| فریبرز عربنیا | سلطان | سال تولید: 1375
سلطان مردی است که صمیمیترین رفیقش را در روزهای منتهی به انقلاب از دست داده و تا اواسط دهه هفتاد هنوز نتوانسته با نبود او کنار بیاید. او تمام زندگیاش را وقف رسیدگی به پسر رفیقش کرده و با معرکهگیری و جیبزنی زندگی میگذراند. عاشق سینماست و از ساختوسازهای بیرویه و خراب شدن خانه قدیمیشان دلش خون است. سلطان بعد از اینکه مدارک دختر سرایداری به نام مریم را در فرودگاه میدزدد متوجه میشود که زندگی مریم بدون این مدارک به خطر میافتد و آنها را پس میدهد اما در این بین به او علاقهمند میشود و به خاطر این عشق سر دوراهی قرار میگیرد. عصیان میکند و در نهایت دست به انتحار میزند.
رضا معروفی | عزت الله انتظامی | حکم | سال تولید : 1384
رضا معروفی یک گانگستر خسته است. قهرمانی از گذشته میآید اما با وجود همه زخمهای که خورده هنوز سرپاست. رضا معروفی شمایلی است از همه قهرمانان گذشته کیمیایی. قهرمانی که زخم خورد اما پای مرام و معرفت و رفاقت ایستاد. رضا از گذشته میاید تا نشان دهد هنوز هم مرام و معرفت نمرده است. هنوز هم میتوان زخم خورد اما زانو نزد. عزت اله انتظامی اگرچه حکم اولین تجربهاش با کیمیایی محسوب میشد، اما آنچنان این قهرمان خسته را میشناخت که انگار سالهاست به آدمهای قصههای کیمیایی حشر و نشر دارد. رضا معروفی یکی از بهترین قهرمانهای سینمای کیمیایی است. قهرمانی که مخاطب دلش برایش پر میشکد.
جلال | پرویز پرستویی | قاتل اهلی | سال تولید : 1395
جلال یکی دیگر از قهرمانان نسل گذشته کیمیایی است. قهرمانی که نه چاقوی دسته زنجانی در جیبش دارد و نه کلتی بر کمرش. او شاید همان «فرمان» (شخصیت برادر قیصر در فیلم قیصر) است که قمه و چاقو را کنار گذاشته و توبه کرده و میخواهد کار کند و بسازد. اما برادران آب منگول در قامت شرکتی به نام «پیسارو» جلویش قد علم میکنند. آنها حالا با قدرتی که پیدا کردهاند در حال تجاوز به جان و مال همه هستند و جلال میخواهد با دست خالی به جنگشان برود. او زخم خورده آنهاست اما قصد زانو زدن ندارد. مثل «فرمان» به دل ماجرا میزند و مثل او در نهایت دوره میشود و از پشت خنجر میخورد و از پای درمیآید. جلال شمایلی است امروزی از همان قهرمانان آشنای سینمای کیمیایی.