مرجان فاطمی | «چیزی که نکشتت قویترت نمیکنه؛ عوضت میکنه.» این جمله کلیدی، ارتباط محتوایی عمیقی با محور اصلی تمام ماجراهای «نیوجرسی» دارد؛ نمایشی که این شبها در تماشاخانه ملک روی صحنه رفته و با استقبال زیادی روبهرو شده است. در این نمایش پنج مونولوگ از پنج شخصیت اصلی مثل قطعات پازل در امتداد هم قرار گرفتهاند و رفتهرفته در هم ادغام شده و ساختاری منسجم را شکل میدهند. محور اصلی همه خردهروایتها، دختری است که از غریبه و آشنا زخم میخورد، از رویاهایش فاصله میگیرد و در مواجهه با حقیقت محض زندگیاش، راهی جز عصیانگری مقابل خود نمیبیند. «نیوجرسی»، هم در ساختار و هم محتوا اثر قابلتأملی است. شخصیتپردازی دقیق، نقشآفرینی ملموس بازیگران، طراحی صحنه و گریم و … از مهمترین عوامل موفقیت آن به حساب میآید.
به گزارش فیلمنیوز، «نیوجرسی» به کارگردانی سعید دشتی و تهیهکنندگی آریان امیرخان براساس نمایشنامه صالح علویزاده شکل گرفته و این روزها در تماشاخانه ملک روی صحنه رفته است. به بهانه استقبال از «نیوجرسی»، نگاهی داریم به تنوع شخصیتها و جایگاهی که در انتقال مفهوم کلی این نمایش دارند.
زخم و عصیان | شخصیت سارا با بازی مهتاب ثروتی، به عنوان شخصیت اصلی نمایش «نیوجرسی» معرفی میشود و نماینده بخش مهمی از زنان جامعه به حساب میآید؛ دختری با امیدها و رویاهای بیشمار که قربانی تعصبات بیمنطق جامعه مردسالار پیرامون میشود و از نزدیکترین افراد زندگیاش زخم میخورد. نه خانواده پشت او میایستد و نه قانون از او حمایت میکند. مجبور میشود به زندگی در شرایطی تن دهد که ذرهای به رویاهایش نزدیک نیست. زخمهای سارا رفتهرفته خلقوخویاش را تغییر میدهند و از او شخصیتی عصیانگر میسازند؛ شخصیتی که برای اثبات خود، مجبور است دومینووار به دیگران ضربه بزند. درواقع سارا طبق همان شعار ابتدایی نمایش به فردی تبدیل میشود که تا مرز مردن پیش میرود اما عوض قویتر شدن، تغییر میکند و از اصل خودش فاصله میگیرد. او که میتوانسته با رویاهایش دنیا را نجات دهد، تحت فشاری که تحمل میکند، به ضد خودش تبدیل میشود. در خردهروایت زندگی زنبورها که در نمایش بارها مورد تاکید قرار گرفته، سارا به عنوان نماینده زنان، در جایگاه ملکه قرار میگیرد؛ زنی که میتواند همه را دور خودش جمع کند و زندگی ببخشد اما عینحال اگر بخواهد با یک اشاره، زندگی همه را به نابودی بکشد.
نقطهضعف و شکست قهرمان | اصلان با بازی امیرحسین فتحی در «نیوجرسی» به عنوان قهرمانی شکستخورده معرفی میشود؛ کسی که زمانی به عنوان پهلوان شهر شناخته میشده است. روزگاری قصد داشته پا جای پای تختی بگذارد و نه تنها در کشتی که در مرام و معرفت و جوانمردی، جانشین او باشد اما عشق به سارا مثل یک نقطهضعف، زندگیاش را نابود میکند. اصلان معتقد است آنچه باعث انتحار تختی شده، نه باختن در مسابقات بوده و نه تحقیر شدن توسط همسرش. تختی را عشق به مصدق از پا درآورده است. در جایی میگوید: «من فکر میکنم عشق تختی رو کشت؛ عشق به مصدق. تختی همهچیز رو تو زندگیش دووم آورده بود و میتونست بازم دووم بیاره ولی شروع پایانش مرگ مصدق بود.» و بعد نتیجه میگیرد: «سارا مصدق من بود. من از وقتی این دختر رو دیدم ترسیدم. از خودم ترسیدم چون تا اون لحظه زندگیم فکر میکردم نقطهضعفی ندارم و همهچیز زندگیم دست خودمه، ولی تا دیدمش همهچی عوض شد.» درواقع اصلان برای رسیدن به سارا از خود واقعیاش میگذرد و به موجودی تبدیل میشود که خودش نمیتواند او را تحمل کند و این یعنی شکست پهلوانی که در شهر شهره است و هیچکس فکرش را نمیکند خم به ابرو بیاورد: «آقا تختی حداقلش تا لحظه آخر پای خودش وایساد. اصلا برا همین رفت که ترسید دیگه پای خودش وانسه و بدبخت اون آدمی که پای خودش وانسه که من وانستادم.»
منفعتطلبی و آرزوی قدرت | سیروس با بازی میثم میرزائی، در نقش برادر سارا به عنوان شخصیتی بیعرضه و تاحدودی شیرینمغز اما درعینحال منفعتطلب معرفی میشود؛ شخصیتی که به هیچچیز در دنیا به اندازه زنبورهایش اهمیت نمیدهد. وقتی پای زنبورها به میان باشد، از همهچیز حتی خانوادهاش میگذرد. سالها قبل به خیال خام اینکه برادر بزرگترش زمینی برای پرورش زنبور در اختیارش میگذارد، حاضر میشود کل میراث خانوادگی را به او واگذار کند و حالا هم در مقابل یک زمین پرورش زنبور، خواهرش را میفروشد. در نمایش «نیوجرسی» بارها از نقطهضعفها صحبت به میان میآید و روی این مسئله تاکید میشود که آدمها حتی قویترینهایشان، نقطهضعفهایی دارند که آنها را وادار میکند دست به کارهایی بزنند که حتی فکرش را هم نمیتوانستهاند بکنند. سیروس هم نقطهضعفش را زنبورها میداند و سودای این را دارد که روزی به بزرگترین ملکه همهی زنبورها تبدیل شود. در نهایت همین نقطهضعف، عاملی برای نابودیاش میشود. سیروس شیرینترین شخصیت نمایش است و با شیوه بیانی که میثم میرزائی انتخاب کرده، نوع رفتار و تحلیلهای عجیب و بامزه، تلخی موجود را تعدیل میکند.
حسرتها و سرخوردگیها | ایلناز با بازی فاطمه مسعودیفر، به عنوان زنی تنها و سرخورده معرفی میشود که او هم مثل سارا قربانی زندگی در جامعهای سنتی است. در جوانی به خاطر کمبود اعتمادبنفس گمان میکند هیچکس به او علاقه نشان نمیدهد و به همین دلیل راضی میشود به تنها کسی که به او توجه میکند، یعنی شاگرد دست وپاچلفتی بقال روی خوش نشان دهد: «شما فکر کن از هیچکسی تو زندگیت توجه نگیری، بعد یکی بهت توجه کنه. دیگه اونموقع اصلا برات مهم نیست ظاهر اون آدم چه شکلیه و چقد نقطهضعف داره همین که میدونی برای یک نفر متفاوتی برات کافیه.» اما حتی همین حداقل خوشبختی هم دوام نمیآورد و به خاطر تعصبات پدر، همهچیز خراب میشود. ایلناز میماند و زندگی روی ویلچر و یک دنیا حسرت و سرخوردگی و خشمی که انگار هیچجوره تمامی ندارد. خشم فروخفتهای که به اشکال مختلف بروز پیدا میکند و منتقل میشود و نهایتا زندگی خودش را هم نابود میکند.
سادهانگاری و ضعف | ایرج با بازی محمد لاریان هم شخصیتی درگیر نقطهضعفهای درونی است. از یک سو میداند علاقهاش به سارا یکطرفه است و راه به جایی نمیبرد اما از سوی دیگر درگیر توهمات و خیالپردازیهای مداوم میشود و برای رهایی از مواجهه با واقعیت شکستها، دل به مخدرها میدهد. ایرج به جای پذیرش واقعیتها، انتخابی عمل میکند و صرفا چیزهایی را میبیند و میشنود و درک میکند که دلش میخواهد. به همین دلیل هم با وجود اینکه میداند سارا هیچوقت به ماندن کنار کسی مثل او تن نمیدهد، اما آگاهانه انتخاب میکند در دام او بیفتد، از او زخم بخورد و مورد سوءاستفاده قرار بگیرد. تا جایی که حتی زندگیاش را هم پای این توهمات از دست میدهد. ایرج شخصیت شیرینی است با تفکرات سادهانگارانه که با بازی محمد لاریان به یکی از نقاط مثبت این نمایش تبدیل شده است.
نمایش «نیوجرسی» به کارگردانی سعید دشتی و تهیهکنندگی آریان امیرخان، براساس نمایشنامه صالح علویزاده با بازی مهتاب ثروتی، امیرحسین فتحی، محمد لاریان، فاطمه مسعودیفر و میثم میرزائی هرشب در تماشاخانه ملک روی صحنه میرود.